بسمه تعالی
بعد از ظهر یک آژانس سگی !
علیرضا سلامیان- کوستا گاوراس، فیلمساز یونانی و سازنده فیلمهایی چون «زِد» و «زوربای یونانی» در مصاحبهای گفته است: «تقلید، بهترین نوع ستایش است.» این مصاحبه را سالها پیش، در مجله سروش به مناسبت پخش آثار او از تلویزیون خواندم. معنی سرراست این جمله، این است: وقتی از کسی تقلید میکنی؛ آشکارا به او و دیگران نشان میدهی که کار او را ستایش میکنی و قابل تقلید میدانی.
سالها پیش، ابراهیم حاتمیکیا در مصاحبهای تلویزیونی در پاسخ مجری برنامه گفتگو (اکبر نبوی) که در مورد شباهتهای فیلم «آژانس شیشهای» با فیلم «بعد از ظهر سگی» (سیدنی لومت) سؤال کرده بود؛ جواب داد: «من فیلم سیدنی لومت را تازه بعد از ساختن فیلم «آژانس شیشهای» دیدم؛ زمانی که به کپیبرداری از فیلم او متهم شدم.» و مهمترین دلیلی هم که آورد؛ این بود که در فیلم «بعد از ظهر سگی» دوست سانی (سال) پول را برای عمل جراحی تغییر جنسیت لازم داشته؛ در حالی که شخصیت بیمار فیلم او، این پول را برای مداوای بیماری شیمیایی یک رزمنده نیاز داشته است! و البته این جمله را هم چنان گفت که گویی عمل جراحی برای تغییر جنسیت، زشتترین کاری است که ممکن است از کسی سربزند. و البته برای دور بودن از اتهام کپیبرداری، همین دلیل هم، لابد کفایت میکرد!
اکنون که سالها از ساخته شدن فیلم «آژانس شیشهای» میگذرد؛ به نظرم میرسد که راحتتر میشود در باره آن حرف زد. بخصوص که به لطف بازار گسترده فیلمهای سینمایی خارجی در سالهای اخیر، امکان دیدن فیلم «بعد از ظهر سگی» سیدنی لومت، برای همه مقدور شده و دیدن این فیلم، امکان یک مقایسه عینیتر بین دو فیلم را بیشتر به دست میدهد.
حقیقتش این است که مقایسه حتی معماری فضای بانک در فیلم سیدنی لومت با آژانس هواپیمایی فیلم حاتمیکیا، شباهت عجیبی را بین این دو تداعی میکند.
در هر دو فیلم، دو نفر هستند که درگیر ماجرا میشوند. هر دو هم دوست قدیمی هستند. (در فیلم لومت، کسی که انگیزه سرقت را در سانی ایجاد میکند؛ شخص سومی است که در بیرون این ماجرا قرار دارد.)
خوی پرخاشگری و عصیانگری شخصیت اصلی فیلم، یعنی سانی (آل پاچینو) در این رویداد، با ویژگیهای پرویز پرستویی که در اینجا با ویژگیهای اعتقادی درآمیخته؛ نزدیک است.
سال (نفر دوم ماجرای بانک زنی) شباهت عجیب و غیرقابل انکاری با حبیب رضایی، (نفر دوم ماجرای گروگانگیری) دارد.
هر دو گروه در پایان کار یک هلیکوپتر میخواهند که آنها را به فرودگاه برساند؛ تا از آن طریق بتوانند با هواپیما به خارج از کشور پرواز کنند.
افسر پلیس رسیدگی کننده به ماجرا در «بعد از ظهر سگی» از سانی میخواهد که اجازه بدهد زنها آزاد شوند. این اتفاق به صورت عملی در «آژانس شیشهای» روی میدهد.
در فیلم لومت، وقتی افسر پلیس از حل ماجرا درمیماند؛ سر و کله یک افسر افبیآی پیدا میشود که کار را تمام کند. شبیه همین اتفاق در «آژانس شیشهای» با دخالت رضا کیانیان به عنوان افسر نیروی انتظامی روی میدهد.
در هر دو فیلم هواداران شخصیتهای اصلی، بیرون در خیابان جمع میشوند؛ در حالی که نیروهای پلیس جلوی آنها را گرفته است. (در فیلم لومت آنها مردم عادی هستند که صرفاً آمدهاند تا به قهرمان داستان روحیه بدهند؛ اما در فیلم حاتمیکیا آنان گروهی بسیجی هستند که به لحاظ سازمانی و فکری، افرادی خاص محسوب میشوند و هدف آنها کمک فیزیکی به او است و نه هواداری صرف.)
و شاید خیلی چیزهای دیگر که در یک نگاه موشکافانه و عمیقتر بشود به مجموعه شباهتهای دو فیلم اضافه کرد.
