این روزها مطالعه و تماشای روتین اخبار تجربه ای ناخوشایند و هولناک است و در دنیایی که سیاستمداران و مقامات دولتی هر کشور تنها به منافع خود فکر می کنند به نظر می رسد که اوضاع هر روز رو به وخامت و بدتر شدن است. بدین ترتیب سینما می تواند به عنوان یک راه فرار جذاب از دنیای ترسناک واقعی باشد که در آن بهترین جنبه های انسانیت بشر مورد تاکید قرار گرفته و به ما اجازه دهد تا خلائی که به شدت حس می کنیم را فراموش نماییم.
به گزارش مووی مگ به نقل از روزیاتو، اما فیلم هایی نیز هستند که مسیری کاملاً عکس را در پیش می گیرند، تمام درماندگی و بی دفاعی بشریت را به تصویر کشیده و تصویری هولناک و ناخوشایند را از زشتی، پلیدی و وخامت اوضاع بشریت در روزگار کنونی ارائه می کند. این تصویر می تواند مبنی بر این باشد که بشریت به سوی بی احساسی و سردی مرگباری پیش می رود یا اینکه انسان ها در نهایت به خاطر منافع خودشان به یکدیگر خیانت خواهند کرد.
هشدار اسپویل: به دلیل ماهیت مطلب به ناچار مجبور خواهیم شد بخشی از داستان فیلم ها را فاش کنیم که پیشاپیش بابت این موضوع از شما خواننده عزیز عذرخواهی می کنیم.
۱۳- The Mist
رمان کوتاه The Mist نوشته استفن کینگ در واقع رمانی شاد و امیدوار کننده نبود اما فرانک دارابونت تصمیم گرفت که اقتباس سینمایی خود از این رمان در سال ۲۰۰۷ را در یک فضای بسیار تاریک تر روایت کند. در متن و عمق داستان خود، این فیلم نشان می دهد که بشریت و جوامع انسانی در بطن خود به شکل دردناکی شکننده و آسیب پذیر هستند و اینکه چطور در شرایط بحرانی انسان ها به یکدیگر خیانت کرده یا علیه یکدیگر به منازعه دست می زنند. به اندازه هیولاهای فرازمینی داستان، شخصیت های داستانی The Mist نیز ترسناک هستند، به ویژه خانم کارمودی با آن تفکرات واپسگرایانه و تندروانه مذهبی و دیکتاتوری اش که نشان می دهد ترسناک ترین شخصیت این فیلم است.
در پایان داستان شخصیت دیوید در می یابد که همسرش مرده و مدت کوتاهی بعد از کنار یک هیولای غول پیکر دارای چند دست و پا که صدها متر ارتفاع دارد عبور می کند. این صحنه، دیوید و همراهانش را به این نتیجه می رساند که دست از تلاش برای نجات بردارند. در نهایت قرار می شود که دیوید همراهانش را کشته و در نهایت نیز خودکشی کند. او سه نفر انسان بالغ همراهش را می کشد و سپس به زندگی پسر خود پایان می دهد. او دیگر گلوله ای برای کشتن خود ندارد، از این رو از خودرو پیاده شده به درون مه می رود تا توسط هیولاها خورده شود اما ناگهان تانک های ارتش از دل مه بیرون آمده و مشخص می شود که اگر دیوید و همراهانش چند دقیقه بیشتر منتظر می ماندند می توانستند عقب رانده شدن هیولاهای فرازمینی را شاهد باشند. این پایان دردناک چنان نقدی نسبت به بی اختیاری، تقدیرگرایی و تمایلات خود نابودگرانه انسان است که مخاطب نمی داند گریه کند یا بخندد.
۱۲- No Country For Old Men
همانند برخی دیگر از آثار برادران کوئن، بهترین فیلم این دو و شاهکاری که برنده جایزه اسکار بهترین فیلم سال نیز شد یک فیلم سرد نهیلیستی در مورد بی معنا بودن ذاتی جهان است و اینکه چگونه انسان ها بر اساس سرنوشت زندگی کرده و می میرند بدون اینکه بدانند چه چیزی در انتظار آن هاست. این باور به طور عمده در قالب شخصیت اد تام بل (تامی لی جونز) به تصویر کشیده می شود، کلانتر پیری که توان متوقف کردن کشتارهای آنتون چیگور (خاویر باردم) در تگزاس را ندارد. در نهایت شخصیت های اصلی می میرند و شخصیتم منفی برنده می شود، در حالی که آخرین قهرمان مقاوم زنده می ماند اما در شرایطی که از لحاظ روحی کاملاً ویران و شکست خورده است. در سکانس های پایانی فیلم No Country For Old Men، بل بازنشست شده با همسرش در مورد خواب های تکراری در مورد پدرش، به اجتناب ناپذیر بودن مرگ خود و ناتوانی مطلقش برای انجام کاری به منظور تاثیرگذاری مثبت بر دنیای پر از خشونت اطرافش صحبت می کند.
