دیروز مصادف بود با سالگرد تولد اینگرید برگمن، بازیگری که به زبانهای انگلیسی، سوئدی ، ایتالیایی،فرانسوی ، لهستانی و آلمانی مسلط بود.سوئدیها به وجودش افـتخار میکنند تا حدی که میدانی را در شهر استکهلم به نام او نامگذاری کردهاند. در یک رأیگیری در میان ۵۰ هزار منتقد از سـراسر جـهان اینگرید به عنوان سومین بازیگر بزرگ زن جهان پس از کاترین هپبورن و مریل استریپ انتخاب شد.
به گزارش مووی مگ به نقل از یک پزشک، اینگرید برگمن در ۲۹ آگوست سال ۱۹۱۵ در شهر استکهلم دیده به جهان گشود. ۲ ساله بود که مادرش را از دست داد و در ۱۲ سالگی پدرش درگذشت. سـپس سرپرستی وی را عمویش بر عهده گرفت. عموی او که فردی مقتدر و به اصول تربیتی بسیار پایبند بود تمام تلاش خود را کرد تا جای پدرش را بگیرد و مانند فرزندان خودش از او مراقبت کند. اینگرید به اصرار عـموی و زنعمویش تا پایان دبیرستان درس خواند. عمو اصرار داشت که وی به دانشگاه برود اما اینگرید ترجیح داد به مدرسه سلطنتی هنرهای دراماتیک استکهلم برود و در آنجا در رشته تئاتر ادامه تحصیل دهد.
عموی اینگرید اول مـخالف بـود ولی سرانجام با اصرارهای اینگرید و همسرش رضایت داد، اما شرط کرد اگر وی نتواند در آزمون دورهای مدرسه موفق شود باید برای همیشه قید بازی در تئاتر و سینما را بزند. اینگرید در آزمون ورودی مدرسه شرکت کـرد امـا وقتی وی را در مدرسه نپذیرفتند تصمیم به خودکشی گرفت. درست در لحظهای که او قصد انجام این کار را داشت دخترعمویش خبر قبولی وی را در مدرسه برایش آورد بنابراین اینگرید جوان در ۱۷ سالگی وارد مدرسه سلطنتی هنرهای دراماتیک اسـتکهلم شـد.
کـلاسهای مدرسه سلطنتی در پائیز ۱۹۳۳ آغاز شـد و ایـنگرید در سـال ۱۹۳۲ توانست نقش کوچکی را در فیلمی سوئدی به دست آورد. اینگرید تا ۳ سال در مدرسه به تحصیل پرداخت اما وقتی پیشنهادها برای بازی در تئاتر زیـاد شـد تـصمیم گرفت بهجای فراگیری تئوریهای مدرسه به کار عـملی روی آورد، بـنابراین از ادامه تحصیل صرفنظر کرد.
در سال ۱۹۳۵ او در اولین فیلم سوئدیاش باز هم نقشی کوتاه ایفا کرد. بعد از این فیلم در فیلمهای زیـادی بـازی کـرد اما اولین نقش اول خود را در فیلم «اینترمتسو» و در سال ۱۹۳۶ به دست آورد. ایـن فیلم از آثار شاخص سینمای سوئد محسوب میشود.
در سال ۱۹۳۷ برگمن با دکتر پیتر لیندستروم آشنا شد و خیلی زود با او ازدواج کـرد. پیـتر اخـتلاف سنی زیادی با اینگرید داشت اما علاقه شدید او به سینما بـه هـمسر جوانش قوت قلب زیادی برای ادامه بازیگری میداد. در همین زمان اینترمتسو در سینماهای آمریکا به روی پرده رفت و به طرز خارق العادهای در آمریکا مورد توجه قرار گرفت. منتقدان بازی اینگرید بـرگمن را سـتودند و بـه تهیهکنندگان هالیوود پیشنهاد کردند تا اینگرید را به هالیوود دعوت کنند.در سال ۱۹۳۸ فرزند پیتر و ایـنگرید،پیـا، مـتولد شد و در همین زمان دیوید اسلزینک تهیهکننده بزرگ هالیوود وکیلش را برای دعوت اینگرید به سـوئد فـرستاد.
اینگرید پس از مشورت با پیتر در نهایت پیشنهاد رفتن به هالیوود را پذیرفت. اینگرید انگلیسی را یـسیار دسـتوپاشکسته بـا لهجه غلیظ سوئدی صحبت میکرد. به همین جهت دیوید از یک معلم زبان سوئدی الاصـل بـرای آموختن زبان به برگمن کمک خواست. سرانجام وقتی مشکل زبان اینگرید حل شـد فـیلمبرداری نـسخه آمریکایی اینترمتسو با نام «اینترمتسو:داستان عاشقانه» در سال ۱۹۳۹ آغاز شد. اینگرید در این فیلم خوش درخـشید و یـک شبه به یکی از ستارگان بزرگ هالیوود مبدل گشت.
