خلاصه داستان «جنگل پرتقال»:
علی پس از این که مجبور میشود برای گرفتن مدرکش به دانشگاه تنکابن بازگردد، با آدمهایی از گذشته مواجه میشود که اتفاقات مختلفی را رقم میزند.
کارگردان:
آرمان خوانساریان که پیشازاین فیلمهای کوتاه موفقی از جمله «سایه فیل» و «سبز کله غازی» را ساخته بود و در مجموع، یکی از فیلمسازان خوشفکر در عرصه ساخت فیلم کوتاه به شمار میرود.
نقد فیلم «جنگل پرتقال»:
«جنگل پرتقال» ایده مرکزی قابلتوجهی دارد، اما برای بسط و گسترش این ایده در سینما، فیلمساز میبایست به ایجاد عناصر تصویری، حس و اتمسفر در داستان اقدام نماید. موردی که متأسفانه سینمای ایران جز در موارد معدود، از انجام آن ناتوان بوده و «جنگل پرتقال» هم از این بخش آسیبدیده است.
متأسفانه، فیلم بهجای استفاده از تصویر، سعی میکند که از طریق دیالوگ، شخصیتپردازیها را انجام دهد. در واقع، سازندگان «جنگل پرتقال» بهجای آن که با زبان تصویر سعی در شخصیتپردازی و ایجاد حس در تماشاگر داشته باشند، با دیالوگهای زیاد و اغلب بی کاربرد، سعی در پُر کردن حفرههای فیلمنامه داشتهاند.
دراینخصوص شاید بتوان یک مثال مهم را یادآوری کرد. در سال 2023 فیلم «Past Lives» منتشر شد که حال و هوایی نسبتاً مشابه با «جنگل پرتقال» داشت. در آن فیلم نیز کلیت قصه براساس دیالوگهای میان دو شخصیت بنا شده بود. با این حال، فیلم حتی در هنگام برقراری دیالوگها نیز توجه فراوانی به عناصر تصویری داشت و در هر صحنه، جزئیات صحنه میتوانست حال درونی شخصیتهای داستان را عیان نماید.
نکته مهمتر این که برقراری دیالوگ در نهایت میبایست به تکمیل فرایند ایجاد تصویر کمک کند، نه آن که جایگزین آن شود! در واقع، دیالوگ میبایست حفرههای خالی که از طریق تصویر به تماشاگر انتقال داده نشده را تکمیل کند نه آن که تمام جزئیات شخصیتپردازی از طریق کلام بیان شود. شخصیتپردازی که البته کیفیت لازم را ندارد و مشکل بعدی فیلم «جنگل پرتقال» است.
در بخش شخصیتپردازی، فیلم نمیتواند شخصیت اصلی داستان را بهدرستی معرفی کند. او در بازگشت به تنکابن، بهصورت اتفاقی با افراد مختلف مواجه میشود و به طور اتفاقیتر یادش میافتد که باید گذشته را جبران نماید و در این حین، دچار تغییروتحول میشود. فرایند تغییروتحول در سینما نیازمند مقدمهچینی لازم برای رسیدن به این نقطه است. در اکثر آثار برتر تاریخ سینما (شاید بتوان در سالهای اخیر آثار الکساندر پین را مثال زد)، اغلب مقدمهای بر معرفی کلیت شخصیت اصلی داستان بیان میشود و وضعیت او به تصویر کشیده میشود تا تماشاگر در ادامه بتواند تغییرات او را باور کند. اتفاقی که در «جنگل پرتقال» رخ نمیدهد و همه چیز ناگهانی و در لحظه پیش میرود.
سکانسهای اضافه نیز یکی از پاشنه آشیلهای «جنگل پرتقال» است. یکسوم ابتدایی فیلم به طور مشخص کارکردی ندارد و حتی با حذف آن هم اتفاق خاصی برای فیلم رخ نمیدهد. به این وضعیت باید آشناشدن شخصیت اصلی داستان با دانشجو در محوطه دانشگاه و سپس حضور در جشن او با دوستانش هم اشاره کرد که بسیار شعاری و گل درشت بیان شده و فاقد ظرافتهای سینمایی است. متأسفانه مشکلات فیلم و همچنین شخصیتپردازی ضعیف باعث شده تا اصلیترین بخش قصه که باید ضربه سهمگینی به تماشاگر بزند، ابتر باقی بماند؛ چراکه تماشاگر پیشازاین نتوانسته دو شخصیت اصلی داستان را باور کند.
