نقد و بررسی فیلم سفید برفی و شکارچی ( Snow White and the Huntsman )

کمتر از سه ماه پیش بود که فیلمی براساس داستان کلاسیک « سفید برفی و هفت کوتوله » با نام « آیینه آیینه / Mirror Mirror » به نماش در آمدکه برداشتی آزاد از این داستان کلاسیک بود و حال و هوایی کمدی داشت. در این فیلم جولیا رابرتز در نقش ملکه شرور داستان حضور داشت و لیلی کالینز هم سفید برفی داستان بود. اما فیلم مذکور نه تنها نتوانست در گیشه موفقیت در خور توجهی به دست آورد بلکه در بین اهالی سینما هم مورد انتقادات زیادی قرار گرفت و در یک جمع بندی ساده می توان گفت که یک شکست بود. حال که حدود سه ماه از اکران « آیینه آیینه » می گذرد، فیلمی دیگر با عنوان « سفید برفی و شکارچی / Snow White and the Huntsman » روانه سینما شده که این یکی هم برداشتی آزاد از داستان « سفید برفی و هفت کوتوله » می باشد. اما فیلم جدید برخلاف « آیینه آیینه » بیشتر تمایل داشته تا این داستان را به سمت و سویی متفاوت و به اصطلاح تیره سوق دهد که می توان گفت در این راه هم به خوبی موفق شده است.

سفید برفی دختر خردسال پادشاه مگنس و ملکه می باشد که از طرف دربار به عنوان وارث تاج و تخت سلطنت انتخاب شده است. سفید برفی دختر مهربانی است و همه مردم سرزمین هم می دانند که آینده ای درخشان در انتظارشان است اما با پیشرفت بیماری ملکه و متعاقباً مرگ او، زندگی سفید برفی دچار تغییراتی می شود. مرگ ملکه سبب می شود تا پادشاه که از غم و اندوه بسیار آسیب دیده، دختری زیبا به نام راونا ( شارلیز ترون ) را به همسری خود برگزیند. اما راونا که بسیار کینه دوز و خودخواه است، در جریان یک توطئه موفق می شود پادشاه را به قتل برساند و حکومت خودش را پایه ریزی کند. سفید برفی هم که تنها بازمانده این خانواده است به زندان افکنده می شود. حدود ده سال بعد، ناگهان آینه معروف حقیقت گو به راونا اعلام می کند که دختری زیباتر از او ( منظور همان کریستین استیوارت است، البته نمی دانم این آینه چگونه به این نتیجه رسیده!) به نام سفید برفی در سرزمین وجود دارد که تهدیدی جدی برای تاج و تخت سلطنتی اش به حساب می آید. راونا هم بی درنگ خود را آماده کشتن سفید برفی می کند اما سفید برفی موفق می شود از قصر بگریزد و خود را در جنگل مخفی کند. راونا که از این موضوع بسیار عصبانی است، تصمیم می گیرد مردی شکارچی ( کریس همسورث ) را اجیر کند تا به جنگل رفته و سفید برفی را نابود کند. اما زمانی که شکارچی با سفید برفی روبرو می شود، نه تنها او را از بین نمی برد بلکه تحت تاثیر او قرار می گیرد و انواع آموزش های نظامی را به او می آموزد تا به مقابله با ملکه کینه بپردازد…

پیدا کردن تشابه بین داستان اصلی « سفید برفی.. » و داستان این فیلم کار بسیار مشکلی است چراکه تقریباً در تمامی موارد در روایت داستان تغییراتی ایجاد شده است. « سفید برفی و شکارچی » حتی به کلیشه های ثابت داستان « سفید برفی » توجهی نکرده و آنها را به ذائقه خود تغییر داده است. به عنوان مثال آیینه معروفی که ملکه با آن سخن می گفت و با راهنمایی های وی از ادامه حکومتش مطلع می شد، در اینجا تبدیل به یک مایع عجیب و غریب شده که بیشتر شباهت به T-1000 در فیلم « ترمیناتور 2 / Terminator 2 » دارد تا آیینه! همچنین فیلم در زمانی که شکارچی برای کشتن سفید برفی عازم جنگل می شود، اتفاق عجیب دیگری را رقم می زند، به این صورت که بعد از متحد شدن شکارچی و سفید برفی آنها با هفت کوتوله ملاقات می کنند که البته در این فیلم باید آنها را هشت کوتوله خطاب کرد چراکه تعداد آنها به هشت نفر می رسد! ( البته این مقدار در اواسط داستان به همان هفت عدد کلاسیک بر می گردد ) از اینرو باید بگویم که انتظار نداشته باشید با یک « سفید برفی » دیگر به هر نحوی مواجهه شوید چراکه این فیلم روایتی کاملاً مستقل از این داستان ارائه کرده است.