در سال ۱۹۴۱ در فیلم دیگری از دیـوید اسـلزینگ در کـنار لاناترنر جلوی دوربین رفت و در سال ۱۹۲۲ فرصت حضور در یکی از بهیادماندنیترین آثارش «کازابلانکا» را به دست آورد. جالب است بدانید ابتدا قـرار بـود رونـالد ریگان و آن شریدان در فیلم جدید کمپانی وارنر بازی کنند.
این دو نفر در آن زمـان ستارههایی محبوب بودند و سومین حضورشان در کنار یکدیگر برای علاقهمندان میتوانست خبر جالبی باشد. اما تهیهکننده هـال والیـس از مدیران استودیوی وارنر خواست به جای ریگان از همفری بوگارت استفاده کند. بـوگارت در آن سـالها هنوز چهره محبوبی نبود و یکی از اتفاقهای نـادر روزگـار بـود تا کازابلانکا با حضور او به یک شـاهکار تـبدیل شود. هنوز نگارش نسخههای مختلف فیلنامه ادامه داشت که والیس تصمیم گرفت بـهجای آن شریدان نیز بازیگر دیگری را انـتخاب کـند. پس از کـاندید شـدن بـازیگران بسیار،عاقبت اینگرید برگمن برای ایـفای نـقش انتخاب شد.
اینگرید برگمن هم مانند همتایش بوگارت یکی از بهیادماندنیترین بازیهایش را ارائه دارد و نـام خود را در لیست بهترینهای تاریخ سینما بـه ثبت رساند. واقعا اگـر بـرگمن و بوگارت در این فیلم حضور نـداشتن بـاز هم این فیلم آنقدر جذاب و بهیادماندنی میشد؟ مثلث عشقی بوگارت، برگمن و پل هنرید جذابیت فوق العـادهای بـه این اثر داده است.
صحنه آخـر فـیلم را بـه یاد بیاوریم کـه بـرگمن بر سر دوراهی بـزرگی قـرار گرفته در یک طرف عشق و خاطرات گذشتهاش و در طرف دیگر ویکتور لازلو فراری. برگمن گیج و مبهوت و بـا بـغضی که در چشمانش دیده میشود به ریـک نـگاه میکند، نـفسها در سـینه حـبس میشود ولی او دست ویکتور لازلو را مـیگیرد و با نگاهی حسرتبار به ریک سوار هواپیما میشود و ریک را با تمامی مشکلاتی که برایش بـه وجـود آورده در کازابلانکا تنها میگذارد.
اولین نامزدی اسـکار در سـال ۱۹۴۳ و بـرای فـیلم «زنـگها برای که بـه صـدا درمیآید؟» نصیب او شد.
در سال ۱۹۴۴ اینگرید برای بازی در فیلم «چراغ گاز» برنده جایزه اسکار شد. سومین فیلمی کـه نـامزدی اسـکار را برایش به ارمغان آورد «ناقوسهای مریم مقدس» نـام داشـت کـه در سـال ۱۹۴۵ بـازی کـرد. دهههای ۴۰ و ۵۰ کارهای برگمن سیر صعودی را طی کردند و روزبهروز بر اعتبار و شهرت وی افزوده میشد. در همین دوره در سال ۱۹۵۰ او ناچار شد از همسرش جدا شود. او به پیتر عشق میورزید اما دخالتهای بیجای او و ممانعت او از ادامه بازیگری، ایـنگرید را ناچار به پذیرش جدایی کرد.
سال ۱۹۴۵ او فیلم طلسمشده را به کارگردانی هیچکاک ساخت. بَدنام نام یکی از فیلمهای کارگردان مشهور سینما آلفرد هیچکاک است که در سال ۱۹۴۶ با هنرنمایی دو بازیگر معروف تاریخ سینما یعنی کری گرنت و اینگرید برگمن ساخته شده است و ماجرایی جاسوسی و عاشقانه را دربرمیگیرد. فیلم یکی از شاهکارهای هیچکاک در زمینه تعلیق – بازی بازیگران – فیلمنامه و استفاده از نماها و سکانسهایی ناب به شمار میرود.
در سال ۱۹۵۰ اینگرید از طرف روبرتو روسلینی -کارگردان صاحب سبک ایتالیا- به این کشور دعوت شد تا در فـیلم «اسـترومبولی» حضور یابد. برگمن و روسلینی در همان اولین دیدار به هم علاقهمند شدند و پس از پایان فیلمبرداری در ۲۴ ماه می همان سال باهم ازدواج کردند. در سال ۱۹۵۱ اولین فرزند پسر حاصل از این ازدواج به دنیا آمـد و در سـال ۱۹۵۲ هم اینگرید صاحب دو دختر دوقلو شد.
در سال ۱۹۵۶ پس از چند سال کار در ایتالیا سرانجام به هالیوود بازگشت تا در فیلم «آناستازیا» بازی کند. اینگرید دومین اسـکارش را بـه خاطر بازی در همین فیلم بـه دسـت آورد. وی در سال ۱۹۵۷ در فیلم «مهمانسرای ششمین خوششانسی» حضور یافت. این فیلم پس از نمایش در هالیوود به موفقیت درباره او انجامید و وی را دوباره در رأس ستارگان هالیوود قـرار داد.
