یکی از قدرتمند ترین افراد در تاریخ ایالات متحده آمریکا بدون شک « جی. ادگار هوور » بوده است. « هوور » اولین بار در سال 1924 به عنوان ریاست « اداره آگاهی » ( که بعدها به « پلیس فدرال آمریکا» یا همان «FBI » تغییر نام داد) منصوب شد و از آن پس به مدت 48 سال ( تا زمان مرگش ) توانست با انواع و اقسام افتخارات این اداره را سرپا نگاه دارد و نامش را در سیستم قضایی ایالات متحده جاودانه کند. اینکه گفته می شود « هوور » شخصیت تاثیرگذاری در تاریخ ایالات متحده بوده کاملاً مشهود است. وی با ریاستش در این سازمان توانست بسیار از جرائم خرد و درشت را ریشه کن کند و چندین پرونده جنجالی را هم سر و سامان دهد و مهمتر از همه اینکه امنیت اجتماعی ایالات متحده را تثبیت کرد تا این کشور تبدیل به مکانی امن برای مردمش و البته مهاجرانی که به سرعت به این کشور سرازیر می شدند باشد. مقامات بلند پایه هم که ارادت خاصی به « هوور » داشتند، انواع و اقسام مدال ها و افتخارات نظیر ” اعطای لقب سلحشور از طرف جورج ششم بریتانیا » یا ” دریافت مدال امنیت ملی ” از طرف رئیس جمهور « آیزنهاور » را به وی اعطا کردند.
اما آیا واقعاً « هوور » همانطور که از او یاد می شود بوده؟ در واقع خیر!. « هوور » اگرچه در مدت ریاستش توانست مدیریتی با ثبات و دقیق از خود برجای بگذارد اما همین مدیریت موفق سبب شد تا او پس از مدتی تبدیل به شخصیتی شود که کار چاق کن بسیاری از خلافکاران و سیاستمداران با نفوذ در ایالات متحده است. در واقع می توان گفت او با ایجاد شبکه ی مافیایی بسیار پیچیده ایی که هیچکس را یارای رقابت با او نبود، توانست به راحتی بسیاری از خواسته های سیاسیون را برآورده کند و از این جهت هم بود که او در 3 دوره مختلف ریاست جمهوری توانست با کمترین مشکلی با دولت به کار خود ادامه دهد. علاوه بر این گفته می شود که « هوور » دچار مشکلات جنسی هم بوده و اظهارات تائید نشده ایی حکایت از آن داشت که او یک ” همجنس گرا ” است! البته روایت دیگری هم وجود دارد که عنوان می کرد او دچار نوعی بیماری است که به واسطه آن علاقه فراوانی به پوشیدن لباس های زنانه و انجام حرکات زنانه در مهمانی های خصوصی داشته است!. از این دست شایعه ها درباره « هوور » به وفور شنیده شده و کمتر کسی هم به جز نزدیک ترین دوستان و همکارانش ، از صحت یا رد این ادعاها آگاه بوده است. حالا بعد از گذشت سالها از مرگ « هوور » ، « کلینت ایستوود » کهنه کار تصمیم گرفت تا زندگی این شخصیت پر رمز و راز را به سینما بیاورد تا نسل جوان آمریکا بیشتر با او و اتفاقاتی که در پیرامونش افتاد، آشنا شوند. اما آیا « ایستوود » توانسته حق را درباره « هوور » ادا کند یا خیر؟ با هم خواهیم دید.
همانطور که اشاره کردم « هوور » شخصیت پر رمز و رازی بود و روابط خارج از اخلاقش هم معروف ترین شناسه اش بود. بدون شک تمام سینما دوستان از « کلینت ایستوود » انتظار داشتند تا فیلمی موشکافانه بسازد و در آن به این بخش از زندگی « هوور » که تا به امروز ناشناخته باقی مانده بپردازد؛ اما « ایستوود » راه متفاوتی را پیش گرفت. همه ما می دانیم که « ایستوود » کارگردان بسیار محافظه کاری است و چه در دوران بازیگری اش و چه در کارگردانی ، همواره مورد تائید دولت های مختلف و مخصوصاً ” پلیس فدرال آمریکا ” بوده است. او حتی زمانی که « مایکل مور » در مستند « بولینگ برای کلمباین » به سراغ دوست و همکار صمیمی اش « چارلتون هستون » رفت و او را لابی تجارت اسلحه سازان خطاب کرد، با قاطعیت از « هستون » ( که البته به صرف قاطع می توانم بگویم که یکی از اصلی ترین دلائل ترویج فرهنگ حمل اسلحه ، همین جناب « چارلتون هستون » بود) دفاع کرد و حتی تصمیمات گرفته شده درباره حمل سلاح را هم به نوعی تائید کرد!