در یک جمع بندی کلی درباره روایت داستان و فیلمنامه می توان گفت که روپرت ساندرز و عوامل سازنده فیلم به خوبی موفق شده اند تا داستانی هیجان انگیز به دور از مشکلات آشنای این نوع فیلمها را برای مخاطب روایت کنند. تجربه نشان داده زمانی که اعلام می شود قرار است برداشتی آزاد از یک داستان صورت بگیرد همگی انتظار دارند که ماحصل این تصمیم فیلمی نیمه کلاسیک و نیمه مدرن باشد که تکلیفش با خودش مشخص نیست اما « سفید برفی و شکارچی » به جز هسته اصلی داستان که کلاسیک باقی مانده ، بقیه موارد را بصورت کاملاً اورجینال پیش برده و می توان گفت که یک فیلم مستقل را شامل می شود.

اما جذاب ترین عامل برای تماشای « سفید برفی و شکارچی » همانطور که احتمالاً شما هم با تماشای تریلرهای فیلم متوجه شده اید، جلوه های ویژه چشم نوازش است که می تواند یکی از بخت های اسکار باشد. این جلوه های ویژه بخصوص در زمانی که کوتوله ها ، سفید برفی و شکارچی را به سمت سرزمین پریانی خودشان می برند، واقعاً تماشایی و چشم نواز است. رنگ بندی های زیبا و قاب بندی های بی نظیر به همراه استفاده از جدیدترین فناوری های گرافیکی سبب شده تا تماشاگران برای مدتی محو زیبایی های تصویر شوند و سفید و برفی و داستانش را به فراموشی بسپارند!

اعضای تیم طراحان جلوه های ویژه فیلم همچنین در صحنه های نبرد با سربازان شیشه ای ( خرد شدن آنها واقعا تماشایی هست! ) دقت فراوانی به کوچکترین جزییات داشته اند و فکر می کنم لازم هست یک خسته نباشید گرم به آنها بگویم.

به زیبایی های بصری فیلم باید بازی خوب بازیگران را هم اضافه کنم. شارلیز ترون در یکی از بهترین نقش آفرینی های دوران بازیگری اش اینبار در نقش ملکه خبیث داستان به حدی خوب ظاهر شده که چشم برداشتن از آن کار بسیار سختی است. ترون بازی غیرقابل پیشینی در نقش ملکه از خود نشان داده و در جریان فیلم بارها پیر و سپس جوان می شود! فکر می کنم با این فیلم او بار دیگر نشان داد که می تواند در هر نقشی به بهترین شکل ممکن حضور پیدا کند. کریستین استیوارت جوان هم در نقش سفید برفی حضور موثری داشته است. البته می توانم بگویم که حضور کریستین استیوارت در نقش سفید برفی دلائل متفاوتی دارد که یکی از آنها کشاندن نوجوان ها به سالن های سینماست وگرنه بازیگران بسیار بهتری هم بودند که می توانستند انتخاب اول ساندرز برای ایفای نقش سفید برفی باشند ( شخصاً هنوز نمی دانم آیینه ملکه چی در کریستین استیوارت دیده که به شارلیز ترون گفته ، وی از ملکه زیباتر هست! ؛ ظاهراً این روزها به آیینه هم نمی شه اعتماد کرد! ). با اینحال کریستین استیوارت بهتر از آنچه که فکر می کردم در نقش سفید برفی ظاهر شده و مطمئن باشید برای کسانی که با سری فیلمهای « گرگ و میش » کماکان درگیری دارند ، مشکلی بوجود نمی آورد. کریس همسورث هم که در این دو سال اخیر راهش را برای تبدیل شدن به یک ستاره به خوبی طی کرده، در نقش شکارچی عالی و بی نقص است؛ بازی همسورث در سکانس های اکشن تماشایی است.

« سفید برفی و شکارچی » فیلم جذابی است که تماشایش را به همگان توصیه می کنم. اگر هنوز فکر می کنید که قرار است به تماشای یک فیلم دیگر از داستان پریانی « سفید برفی و هفت کوتوله » بنشینید باید بگم که کافی است 30 دقیقه ابتدایی فیلم را تماشا کنید تا متوجه شوید عنوان فیلم فقط یک عنوان بی ربط است!

منتقد : میثم کریمی