صفحه اصلی > دسته‌بندی نشده : ادوارد دست قیچی و سویینی تاد

ادوارد دست قیچی و سویینی تاد

1

توی این مطلب به ارتباط 2 فیلم ادوارد دست قیچی و سوئینی تاد به کارگردانی تیم برتون و با بازی جانی دپ پرداختم این بررسی صرفا نظر من به عنوان یک تماشاگر بوده و امکان داره داری اشکالاتی باشه توی بررسی سعی بکردم ه طور خلاصه و بیشتر به شخصیت های اصلی فیلم بپردازم و از شخصیت های قابل بحثی مثل پسر دریانورد و یوهانا و موارد دیگر فاکتور بگیرم.

ادوارد دست قیچی و سوئینی تاد دو فیلم است که در عین مستقل بودن و روایت داستان های جدا دارای پوستگی هم هست که باعث شد من این متن رو در رابطه با پیوستگی این دو فیلم و معنی پیدا کردن و کامل شدن 2 فیلم در رابطه با هم بنویسم.

در ابتدا به تعریف کلی از 2 شخصیت اصلی فیلم می پردازم:

ادوارد دست قیچی : انسانی با روح کامل و جسمی ناقص فراموش شده در ناکجا آباد که به دست فردی خوش قلب به میان جامعه می آید.

سوئینی تاد : انسانی با روح ناقص و جسمی کامل تبعید شده و فراموش شده در ناکجا اباد که به دست فردی خوش قلبی به میان جامعه بر می گردد.

نگاهی به فیلم ادوارد دست قیچی :

توی تیتراژ اول این فیلم شاهد باز شدن در قصر و نمایی از مجسمه ی تار عنکبوت گرفته هستیم که بی روحی رو ب2ه بیننده القا می کنه بعد از اون شاهد حرکت دستگاه ها برای ایجاد ادوارد هستیم که به تیتراژ فیلم روح می ده بعد بعد از اون دوباره شاهد بی روحی در تیتراژ با نشان دادن جسد بی جان سازنده ی ادوارد هستیم و در اخر فقط برف …

به نظر من تیتراژ فیلم سیر کلی فیلم رو نشون می ده. ادوارد که به تنهایی در گوشه ی قصر در فراموشی بوده است به میان مردم می اید برای مدتی به شهر روح وشادابی تازه می دهد و بعد به خاطر قضاوت ناجوانمردانه ی مردم به تنهایی خود در قصر بر می گردد و فراموش می شود و بعد برف و برف…

برداشت من از فیلم و برف:

فیلم با سوال اغاز می شود “برای چی برف می اید؟”

برف نماد عشق پاک ادوارد به معشوقه خود است که در هیبت مجسمه ی یخی توی فیلم خودش را نشان می دهد.

برف حاصل از تراشیدن مجسمه ی فرشته ی یخی به دست ادوارد که برای معشوفه خود ان را می سازد یاد اور سردی حرص و طمع انسان هایی است که با منفعت طلبی خود و با قضاوت نا عادلانه خود درباره ادوارد او را به ناکجا اباد تبعید می کنند و باعث جدایی ادوارد از معشوقه اش می شوند بنابرین برف در پس پاکی عشق ادوارد غمی سرد و سنگین را به دوش می کشد غمی که ادوارد یا همان بنجامین بارکر را به سوئینی تاد تبدیل می کند.

تعریفی که که در طول فیلم از ادوارد به دست می اید:

انسانی با قلب پاک که دوست دارد به مردم کمک کند در حالی که هیچ چشم داشتی از بقیه ندارد ادوارد به واسطه ی نقص عضوی که دارد مورد توجه است. وی از دست هایش برای کمک به مردم و خوشحال کردن انها استفاده می کند اما به خاطر عدم کنترل دست هایش به صورت کامل در ابتدا باعث اسیب دیدن خود می شود برای همین در طول فیلم شاهد خراش های قدیم و جدید روی صورت ادوارد هستیم همین عدم کنترل ناخوداگاه و نا خواسته باعث اسیب دیدن معشوقه اش و دیگر افراد میشود و بستر ساز این موضوع می شود که افراد بدون در نظر گرفتن قلب پاک ادوارد اون رو یک موجود خطرناک و شیطان فرض کنند. نقص عضو ادواد از زمانی که عاشق می شود باعث باعث اسیب روح وی نیز می شود نقطه ی اوج این اتفاق را می شود در سکانسی که ادوارد از در اغوش گرفتن معشوقه اش خود داری می کند یافت در فیلم بعد از عاشق شدن ادوارد شاهد سردرگمی تنهایی و گم شدگی هر چه بیشتر در شخصیت ادوارد هستیم.