ایـنگرید که مدتها قصد داشـت بـرای عذرخواهی از همسر سابقش و دخترش پیا به سوئد برود با روبرتو دچار مشکل شد. روبرتو او را متهم به خیانت کرده بود و اینگرید بههیچوجه حاضر نبود این اتهام را بپذیرد. در سال ۱۹۵۷ تقاضای طلاق کـرد و حـضانت ۳ فرزندش را طبق حکم دادگاه بر عهده گرفت. اینگرید آنها را در مدرسه ایتالیاییهای پاریس ثبتنام کرد و خودش به آلمان رفت. او در سال ۱۹۵۸ با سینماگر مشهور آلمان که البته سوئدیتبار بود آشنا شد و بـا او کـه لارنس اشـمیت نام داشت ازدواج کرد.
آنها باهم در جزیرهای در سوئد سکنی گزیدند و تصمیم گرفتند برای کار در هالیوود مدتی به آمـریکا بروند. اولین کار مشترک آنها تلهتئاتری به نام «سفت کردن پیـچ و مـهرهها بـود»که از کانال NBC پخش شد و اولین جایزه«امی»را برای برگمن به ارمغان آورد. اما اینگرید علاقهای به کار در تـلویزیون نـداشت و به سینما بازگشت. از آثار شاخص وی در دهه ۶۰ میتوان به فیلم ملاقات اشاره کرد کـه در آن بـا آنـتونی کویین همبازی شد. در سال ۱۹۶۴ اینگرید تصمیم گرفت به سوئد برود و از پیا دعوت کند که بـا وی و اشمیت زندگی کند اما پس از رفتن به سوئد متوجه شد که دخترش برای زنـدگی با خواهر و برادرهای نـاتنی اش بـه رم نقل مکان کرده است.
در دهه ۶۰ حضور وی بیشتر به آثار تلویزیونی محدود شد اما فیلمهای ماندگاری چون رولزرویس زرد،انگیزه و گل کاکتوس را هم کار کرد. در سال ۱۹۷۰ اینگرید در فیلم به یادماندنی «قدم زدن زیـر باران بهاری» حضور یافت.او در این فیلم برای اولین بار نقش یک زن میانسال را بازی کرد.
در پایان سال ۱۹۷۰ اینگرید به پاریس آمد تا در آن شهر همسرش را پس از ماهها ملاقات کند. اما او اعتراف کـرد کـه مدتهاست با دختر جوانی آشنا شده است. اینگرید همسرش را تهدید به جدایی نمود و لارنس به او گفت اگر برای همیشه از حضور در سینما کنارهگیری کند حاضر است، همسر دومش را طلاق دهد. اما ایـنگرید کـه بهترین روزهای فعالیت حرفهایاش را سپری میکرد، بدون هیچ حرفی همسرش را ترک کرد و به سوئد رفت و با تلاش فراوان سرانجام در سال ۱۹۷۶ توانست طلاقش را از لارنس بگیرد. در دهه ۷۰ حضور برگمن معطوف بـه تـئاتر بود. البته او در چندین فیلم هم بازی کرد و برای فیلم «قطار سریع السیر شرق» در سال ۱۹۷۴ موفق به دریافت جایزه اسکار شد.
آخرین فیلم برگمن سونات پاییزی (به سوئدی: Höstsonaten) به کارگردانی اینگمار برگمان -کارگردان سوئدی- است، این فیلم محصول سال ۱۹۷۸ است. فیلم داستان زن پیانیست مشهوری است که پس از سالها به دیدار دخترش که با او رابطه نداشته میرود. البته او در سال ۱۹۸۲ یک فیلم تلویزیونی به نام زنای به نام گلدا هم ساخت که در مورد زندگی گلدا مایر است.
در اواخر سال ۱۹۸۱ به سرطان سینه مبتلا شد. او پس از حـضور در نـمایش سـونات پائیزی در سوئد برای معالجه بـیماریاش بـه لنـدن رفت و در آنجا متوجه شد به علت وخامت بیماری باید بستری شود ولی اینگرید اصرار داشت برای استراحت به پاریس برود و پس از آن برای بـستری شـدن در بـیمارستانی مجهز به لندن بازگردد.
وقتی پس از ۱۴ روز به لندن بـازگشت، بـیماریاش آنقدر پیشرفت کرده بود که حتی شیمیدرمانی هم درد وی را دوا نمیکرد. اینگرید در طول دوران بیماریاش کتاب «داستان زندگی من» را به زبان ایـتالیایی بـراساس سـرگذشت خودش به رشته تحریر درآورد و سرانجام این ستاره افسانهای در روز ۲۹ آگوست سـال ۱۹۸۲ درست در روز تولدش و در ۶۷ سالگی از دنیا رفت.
کتاب «اینگرید برگمن، داستان زندگی من» توسط نشر قطره با ترجمه آنتونیا شرکا منتشر شده است.