اما چرا این چیزها را گفتم؟ همه ما دوست داریم وقتی که حاتمیکیا میگوید فیلم سیدنی لومت را تا قبل از ساختن فیلمش ندیده؛ حرف او را باور کنیم. او هنرمندی شریف و راستگو است و ما به صداقت ذاتی او، احترام میگذاریم و نمیخواهیم او را متهم به کپیبرداری از فیلمی دیگر بکنیم. اما هر بار دیدن این دو فیلم، ما را در این باره به تردید خواهد انداخت و این اتفاق تا ابد تکرار خواهد شد؛ حتی برای نسلهای بعد. سینما چیزی نیست که در یک زمان اتفاق بیفتد و بعد به سادگی فراموش شود. هر دو فیلمساز، سینمای ارزشمندی دارند که باعث ماندگار شدن آثار آنها، شاید برای همه تاریخ شود؛ حالا یکی در سطح بینالمللی، و دیگری شاید در محدوده مرزهای خودمان. ملتها به طور ذاتی خود را موظف به حفظ آثار ارزشمند و ملی خود میدانند و سینما نیز به رغم جوان بودن خود در تاریخ بشر، در زمره این آثار است.
شاید حاتمیکیا این فیلم را در سالهایی دور در جایی دیده و اثرات این داستان در جایی در انتهای حافظهاش مانده و در زمان نوشتن فیلمنامهاش از آن تأثیر گرفته است. شاید موضوع تنها یک تصادف محض باشد. مگر نشده که دو نفر در دو جای دنیا روی یک اختراع کار کردهاند (ماجرای اختراع سینما همزمان در آمریکا و فرانسه مگر ماجرایی شبیه به همین نیست؟)
در جایی خواندم که در یکی از شهرهای آمریکا، نویسندهای در طبقه بالای ساختمانی مشغول نوشتن داستانی در باره یک سرقت بود و در طبقه پایین همان ساختمان، سرقتی صورت گرفت که بعداً وقتی بررسی شد شباهت شگفتانگیزی با داستان همان نویسنده داشت. به این نوع رویدادها «تَوارُد» گفته میشود و رخ دادن آن، هر چند هر بار عجیب و شگفتانگیز باشد؛ ولی قابل قبول و پذیرفتنی است. ماجرای شباهتهای «آژانس شیشهای» با فیلم «بعد از ظهر سگی» هم ممکن است رویدادی از همین دست باشد. نمیدانم. شاید هم حاتمیکیا به گونهای از بار تأثیرپذیری از فیلم سیدنی لومت، طفره میرود.
اما من در این جا چیز دیگری را میخواهم بگویم. همه این حرفها را زدم تا نتیجهدیگری بگیرم. میخواهم بگویم مگر چه اشکالی دارد که کسی فیلم خود را بر اساس داستانی از دیگری، یا فیلمی، یا شعری، یا خاطرهای، یا رمانی، یا نمایشنامهای از دیگری، ولو در جای دیگری از دنیا، بنا کند و در همان اثر هم، حرف خودش را بزند؟
حاتمیکیا حتی اگر آگاهانه و عمداً و بر اساس اختیار و اراده خود از داستان فیلم سیدنی لومت تأثیر گرفته باشد؛ کار او قابل سرزنش نیست؛ چرا که او در فیلم خود حرف خودش را زده است. هیچ کس با دیدن فیلم او این موضوع را انکار نمیکند. آدمهای فیلم او از جنس و نوعی دیگر هستند و برداشت و نگاه او به رویدادی که دارد تعریف میکند؛ از گونهای کاملاً متفاوت و این دنیایی است. دنیایی از جنس همان دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم و آن را میشناسیم. حاتمیکیا از چارچوب قصهای شاید تکراری، حرفهای غیرتکراری و خاص خودش را میزند و آنچه که در این میان مهم است؛ همین است.
کوینتین تارانتینو کارگردان فیلمهای «داستان عامهپسند» و «بیل را بکش» که داستان فیلم «قاتلین بالفطره» الیور استون هم از او است؛ در مصاحبهای میگوید: «هیچ وقت نگران شباهت فیلمت با فیلمهای دیگر نباش! اصلاً اهمیتی به این موضوع نده.» و صراحتاً میگوید: «هر چیزی را که به نظرت جالب میآید؛ از هر فیلمی که دوست داری انتخاب کن و در فیلمت بگذار! آنچه که در نهایت به دست خواهد آمد؛ فیلمی از تو خواهد بود و نه دیگران!»
و مگر فیلم «بیل را بکش» ملغمهای از قطعات فیلمهای دیگران نیست؟ از کارتونهای خشن ژاپنی گرفته تا تکههایی از فیلمهای وسترن و حتی فیلمهای سامورایی ژاپنی و غیره. ولی با این همه چه کسی در این که فیلم «بیل را بکش» محصول نگاه و تلقی تارانتینو از جهان هستند؛ شک میکند؟ چه کسی او را به خاطر این کپیبرداری آشکار سرزنش کرده است؛ جایی که خودش آشکارا آن را توصیه میکند؟
استفاده از داستان یک فیلم دیگر، کار سرزنشآمیزی نیست. فیلم حاتمیکیا، فیلم او است و تا ابد فیلم او باقی خواهد ماند؛ با همه شرافت و ارزشهای احترام برانگیزی که در آثار او سراغ داریم. حتی اگر او نگاهی آگاهانه و از سر تأثیر گرفتن و انتخاب، به فیلم لومت داشته باشد.
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.