در طول فیلم شاهد هستیم که تیغ (دست های ادوارد) که وسیله هنر نمایی ادوارد هست و به واسطه ی ان بدون هیچ چشم داشتی به مردم کمک می کند دست هایی که چیزی جز عذاب برای ادوارد ندارد به وسیله ی برای ماجراجویی و سرگرمی برای افراد شهر تبدیل می شود مردمی که با رفتار ها و قضاوت خود باعث جدایی معشوقه ادوارد از وی می شوند.3

غم ادوارد حاصل از سوء استفاده از دست هایش نیست ادوارد همواره با عشق به مردم کمک می کند بلکه غم ادوارد حاصل از ازدست دادن معشوقه خود به دلیل نقص عضو و قضاوت مردم که وی را موجودی خطرناک و حتی شیطان می دانند است همین قضاوت های مردم به ههراه هوس ها و طمع ها و حسادت های انها باعث مرگ شخصیت ادوارد و در انتهای فیلم با کشته شدن اولین معشوقه کیم به دست ادوارد شاهد تولد سوئینی تاد هستیم .

ادوارد دوباره به گوشه ی از نا کجا اباد بر می گردد تا شخصی خوش قلب دوباره وی را ( ادوارد دست قیچی گذشته بنجامین بارکر حال یا سوئنی تاد اینده) از نا کجا اباد به میان مردم بر گرداند ولی نه این بار برای زندگی میان انها بلکه برای گرفتن انتقام از دست دادن معشوق.

ادوارد دست قیچی رباط بعد از عاشق شدن به بنجامین بارکر تبدیل می شود و وقتی برای گرفتن انتقام از دست دادن معشوقه ی خود باز می گردد دیگر نه ردی از ادوارد خوش قلب دارد نه ردی از بنجامین بارکر عاشق اکنون سوئینی تاد برگشته شخصی که سراسر وجودش را نفرت از قضاوت ها . هوس ها . طمع ها و حسادت های مردم گرفته است نفرتی که حتی باعث فراموش شدن معشوقه اش در طول فیلم می شود.

دیالوگ طلایی فیلم ادوارد دست قیچی:

پدر کیم خطاب به ادوارد : اگر یک کیسه پول پیدا کنی باهاش چه کار می کنی؟

نگرش می داری برای خودت؟


می دیش به افراد نیازمند؟

می دی به کسانی که دوسشون داری؟

می دیش به پلیس؟

ادوارد : می بخشم به کسایی که دوسشون دارم

کیم(دکتری که ادوارد دوستش دارد): این قشنگ ترین کاره

پدر کیم: قشنگ رو فراموش کن ما دنبال درست و غلط هستیم.6

این سکانس گفتگوی فیلم به نظر من حالت کلی ادوارد رو توصیف می کنه عشق ادوارد قشنگه ولی به واسطه ی نقص عضو به واسطه ی بد ذاتی مردم و به واسطه ی تصور افراد از خوبی و بدی یک عشق اشتباهه.

نگاهی به فیلم سوئینی تاد:

تیتراژ اول سوئینی تاد همانند تیتراژ اول ادوارد دست قیچی حرکت ماشین ها و چرخ دنده ها را نشان می دهد توی فیلم ادوارد دست قیچی شاهد به وجود امدن انسانی هستیم که از لحاظ روحی کامل ولی جسمی ناقص دارد حال در تیتراژ سوئینی تاد که چرخ دنده ها همراه خون را نشان می دهد می خواهد بگویید که ادوارد دوباره بازگشته است ولی نه برای عشق ورزیدن بلکه برای خون خواهی و اینجاس که روح کامل ادوارد دیگر وجود ندارد ولی ادوارد الان کنترل کامل دست هاشو به دست گرفته است.

برداشت من از فیلم :

کل فیلم یک فیلم سیاهه ، یک فیلم تلخ فیلمی بر اساس انتقام یک شخص از جامعه، از بی عدالتی انتقامی که باعث غرق شدن سوئینی تاد در همون چیزی می شه که در سراسر فیلم می خواد ازش انتقام بگیره .

در دیالوگ اول فیلم سوئینی تاد (شخصیت بنجامین بارکر به صورت کم رنگ را هنوز میشه توی تاد دید) در توصیف خودش می گویید :

مردی خوش ذات و دوست داشتنی بود(amiable)

در انتهایی فیلم شاهد هستیم سوئینی تاد بار دیگه این دیالوگ ها رو تکرار می کنه :

یک روز ارایشگری به همراه زنش وجود داشت ، یک ارایشگر احمق به همراه زنش که زنش دلیل زنده بودنش بود. او زیبا بود و نجیب و ارایشگر..