نقد ویدئویی فیلم «جنگل پرتقال» را در ادامه ببینید:
همانطور که اشاره شد، «جنگل پرتقال» ایده مرکزی قابلقبولی داشته که چنانچه فیلمنامه بهصورت اصولی نوشته میشد، میتوانست تبدیل به یکی از آثار مهم سال شود. اما کماکان فیلمنامه که بزرگترین ضعف فعلی سینمای ایران محسوب میشود، فیلم را به اثری ملالآور با حفرههای متعدد تبدیل کرده که تماشای آن حس بدی به تماشاگر نمیدهد؛ اما در نهایت، خیلی نمیتوان عناصر سینمایی در آن یافت و باید بیشتر به حس شخصی تماشاگر نسبت به آنچه که میبیند، تکیه کند.
نمره: 3/10
منتقد: میثم کریمی
برای اولین بار خیلی با نقد و نمره شما موافق نبودم. من هم قبول دارم که فیلم خالی از ایراد نیست ولی نمره 3 از 10 واقعاً عادلانه نبود. نمره من 6 از 10 هست و بنظرم ارزش دیدن داره این فیلم … اونهم در این برهوت سینمای ایران با تولیدات زباله ش.
فیلم معمولی هست فقط بازیگر نقش اصلی واقعا افتضاح بازی میکنه
فیلمنامه خیلی مشکل داشت..
مثلا آن شب مهمونی چه پیامی داشت؟اینکه نمایشنامه ش را خوانده یا نخوانده.. و یا اینکه سهراب که تمام دوران دانشجویی دختر را مسخره میکرده و حسی به او ندارد حالا چرا باید شیرینی بگیرد و برود به دیدن دختر؟ یا دختر هدفش چی بود که اول گفت چیزی یادم نمی آید و بعد گفت همه را یادش هست و اونجور پسر را بیرون کرد از خانه؟بعد که با خفت او را بیرون کرد چطور اینقدر برای سهراب بی اهمیت بود که سریع زنگ زد به پسر دانشجو که منم میام مهمونی؟چطور بعد آن مهمونی که بیشتر مست بود آنقدر دچار تحول شد که فرداش پیش دختر رفت و انسان دیگری شده بود آن هم بعد اینهمه سال خودشیفتگی و حق به جانب بودن؟ اینها و بسیار موارد دیگر باعث شده با فیلم متوسطی و حتی ضعیفی از نظر من مواجه باشیم..
اخه سه از ده؟
فیلم حال و هوای کمدی هم دارد که بد نیست.
واقعا یه جاهایی خنده دارم هست . اتفاقا تنها کارکرد فیلم اینه که ما تا پایان فیلم یک چیز دستگیرمان میشه ما شخصیت اصلی داستان را خوب می شناسیم و اتفاقا باهاش هم لحظاتی همدل می شیم و حال و هوای درونی اش را می شناسیم . یعنی 90 دقیقه دارد شخصیت اصلی را معرفی می کند با کنکاش در خاطراتش . اما این فقط برای آغاز یک فیلم مناسب است و ای کاش مسیر نوستالژی بازی رو نمی رفت اینجور ما بسیار فیلم دیده ایم و میشه گفت تکراری بود . ولی بنظرم یه جاهایی تصویر برداری و حتی کارگردانی خوب بود . بازیگر نقش 1 فیلم خوب بود . اما همانطور که گفتید خرده روایتها اطراف داستان گاهی نچسب بودن . تدوین کارم تا حدودی خوب بود . میشه نمره 6 از 10 بهش داد .
آقا میثم اونجایی که میگید ما تصویر لازم داریم برای شناخت بهتر کارکترها باید یادمون نره فیلم داره مرور خاطرات گذشته می کند و برپایه دیدار و گپ و گفتگو از خاطراته .منطقی است که دیالوگ جای تصویر را بگیرد و تصویر مد نظر شما در ذهن راویان این خاطرات است . درصورتی میشه اون تصاویر را احضار کرد که روایت ما فیلمنامه اش فرمی دیگر داشت و ارجاع میداد به فلاش بک ها و غیره . در سینما کم فیلم با این سبک نداریم که کلا فیلم بر پایه دیالوگ میره جلو
برای نمونه مثلا فیلم نومودلند یا عشایر که کلی موفق بوده هم درگیشه هم در فصل جوایز. تقریبا اساس فیلم بر پایه دیالوگ و گفتگوست . ما در این طول فیلم بسیار بین کارکترها گفتگو می بینیم اصلا فیلم گفتگوست و دیالوگ . خبری از تصویرسازی بخصوصی نیست و ما بواسطه فقط دیالوگها و سفر کارکتر اصلی اورا می شناسیم و اثر کار می کند . پس این رویه در جهان سینما خطا نیست اما سازنده باید موفق بشه با این فرم ما را وارد اتمسفر کار کند و تجربیات جدید خلق کند که فیلم نومودلند موفق میشه چنین کند. هم حرفهای جدی دارد هم جذابیتهای خاص خودش .
اما فیلم جنگل پرتغال نتوانسته به چنین چیزهایی برسد که امیدواریم در آینده فیلمساز فیلمهای بهتری بسازد
هرچند که همین جنگل پرتغالم حال و هوای خوشی بهت میده
مثلا در همین فیلم نومودلند کل فیلم سایه شوهر بر کارکتر اصلی حس میشه و همش از عشقشون میگه و تا پایان فیلم حلقه ازدواج رو حفظ می کند و تنهایی را برمی گزیند اما ما یکبار کوچکترین تصویری از شوهرش نمی بینیم ! ما کوچکترین تصویری از عشقشان نمی بینم ! همش با دیالوگ میره جلو ! آیا میشه گفت روایت فقط با دیالوگ غلطه ؟ فیلم از تعطیلی کارخانه امپایر شروع میشه کجا ما تصویری از امپایر می بینیم ؟ فقط و فقط دیالوگ است
پس با توجه به فرم فیلم میشه فقط دیالوگ ما رو ببره جلو وکاملا جای گزین تصویر بشه یا بلعکس تصویر کاملا جایگزین دیالوگ بشه که بهش می گیم فیلم بدون دیالوگ و یا اسامی دیگر
فرمی سوم دیگری هم داریم که هم با دیالوگ روایت می کند هم با تصویر سازی
کل تاریخ سینما با این 3 شکل روایت میشه تا به امروز
اکثر کارهای آقای کیارستمی همش با دیالوگ میرن جلو به طور مثال طعم گیلاس مگر 90 درصد فیلم دیالوگ نیست ؟ کجاش ما آقای ربیعی کارکتر اصلی را می شناسیم ؟ کجا تصویر ازش داریم که چگونه به خودکشی رسیده؟ ما حتی دلیل خودکشی اش را نمی دانیم
کارهای آقای جیلان هم همینجوره خواب زمستانی چنان فیلم دیالوگهای طولانی طاقت فرسا دارد که آدم فکر می کند دارد رمان تماشا می کند
بسیار فیلم میشه اینجوری مثال آورد
جنگل پرتغال جز فیلمهای است که قصدشان خلق اتمسفر است و کنکاش در لایه های آدمهای جهان فیلم بواسطه مرور خاطرات معمولا چنین فیلمهایی دیالوگ خیلی درشان کاربردی میشود . اساسا سینمای مدرن رویکردش اینجوری است . شما برگهای افتاده کوریسماکی رو برید ببینید که همین اواخر ساخته شده و کاملا جدیده و درجشنوارهها ستایشم شده . همش دیالوگه دیالوگهای بسیار بسیار ساده با داستانی بسیار ساده خبری از تصویر خاصی هم نیست
پس جناب میثم عزیز بهتر نیست بگیم جنگل پرتغال ازنوع فرم فیلمهای بالاست اما موفق نشده اثری کاملا موفق خلق کند . نه اینکه بگیم با دیالوگ میخاد قصه رو پیش ببرد و این غلطه
با این نقدی که خوندم واقعا خوشحال شدم برای دیدن این فیلم تو سینما پول ندادم😬
فکر نکنم تو دنیا چیزی حوصله سربرتر و شعاری تر از فیلم معناگرای ایرانی وجود داشته باشه
من اتفاقا فیلم های معناگرا رو دوست دارم ولی فیلم های ایرانی متاسفانه با دیالوگ های عجیب و غریب و به اصطلاح بی سر و ته کردن فیلم، مخاطب رو گیج میکنن!
یه چیزی هم که چند ساله مد شده، اصطلاح پایان بازه. متاسفانه برخی کارگردان ها و طرفداراشون با بلاتکلیف گذشتن مخاطب و ضعف در معرفی شخصیت ها و داستان فیلم، میگن پایان فیلم بازه!
فیلم های اصغر فرهادی (که به نظرم اصطلاح پایان باز از فیلم های ایشون به وجود اومد)، از نظر معرفی شخصیت ها، داستان پردازی و نقاط اوج و فرود و پایان بندی، واقعا موفق بودند (فیلم ‘دربارهی الی’ و ‘جدایی نادر از سیمین’ به عنوان دو فیلم با پایان باز).
پایان باز (open end)، یعنی شخصیت ها و داستان رو توضیح بده، نتیجه گیری با مخاطب! که متاسفانه اکثر فیلم های معناگرای ایرانی (که تعدادشون هم به نسبت کمه)، شخصیت پردازی قابل درک و روایت داستانی مناسبی ندارند.
من خودم فیلم ‘جنگل های پرتقال’ رو ندیدم ولی موضوعش واسم جالبه و شاید ببینم؛ البته که امیدوارم فیلم بهتری نسبت به بقیهی فیلم های خاص و معناگرا باشه!
فیلم بدی نیست