شاه ریچارد (King Richard) فیلمی است دو پاره و مملو از شعار. شعار در نفی تبعیض نژادی و شعارهای انگیزشی. فیلم، بدون خلق درام و با طرح گزارههای سطحی علیه تبعیض نژادی و «نابرده رنج گنج میسر نمیشود» در میانة دو مضمون تبعیض نژادی و انگیزشی بودن ایستاده و وقت تلف میکند. از سودای انگیزشی بودن آغاز میکنیم.
نیمی از دیالوگهای ریچارد (به انضمام نوشتههای زمین تمرین) در فیلم در پی تبیین این گزاره هستند که بدون تلاش مستمر نمیتوان موفق شد و آنچه ونوس در طول فیلم کسب میکند مرهون تلاشی فراتر از تصور است. این دیالوگها در فیلم فاقد مابه ازای تصویری بوده و هیچ سکانسی از تلاش متفاوت ونوس مشاهده نمیشود. اگر با فیلم درخشانی همچون شلاق مقایسه کنیم ˗ که در آن ارادة خستگیناپذیر شخصیت اول فیلم به عنصر محرک درام بدل شده و در سکانسهای متعدد تلاش بیپایان وی نمایانده میشود ˗ خواهیم دید که غیر از سکانس بازی تنیس زیر باران ˗ که آن هم با مطایبه پدر به یک مسابقه توأم با شوخی شبیه است تا یک تمرین جدی ˗ هیچ نشانی از اراده متفاوت دختر نوجوان در فیلم نیست که موفقیت وی در پایان فیلم را توجیه کند.
گویی مهارت بازی تنیس در ذات ونوس نهفته است و بدون تمرین و ممارست میتوان قهرمان شد. اما نفی تبعیض نژادی که فیلم در دیالوگ و میزانسن تا حدودی بیش از انگیزشی بودن به آن متمایل است هم یک ژست قلّابی و شعاری است. نیمة دیگر دیالوگهای ریچارد در مذمّت تبعیض نژادی است. از خاطرات خود گرفته تا هشدار به ونوس که نمایندة دختران نوجوان رنگینپوست در رقابتهای ورزشی خواهد بود. بااینوصف آنچه در فیلم میبینیم همکاری و همراهی سفیدپوستان است و نه رفتار تبعیضآمیز آنها. از دو مربی تنیس گرفته تا مددکار اجتماعی و مدیر برنامهها و نمایندة سرمایهگذار، همگی از موضع کاملاً برابر با ریچارد و اعضای خانواده وی برخورد میکنند و هیچ دیالوگ یا اَکت تبعیضآمیزی از سوی سفیدپوستان مشاهده نمیشود.
هرچند مسابقة پایانی فیلم در لحظاتی به سمت خلق فضای تبعیض و بازی ناجوانمردانة رقیب ونوس نیل میکند اما آن هم بدون خلق تبعیض به پایان میرسد. در عوض آنچه میبینیم ظلم رنگینپوست به رنگینپوست دیگر است. از اوباش مسلّح در زمین تمرین گرفته تا زن همسایه و البته خودِ ریچارد که به همسر وفادار نبوده. تردیدی وجود ندارد که تبعیض نژادی یکی از بزرگترین چالشها اجتماعی دوران معاصر است اما تبدیل فیلم به مانیفستِ «نه به تبعیض علیه رنگینپوستان در ورزش تنیس» با تبدیل سوژه به شعار ˗ و نه درام ˗ مبیّن بیمسئلگی فیلم و نمایشی بودن مواضع ریچارد است.
نکته حائز اهمیت دیگر سختگیری ریچارد در ممانعت از ورود ونوس به رقابتهای حرفهای است. استدلال ریچارد این است که یک نوجوان علیرغم مهارت استثنائی در بازی تنیس باید مانند سایر نوجوانان زندگی کند و از موفقیت زودهنگام بپرهیزد زیرا ممکن است باتجربه آن به دام آسیبهای اجتماعی بیفتد. بااینوصف مشاهده میشود که ریچارد از موضع خود مبنی بر عدم ورود ونوس به رقابتهای حرفهای کوتاه آمده و ونوس بدون وقوع هیچ اتفاق ناگواری به سلسلهای از موفقیتهای متعدد میرسد. در این صورت دلیل آنهمه سختگیری و پافشاری ریچارد چه بود؟
فیلم از منظر شخصیتپردازی نیز حرفی برای گفتن ندارد. جستجو در سطح زباله در آغاز فیلم، کتک خوردن از اوباش، بیاحترامی دیدن از همسایه و تلخ زبانی همسر شخصیت ریچارد را بسیار مفلوک و تحقیر شده مینمایاند. گویی هویت این فرد در حقیر بودن است. سایر شخصیتها ˗ همسر و مربی تنیس ˗ غیر از چند کنش در روایت اثر نمیگذارند. بچهها نیز بدون هیچ کارکردی صرفاً در مواقع لازم از مقابل دوربین عبور میکنند.
از چالشهای فیلمهای زندگینامهای و وامدار واقعیت رعایت نسبت میان درام و واقعیت است تا در عینِ روایتِ آنچه در زندگی واقعی رخداده، درام خلق شود و فیلم به گزارش خبری مصوّر یا بازسازی واقعیت بدل نگردد. صورت ایدهآل این روایت آن بود که فیلمساز و فیلمنامهنویس، با الهام از زندگی خانوادة ویلیامز، خانوادهای خاص، شخصیتهای معین و روایت زندگی آنها را خلق میکردند تا تلاشهای دختران نوجوان رنگینپوست در مواجهه با چالشهای قهرمان شدن صورتی دراماتیک به روایت اعطاء کند. در سینمای غیرمستند، نمیتوان از درام به نفع واقعیت صرفنظر کرد. هنگامی که واقعیت دراماتیک نیست، باید به خیال متوسّل شد.
منتقد: آرش ملکی
این مطلب بهصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی میگردد.
به صفحه اینستاگرام مووی مگ بپیوندید