۱۱- We Need To Talk About Kevin
درام افسرده کننده We Need To Talk About Kevin از لین رمزی در مورد مادری به نام ایوا (تیلدا سوینتون) است که در می یابد پسرش در دبیرستان و در نقشه ای از روی خشم، کشتار هولناکی را مرتکب شده است، فیلمی نادر که تلاش دارد جنایات هولناک را از دریچه لنز روانشناسی عامه مورد بررسی قرار دهد. این یکی فیلمی است که تفسیرهایی چند در مورد علت رفتار بسیار خشونت آمیز کوین ارائه می دهد اما هیچگاه به یکی از آن ها نچسبیده و در نهایت ایوا، کوین و مخاطب را در درماندگی مطلق به حال خود رها می کند. هیچ بهانه و منطقی برای رفتار کوین ارائه نشده و تنها شوک و غم است که در پایان به جای می ماند. این فیلم یک نمونه عالی برای بحث در مورد شرایط انسان در کل است.
اتفاقات تلخ رخ می دهند و علیرغم تلاش های بشریت برای قرار دادن آن ها در قالبی که به سادگی قابل تشریح باشد، واقعیت به این سادگی ها نیست. بعد از آنکه مشخص می شود کوین پدر و خواهرش را نیز کشته است، در پایان فیلم شاهد رویارویی ایوا و پسرش برای آخرین بار هستیم. ایوا از پسرش می پرسد که چرا دست به این کار زده و کوین خیلی ساده پاسخ می دهد که قبلاً فکر می کرده دلیل این کار را می داند اما اکنون دیگر مطمئن نیست دلیل را بداند. در یکی از افسرده کننده ترین پایان بندی های دنیای سینما، ایوا که به شدت دلسرد و خرد شده به نظر می رسد، برای آخرین بار کوین را بغل کرده و آنجا را ترک می کند. هیچ دری رو به امید و روشنایی در این پایان بندی دیده نمی شود، فقط تاریکی و ناامیدی مطلق.
۱۰- Night Of The Living Dead
Night Of The Living Dead اولین فیلم بزرگ ژانر زامبی بود و همچنین اولین فیلمی که خود را یک تمثیل اجتماعی-سیاسی می دانست. تفسیرهای رایج بسیاری از این فیلم وجود دارد که مشخص ترین آن ها انتقاد از حضور ایالات متحده در جنگ ویتنام است اما فضای پرتاثیر و مشخص فیلم یک فضای بسیار افسرده کننده است که در آن کورسوی امیدی دیده نمی شود. اگر چه فیلم های زامبی محور امروزی و حتی دنباله های خود جرج رومرو در این فرانچایز سعی دارند داستانی احمقانه تر و امیدوارانه تر را به تصویر بکشند اما در Night Of The Living Dead از همان دقایق ابتدایی همه چیز زشت و خشن است بدون اینکه امیدی به بهبود اوضاع وجود نداشته باشد.
هیچ چیزی در این فیلم به اندازه پایان داستان افسرده کننده نیست، جایی که قهرمان و تنها بازمانده ماجراها، بن، توسط یک گروه خیره سر که او را به زامبی اشتباه می گیرند مورد هدف قرار گرفته و کشته می شود. پیام های نژادی، به ویژه در فیلمی که به سرعت پس از ترور مالکوم ایکس و مارتین لوتر کینگ منتشر شد غیرقابل انکار است و در سطحی وسیع تر، نشان داده می شود که بزرگ ترین و تکان دهنده ترین ترس انسان در واقع از خودش است.