و بعد ارایشگر مکث می کنه اینجایی فیلمه سوئینی تاد از تعریف خودش عاجزه حالا خودش رو بدتر از کسایی می داند که می خواست ازشون انتقام بگیرد کسی که دلیل زنده بودنش(لوسی) را کشته است . سپس سوئینی تاد نیز به دست توبی کشته می شود حال خون حاصل از بریده شدن سر سوئینی تاد(ادوارد) رو صورت معشوقه اش می ریزد و با خون او یکی می شود گویی اکنون ادوارد به ارامش رسیده است و دیگر تنها نیست واین است پایان خون خواهی ادوارد از جامعه خون خواهی که او را نیز به موجودی تبدیل کرد که بر اساس معیار های سوئینی تاد شایسته مرگه .

در ابتدای فیلم شاهد کشتی هستیم که از نا کجا اباد امده است. پسر دریانورد همراه سوئینی تاد که به نوعی میشه گفت ادامه عاشق بودن ادوارده توی اولین دیالوگ فیلم می گه : من دنیا رو می گردم و زیبایی ها رو می بینم. در اینجا سوئینی تاد در ادامه حرفش می گه تو جوان هستی و دنیا با تو مهربانه ولی بدون یک سوراخ توی دنیا مثل یک تیوپ بزرگ وجود داره (اشاره به خلاء ی که در روح ناجوانمردان وجود دارد )در ادامه سوئینی تاد می گویید اخلاقیات وجود ندارد تا زمانی که ادم ها هر کاری که دلشون می خواد انجام می دهند و با قوانینی که برای خودشون ساختن زیبایی ها رو با حرص و طمع مقارن ساخته اند (اشاره به دیالوگ طلایی فیلم ادوارد دست قیچی) .

لازم به ذکر است که در دیالوگی از فیلم سوئینی تاد اشاره

می کند که 15 سال (تقریبا به فاصله ساخته شدن 2 فیلم) در جهنم بوده و در این فکر زندگی می کرده که روز بر می گردد و زن و زندگیش را پس می گیرد. در حالی که در طول فیلم شاهد هستیم که تاد به خاطر دروغ خانم لاوت و همچنین به خاطر غرق شدن در انتقم گیری و خون خواهی از هدف خودش انقدر دور می شود که چهره همسرش را فراموش می کند.

در کل به نظر من قاضی نماد قضاوت مردم نسبت به ادوارد و خانم لاوت نماد خود خواهیی ها و منفعت طلبی انها در برابر اروارد می باشد.

تعریفی که از سوئینی تاد در طول فیلم به دست می اید:

سوئینی تاد شخصی شکست خرده که ثانیه به ثانیه بیشتر در فکر انتقام و خون خواهی غرق می شود شخصی که حتی یک ثانیه در فیلم حتی زمانی که انتقام خود را می گیرد لبخند نمی زند. سوئینی تاد دارای نفرتی کامل است به طوری که کاملا نقطه مقابل ادوارد قرار می گیرد 7


سوئینی تاد انقدر در خون خواهی غرق می شود و نقطه اون این غرق شدگی را از بعد از سکانسی شاهد هستیم که موفق به کشتن قاضی نمی شود تاد بعد از این طغیان شروع به قتل عام افراد می کند و انقدر غرق در خون خواهی می شود که امید دیدن دخترش را نیز از دست می دهد و با وی خداحافظی می کند از اینجای فیلم انتقام و بد خوی کاملا بر روی شخصیت سوئینی تاد نمایان می شود . حتی می شود گفت که عشق تاد به دخترش تبدیل به عشق وی به تیغ هایش می شود به طوری که در سکانسی از فیلم تیغ هایش را یوهانا صدا می زند اما در حالت کلی عشق تاد با سرعت شروع به محو شدن می کند و حس خون خواهی بر همه چیز غلبه می کند به طوری که دیگر چهره لوسی را به یاد نمی اورد و حتی در راه خون خواهی لوسی را کشته و برای کشتن دخترش نیز اقدام می کند.

در انتها سوئینی تاد از سر درگمی که ادوارد نسبت به پیرامون خود داشت رها می شود و در حالی که خون خودش به همراه همسرش بر روی زمین جاری می شود برای همیشه می رود .

خانم لاوت در کوره حرص و طمع و خودخواهی خود می سوزد.

و قاضی که نماد قضاوت مردمه به وسیله دست های ادرواد و توسط سوئینی تاد برای خون خواهی بنجامین بارکر به بهایی سنگین کشته می شود.


دیالوگ بر جسته فیلم:

To the aim my weapon this complete one again

این دیالوگ اشاره به کامل شدن دست های ادوارد داره و زمانی که تاد اختیار کامل انها را در دست گرفته ولی اینبار به عنوان یک سلاح برای انتقام.

فراز صباحی

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها