در دورهای که اکثر طرفداران حس میکنند مارول دیگر آن جذابیت سابق را ندارد و محبوبترین شخصیتهایش هم خستهکننده و تکراری شدهاند، کمپانی مارول فیلمی را ارائه میکند که اساساً درباره قهرمانهایی است که تلاش میکنند از سایه نامهای بزرگتر بیرون بیایند. و جالب اینجاست که این تجربه، تا حد زیادی جواب میدهد.
«Thunderbolts» یک فیلم ابرقهرمانی متفاوت است؛ فیلمی که انگار خودش را دست میاندازد و با همین نگاه انتقادی ممکن است دوباره مسیر درست را پیدا کند. البته فیلم هنوز هم از مشکلات تکراری آثار اخیر مارول، مثل نورپردازی ضعیف، جدا نشده. اما با این حال، بینندههای فیلمهای بلاکباستر را از راههایی غیرمنتظره به چالش میکشد؛ بازیها عمیقتر از چیزی است که مدتی در مارول میدیدیم و مهمتر از همه، این بار پایان فیلم به جای یکسری جلوههای ویژه روتین، بار احساسی پیدا میکند. البته، پایان باز فیلم که خبر از دنبالهها میدهد هنوز وجود دارد (اتفاقی معمول در مارول)، اما این بار این پایان هم از نظر داستانی و هم از دید بازاریابی جالب توجه است. آیا ممکن است مارول با گروهی از طردشدگان که تصویر رایج قهرمان بودن را زیر سؤال میبرند دوباره جان بگیرد؟ شاید واقعاً این تنها راهش بوده است.
بخش ابتدایی فیلم Thunderbolts، بدون شک، ضعیفترین قسمت آن است. جمع کردن این تیم زیر نظر یک شخصیت منفی معمولی به اسم والنتینا آلگرا د فونتین (با بازی جولیا لوئی-دریفوس) خیلی سطحی و مکانیکی به نظر میرسد و بیشتر شبیه رفع تعهدات قراردادی است تا یک پروژه با شور و اشتیاق. این حس مشکل، سایهاش را روی فیلم کمنور انداخته؛ خصوصاً در سکانسهای کسالتآور آغازین مثل بازجوییهای کنگره یا دیدار با شخصیتهایی که خیلی به خاطر نمیآوریمشان.
در این حین دوباره سراغ یلنا بلووا (فلورنس پیو) میرویم که هنوز به خاطر مرگ خواهرش، بلک ویدو، در فیلم «اونجرز: پایان بازی» از نظر احساسی درگیر است. یلنا حالا برای والنتینا، نوعی مأمور مخفی، کار میکند اما بعد از آخرین مأموریتش (پاکسازی مدارک برای سیا) میخواهد از این کار کنار بکشد. ولی همانطور که همیشه گفتهاند، خروج از مأموریتهای مخفی شبیه مافیا است: به این راحتی بازنشسته نمیشوی. وقتی یلنا را برای مأموریت تازهای میفرستند، متوجه میشود در همان مرکز دورافتاده، چند نفر دیگر از گروه والنتینا هم حضور دارند و آن مکان قرار است به زودی نابود شود. والنتینا که خودش تحت پیگرد کنگره است، میخواهد مدارک را از بین ببرد و یلنا هم حالا زیادی میداند.
آنجا یلنا تنها نیست. در همان مقر مخفی با جان واکر ملقب به «سرباز ایالات متحده» (یا یو.اس. ایجنت با بازی وایات راسل)، آوا استار ملقب به «گوست» (هانا جان-کامن)، و تسکمستر (اولگا کیوریلنکو) که زود حذف میشود، روبهرو میشویم. مثل خیلی از لحظات مارول، برای درک کامل این صحنهها انگار باید فیلمها و سریالهای قبلی را دیده باشید؛ چون این سه شخصیت قبلاً در «مرد مورچهای و زنبور»، «بلک ویدو» و سریال «شاهین و سرباز زمستان» معرفی شدهاند. با این حجم زیاد آثار مارول، واقعاً سردرگم میشوید!
یلنا، گوست و واکر از دیدن یک مرد معمولی به نام باب (لوئیس پولمن) در آن مکان تعجب میکنند؛ مردی که در نهایت اصلاً معمولی نیست. طولی نمیکشد که پدر یلنا یعنی «گاردین سرخ» (دیوید هاربر) و باکی بارنز ملقب به «سرباز زمستان» (سباستین استن) هم به گروه ضایعهدیدگان میپیوندند تا با هم علیه والنتینا متحد شوند، اما خیلی زود میفهمند بزرگترین تهدیدشان شاید یکی از خودشان باشد.
«Thunderbolts» حال و هوای جدی بخشهای اخیر مارول را، چه در روایت و چه در تصویرسازی، دستمایه قرار داده است. حتی لوگوی ابتدایی مارول کمرنگ و بیروح شده و این پالت رنگی کل فیلم را در بر میگیرد؛ لباس گاردین سرخ بیشتر قهوهای دیده میشود تا قرمز! فیلم آنقدر بیرنگ و رخوتآلود است که ناگهان یک شخصیت با لباس زردمرغی وارد میشود و شوک تصویری ایجاد میکند. البته، این انتخاب بصری گاهی معنادار است اما راههای خلاقانهتری هم وجود داشت که متاسفانه فیلمبردار برجسته اثر (اندرو دروز پالرمو، فیلمبردار «شوالیه سبز») قربانی چارچوب کلیشهای این پروژه شده و فقط از طیف قهوهای استفاده کرده. از آن طرف، کارگردانی صحنههای اکشن هم به چشم نمیآید و تماشاگر خیلی چیزی پیدا نمیکند که بخواهد با خود به یاد بیاورد!
با اینحال Thunderbolts به طرز عجیبی موفق میشود به مقصد برسد. وقتی گروه یکدست دور هم جمع میشوند، بهخصوص بعد از صحنه تعقیب و گریز درخشان با ماشین که باکی هم به جمع میپیوندد، همه چیز سر جای خودش قرار میگیرد. قطعاً حضور چند بازیگر نامزد اسکار هم کمک زیادی کرده است. بهترین فیلمهای مارول همیشه با نقشآفرینیهایی که فراتر از انتظار طرفداران ظاهر میشوند سطحشان بالاتر رفته (مانند رابرت داونی جونیور و چادویک بوزمن)، و پیو هم اینجا با نشان دادن بحران روحی یلنا، به عمق شخصیت جان بخشیده. پولمن هم عالی ظاهر شده و از یک نقش فرعی، شخصیتی پیچیده بیرون کشیده است. هاربر در نقش شوخطبع گروه خوش میدرخشد و راسل هم سطوح مختلف یک قهرمان نامطمئن را نشان میدهد. تنها نقطه ضعف بازیگری به شخصیت گوست برمیگردد که خیلی سطحی نوشته شده و طبیعتاً هانا جان-کامن هم کار خاصی نمیتواند انجام دهد؛ سباستین استن هم کاملاً خسته به نظر میرسد، اما در کل گروه بازیگران هماهنگ هستند.
در نهایت گاهی همین کافی است. بعضی از بهترین فیلمهای مارول تاریخ مدیون ترکیب شخصیتها و بازیگرهایی هستند که تعاملشان جذابیت خلق میکند؛ درست مثل «انتقامجویان» یا «نگهبانان کهکشان». انتظار ندارم «Thunderbolts» تاثیر فرهنگی آن فیلمها را داشته باشد، اما کاملاً میتوانم تصور کنم که این اثر دوباره پای برخی طرفداران را به این دنیا باز کند؛ مخصوصاً کسانی که بعد از شکستهایی مثل «مارولها»، «دنیای نو» و «کوانتومانیا» دلسرد شدهاند. حالا که «فاز پنج» دنیای سینمایی مارول با این فیلم تمام میشود (و «چهار شگفتانگیز: نخستین گامها» فاز ششم را از تیرماه شروع میکند)، هیچ کس قبول ندارد تاثیرگذاری مارول هنوز مثل ده سال قبل است. اما «Thunderbolts» مرا—بهعنوان یک طرفدار قدیمی کمیک—یاد روزهایی انداخت که این فیلمها قبل از وابستگی بیش ازحد به جهانهای موازی، بیشتر متمرکز بر انسانیت قهرمانان بودند. شاید واقعا همین قهرمانان درجه دو چیزی باشند که مارول در سال ۲۰۲۵ به آن نیاز دارد.
راجر ایبرت
نمره: 6/10