۹- Requiem For A Dream
شاهکار دارن آرونوفسکی یک درام دردناک در مورد اعتیاد است که با جلوه های بصری پرآب و رنگ خود مخاطب را جذب کرده و بسیار آرام بیننده را در مورد داستان فیلم به باوری ایمن می رساند. در ابتدا شاید به نظر برسد که هری (جارد لتو) و تایرون (مارلون وایانس) به عنوان قاچاقچی مواد مخدر زندگی راحتی خواهند داشت که باعث می شود هری پول کافی برای تاسیس مغازه لباس فروشی در اختیار نامزدش ماریون (جنیفر کانلی) قرار دهد، در حالی که مادر هری، سارا (الن برشتین) نیز به رویای خود برای حضور در تلویزیون دست خواهد یافت. اما Requiem For A Dream سورپرایزی هولناک در آستین خود برای مخاطب دارد.
سکانس سقوط، در بخش پایانی فیلم یک نزول ناامید کننده است در شرایطی که چهار شخصیت اصلی داستان به خاطر اعتیادهای خود بهای سنگینی می پردازند، نه تنها معتادان به مواد مخدر بلکه معتادان به سبک زندگی خاص و رویاها. اینجا دیگر خبری از رستگاری نیست، تنها زندگی هایی ویران شده و تصویرسازی عمیقاً افسرده کننده از غریزه های درمانده کننده انسانی. بعد از تزریق هروئین تقلبی به بازویش، هری ناچار می شود دست خود را قطع کند، هری در شرایطی که به شدت خمار است به زندان می افتد، ماریون برای بدست آوردن پول لازم برای خرید مواد مخدر به روسپی گری روی می آورد و سارا نیز با شوک الکتریکی در سایه ای از گذشته خود رها می شود.
۸- Happiness
کمدی سیاه بحث برانگیز تاد سولونز در سال ۱۹۹۸ را می توان نگاهی هجوآمیز به زندگی ظاهراً جذاب اما در واقع خسته کننده و بیحال در مناطق روستایی و حاشیه ای دانست. اما فیلم Happiness به همان اندازه نیز فیلمی بامزره است زیرا نگاه های کارگردان به این دنیا بسیار واقعی و به شکل باور نکردنی همدلانه است. در اینجا با یک کمدی روبرو هستیم که در آن یان لوویتز بعد از شکست عشقی که می خورد دست به خودکشی می زند، فیلیپ سیمور هافمن اخراج شده از کار و غمگین با تلفن زدن به زنان و صحبت های رکیک وقت می گذراند و از همه بدتر، دیلان بیکر در نقش بیل میپلوود در نقش یک روانشناس ظاهر می شود که به همکلاسی و دوست پسر خود مواد داده و به او تجاوز می کند.
وقتی که پسر بیل از این ماجرا مطلع شده و از پدر می پرسد که آیا او را نیز مورد تجاوز قرار می دهد یا خیر، او پاسخی هولناک می دهد: «به جای این کار خودارضایی خواهم کرد». نمی توان چیز بیشتری در مورد بدبختی های مداومی که برای دیگر شخصیت های فیلم رخ می دهد گفت، کسانی که به طور مرتب در عشق و یافتن رضایت در زندگی شان شکست می خورند. سولونز در این فیلم می گوید که جستجوی خوشبختی یک تلاش بیفایده است در دنیایی که به کسی اهمیت داده نمی شود. در نهایت پسر بیل نیز به ورطه انحراف کشیده می شود و او تنها کسی است که در نهایت احساس خوشحالی می کند، دستکم برای لحظه ای و آن هم شادی که از کاری هولناک بدست می آید و سرنوشتی هولناک دارد.
۷- Melancholia
لارس فون تریه بدون شک استاد تصویرسازی غم، اندوه و فلاکت سینماست، در حالی که Melancholia تنها فیلم او تا به این تاریخ است که توانسته اوج درماندگی را در پوچی جهان به نمایش بگذارد. این فیلم که در مورد برخورد قریب الوقوع یک سیاره سرگردان به کره زمین است، دومین فیلم در سه گانه افسردگی فون تریه به شمار می آید. در متن این داستان یک درام سیاه و قوی در مورد زنی به نام جاستین (کیرستن دانست) روایت می شود که در آستانه شب عروسی اش با یک افسردگی فلج کننده دست به گریبان است. در این اثنا به زندگی شخصیت های درمانده اطراف این زن نیز نیم نگاهی انداخته می شود. Melancholia فیلمی است در مورد شخصیت هایی که تمام آن ها به دلیل یا دلایل خاصی غصه دار هستند، چه نتیجه یک بیماری روانی باشد، چه شکست هایی شخصی و کاری یا این واقعیت ساده که نابودی زمین نزدیک است.
در انتهای داستان، جاستین در کنار خواهرش و پسر او آرام می نشینند در حالی که زمین در اثر برخورد سیاره از بین می رود. هیچ نشانه ای از رستگاری و نجات یا امکان بقا وجود ندارد، که به طور اساسی شرایط بشریت را به تصویر می کشد؛ چه از مرگ در هراس باشید و چه این موضوع را بپذیرید، نتیجه کار یکسان خواهد بود. جالب این که داستان فیلم Melancholia در طی یکی از شدیدترین دوران افسردگی فون تریه نوشته شده است.علیرغم درمانده کننده بودن داستان فیلم، این فیلم به شکلی باورنکردنی دارای کیفیتی آرامبخش است.
۶- Funny Games
در اینجا می توانید هم فیلم اورجینال اتریشی که در سال ۱۹۹۷ توسط مایکل هنکه ساخته شد را انتخاب کنید و هم بازسازی هالیوودی آن در سال ۲۰۰۷ که باز توسط هنکه کارگردانی شد. نتیجه یکسان است: شکنجه و قتل بیفایده بدون هیچ دلیل و هدف خاصی که تماشای آن برای مخاطب نیز بسیار دشوار است. هنکه که به شدت از خشونت ارائه شده در رسانه ها انتقاد داشت، ظاهراً می خواسته فیلمی بسیار خشن و ناخوشایند بسازد که به گفته خودش هیچ منطق و هدفی در آن وجود نداشته باشد. برای پایان دادن به این بی معنایی، حمله کننده گاه و بیگاه دیوار بین دنیای فیلم و دنیای واقعی را می شکند، به نحوی نشان می دهد که از بازی کردن خود در یک فیلم خبر دارد و در نهایت نگاهی نیشدار به مخاطبان می اندازد.
هیچ امیدی برای شخصیت های فیلم Funny Games وجود ندارد، هم قربانیان و هم شخصیت های شرور، و ظاهراً برای مخاطبان و بینندگان هم همینطور که با یافتن لذت در قتل خود نیز کنترلشان را از دست داده و تغییر شخصیت می دهند. در نهایت تمامی خانواده با انداخته شدن مادر خانواده از دل قایق به درون دریا، کشته می شوند. قاتل داستان سپس با اعتماد به نفسی ترسناک به مخاطب خیره می شود، در حالی که به وضوح امید و انتظار آن ها برای پیروزی قهرمان داستان و انتقام خانواده اش را به سخره می گیرد.
۵- The Road
فیلم های پساآخرالزمانی معمولاً فیلم های ناخوشایندی هستند اما اقتباس جان هیلکوت از درام تقلا برای بقای کورمک مک کارتی یکی از تاریک ترین فیلم های ساخته شده در این ژانر است. The Road بر روی یک مرد و پسرش تمرکز دارد در حالی که این دو در دنیایی ویران شده به دلیل یک اتفاق آخرالزمانی مجهول، به پیش می روند و تلاش می کنند زنده بمانند. آن ها در حالی که سعی دارند از دیگر بازماندگان خشن و شرور دوری کنند، با زباله گردی به زندگی پر از درماندگی و ناامیدی شان ادامه دهند. همانطور که هر کسی که رمان های مک کارتی را خوانده باشد خوب می داند، او نگاهی نه چندان زیبا به آینده بشریت در مقیاس جهانی داشته و The Road نیز از این قاعده مستثنی نیست.
اگر چه در این فیلم زشت ترین و سیاه ترین بخش کتاب حذف می شود- بخشی که در آن مرد و پسرش با نوزادی روبرو می شوند که توسط بازماندگان در حال کباب شدن روی آتش است- اما همچنان می توان نسخه سینمایی را یک نگاهی به شدت افسرده کننده به رفتار انسان ها با یکدیگر در شرایطی است که جامعه دچار نابودی شده باشد. در پایان داستان، مرد می میرد و پسرک تنها می ماند. در ادامه وی با خانواده ای روبرو می شود که خود را انسان هایی خوب معرفی می کنند اما معلوم نیست که این خانواده تا چه اندازه قابل اعتماد هستند. اگر فرض کنید که این خانواده به پسرک داستان کمک کنند می توان گفت که در پایان داستان شاهد بارقه ای از امید برای بشریت باشیم اما اگر بخواهیم کمی واقع گرایانه تر و منطقی تر به این فیلم و اتفاقات آن نگاه کنیم، احتمالاً ۱۰ دقیقه پس از پایان فیلم، این خانوده پسرک را کشته و کباب کرده اند.
۴- Synecdoche, New York
درام کمدی تاریک و تعمق برانگیز چارلی کافمن در مورد یک کارگردان تئاتر به نام کیدن کوتارد (با بازی خیره کننده فیلیپ سیمور هافمن) است که در بحبوحه ساخت یک نمایش بسیار جاه طلبانه با یک بحران هویتی و موجودیتی بزرگ مواجه می شود. در شرایطی که زندگی کیدن روایت می شود، روابط عاشقانه اش نیز که دائماً با شکست مواجه شده نیز فاش می شود و همزمان بدن او نیز که از یک بیماری فلج کننده و ناشناخته رنج می برد روز بروز بدتر می شود. به همه این ها باید نمایش کیدن را اضافه کرد که مرز بین واقعیت و تخیل در آن مبهم است و بدین ترتیب است که او رفته رفته در کارش غرق شده و در آن محو می شود. کیدن که اکنون دیگر پیر شده با یکی از بازیگران زن نمایشش حرف می زند و در حالی که می گوید دوست دارد کاری غیر از بازی کردن انجام دهد، کارگردان جدید نمایش آخرین دستور را از طریق هدفونی که در گوش دارد به او اعلام می کند: بمیر. فیلم Synecdoche, New York به وضوح و با دیالوگ و لحنی شاعرانه در مورد ترس مشترک انسانی از مرگ سخن گفته و در نهایت می گوید که امیدی برای رهایی انسان از مرگ نیست.
۳- First Reformed
درام هوشمندانه پل شریدر شاید یکی از تکان دهنده ترین فیلم های سال ۲۰۱۸ باشد، فیلمی بسیار آرام تر از حد تصور در مورد یک کشیش پروتستان الکلی و بیمار به نام ارنست تول (ایتان هاوک) که خود را در یک بحران هویتی بزرگ می یابد. ارنست بعد از مرگ پسر سربازش به شدت آشفته شده و همزمان با بحران خودکشی یک فعال محیط زیستی جوان به نام مایکل که تحت مشاوره او قرار داشته و حمایت های مالی یک کلیسای بزرگ تر که از لحاظ اخلاقی دچار بحران شده، از کلیسای قدیمی خود دست و پنجه نرم می کند.
وی در حالی که از صحبت های معقول در مورد اجتناب ناپذیر بودن تغییرات اقلیمی تحت تاثیر قرار گرفته، موضوعی که نتیجه برگشت ناپذیر طمع بشریت است، ارنست به دنبال علت می گردد، همزمان با اینکه شک دارد به سرطان معده مبتلا شده است. او در نهایت تصمیم می گیرد که جلیقه انفجاری استفاده نشده مایکل را پوشیده و کلیسا را منفجر کند. این کار او می تواند یک کنایه سنگین و قدرتمند سیاسی به سیاست های ناکارآمد حفاظت از محیط زیست یا تنها یک عمل از روی درماندگی از جانب مردی در حال مرگ باشد که می خواهد یک دلیل ارزشمند برای پایان دادن به زندگی خود بیابد. دلیل هر چه که باشد، فیلم First Reformed یک تصویر ترسناک را از بشریت و جهانی که برای آیندگان باقی می گذاریم به نمایش می گذارد.
در سکانس مبهم پایانی، ارنست بعد از حضور همسر مایکل (ماری) در کلیسا، جلیقه انفجاری اش را باز می کند. در ادامه، خود را در سیم خاردار پیچانده و برای خودکشی با مایع سفید کننده آماده می شود اما ماری وارد اتاق او شده و فیلم در حالی که او و ارنست یکدیگر را در آغوش کشیده اند به پایان می رسد. بحث های زیادی در مورد این سکانس وجود دارد مبنی بر اینکه آیا این اتفاق واقعاً رخ می دهد یا رویایی پس از مرگ است که در ذهن ارنست رخ می دهد. در هر صورت تصویر کلی همچنان بدون تغییر باقی می ماند: کسب و کارهای بزرگ، زمین را به یک مرگ زودرس خواهد کشاند زیرا انسان ها موجوداتی ناخوشایند و پلید بوده و حتی مصمم ترین افراد نیز توان جلوگیری از این فاجعه را نخواهند داشت.
۲- Under The Skin
فیلم Under The Skin به عنوان یکی از تعمل برانگیزترین فیلم های علمی تخیلی تاریخ سینماست که داستان یک موجود فضایی (اسکارلت جوهانسون) را روایت می کند که به گلاسکو می آید و بعد از بدست آوردن هویت و قالب انسانی، شروع به سوء استفاده از مردم محلی و کشتن آن ها به منظور ادامه زندگی اش می کند. بهترین چیز در مورد این فیلم، روایت آن از زاویه دید موجود فضایی، مشاهده علاقه اش به جوامع انسانی و عجیب بودن رفتارهای انسانی از نظر هویت های بیگانه است. اگر چه همه کسانی که شخصیت اصلی داستان با آن ها مواجه می شود انسان های بدی نیستند، اما هر تعامل مهمی که این موجود فضایی دارد در نهایت نتیجه ای ناخوشایند برای یک نفر دارد، چه برای غذای انسانی اش و چه در نهایت برای خودش.
در پایان فیلم، در جنگل، موجود فضایی داستان توسط یک چوببُر و به منظور تجاوز مورد حمله قرار می گیرد و آنجاست که پوسته انسانی از از بین رفته و شخصیت باریک و سیاه زیر آن هویدا می شود. مرد که به شدت از چیزی که می بیند وحشت کرد، او را به آتش می کشد و تمام. هر طور که به این فیلم نگاه کنید، نگاهی مثبت و خوشایند نسبت به بشریت در آن نخواهید یافت. یا فاسدهایی شهوتران هستیم که هر حوری دریایی ما را فریفته، به کام مرگ می کشاند یا هر چیزی که از نظرمان متفاوت باشد را از بین می بریم.
۱- A Serious Man
برادران کوئن بار دیگر در این فهرست جای گرفتند و این بار با یک درام نهیلیستی خارق العاده در مورد مردی به نام لری گوپنیک که بعد از سقوط زندگی شخصی و کاری اش با بحران باور و ایمان مواجه می شود. گوپنیک که یک یهودی است، در طول فیلم برای یافتن پاسخ سوال هایش به خاخام های متعددی مراجعه می کند ما هیچکدام در مورد این که به چه دلیل خدا او را تنبیه می کند پاسخ درخور و قانع کننده ای به او نمی دهد. اگر چه نمی توان این فیلم را انتقادی مستقیم از دین دانست اما نیاز انسان به معنا بخشیدن به دنیای بی معنی را به باد انتقاد می گیرد، جایی که بهمنی از اتفاقات دردناک و ناخوشایند برای انسان های خوب رخ می دهد.
بعد از رویارویی با سردرگمی در تمام طول فیلم، لری در نهایت تصمیم می گیرد که برای تغییر دادن نمره درسی یکی از دانش آموزانش رشوه بگیرد. درست بعد از این تصمیم، انگار که خداوند خود نقشه دیگری برای او کشیده، لری یک تماس تلفنی ترسناک از پزشکش دریافت می کند که می گوید خبری بسیار بد برای او دارد، در حالی که طوفانی سهمگین به مدرسه پسرش نزدیک می شود و سرانجام آن در هاله ای از ابهام باقی می ماند. A Serious Man یک شاهکار در ژانر کمدی سیاه است که به بررسی مفاهیم نیک و پلید، چرا انتخاب می کنیم برخی کارها را انجام داده و برخی را انجام ندهیم و در نهایت اینکه چگونه جهان هستی فاقد آن نظم سرراست و ساده ای است که همه ما فکر می کنیم دارد، می پردازد.
خواندن مقالات زیر توسط مووی مگ پیشنهاد می شود :
بهترین فیلمهای یک دهه اخیر که بازیگرانشان برنده اسکار شدند+ تصاویر
سریال های درام و فانتزی جذاب در سال 2020 که باید حتما ببینید! + تصاویر