به همین دلیل با توجه به اینکه « هوور » بهرحال یکی از مفاخر کشور ایالات متحده به حساب می آید، « ایستوود » بیشتر سعی کرده تا به جنبه مثبت زندگی « هوور » بپردازد و چندان گریزی به بخش های تاریک زندگی او نزند. به عنوان مثال ما در فیلم شاهد هستیم که « ایستوود » با دقت فراوان به مسئله دستگیری گنگسترهای یاغی نیویورک توسط افرادِ « هوور » که به آنها اصطلاحاً « G-Men » می گفتند ( این کلمه یک اصطلاح عامیانه در آمریکاست که در دهه ی 40 و 50 میلادی به کرات در سینما مورد استفاده قرار گرفت و البته گفته می شود که « هوور » عمداً چنین کلمه ایی را در وصف نیروهای ویژه اش بکار می برده تا باعث رعب و وحشت گانگسترها شود! ) پرداخته است و یا اینکه حتی ماجرای گروگانگیری معروف « لیدنبرگ » که هرگز مشخص نشد آیا « هوور » با گروگانگیران در ارتباط بوده یا خیر، را هم در فیلمش دخیل کرده و البته نگاهی کاملاً راست گرایانه به این مسئله داشته است. ماجرای گروگانگیری « لیدنبرگ » به این شرح است :
سرهنگ « چارلز لیدنبرگ » خلبان مشهوری بود که به دلیل آنکه فاصله بین آمریکا و اروپا را بدون توقف از روی اقیانوس اطلس طی کرده بود، توانست نام خود را جاودانه کند. اما ماجرای غم انگیز گروگانگیری پسر 20 ماهه ی او باعث شد تا تمام افتخاراتش در سایه این اتفاق ناگوار گم شود. قضیه از این قرار بود که در یک شب فردی پسر 20 ماهه سرهنگ را می دزدد و مطابق معمول از آنها درخواست مقداری پول نقد در ازای آزادی فرزندش می کند. سرهنگ هم بعد از گذشت چند هفته تصمیم می گیرد مبلغ را تحویل آدم ربایان دهد تا این قائله ختم شود اما بعد از پرداخت این پول ، متوجه می شود آدرسی که آدم ربایان به او داده بودند و در آن ذکر کرده بودند که فرزندش در یک قایق قرار دارد، کاملاً ساختگی بوده. در نهایت هم بعد از گذشت 10 هفته یک راننده کامیون به شکلی تصادفی با جسد کودکی برخورد می کند که حیوانات درنده دست و پای او را دریده بودند و با انتقال به پزشکی قانونی مشخص می شود که این کودک همان فرزندِ « چارلز لیدنبرگ » است.
گفته می شود در این پرونده که در زمان خودش بسیار معروف و جنجالی شده بود، خودِ « هوور » با گروگانگیر ارتباط برقرار کرده و قصد داشته شخصاً این پرونده را حل و فصل کند تا تبدیل به قهرمان ملی شود اما بعد از برقراری ارتباط با گروگانگر، با تصمیمات اشتباهی که گرفته باعث شده تا این کودک به شکل ناراحت کننده ایی از بین برود.
اما « کلینت ایستوود » در پرداخت این موضوع یا اتفاقات دیگر ترجیح داده تا چندان وارد بخش های مجهول زندگی « هوور » نشود و بجای آن « هوور » را فردی کاردرست نشان دهد که یکجورایی ایالات متحده مدیون اوست! اما آقای « ایستوود » متاسفانه فراموش کرده تا رابطه عجیب و غریب « هوور » با دست راستش به نام کلاید تولسن ( که « آرمی همر » نقش آن را بازی می کند ) را با قاطعیت برای تماشاگر شرح دهد؛ نه آنکه با اشارات ریزی که می کند، از کنار این مسئله مهم بگذرد. مطمئنم خودِ شخص « ایستوود » به خوبی این موضوع را می دانسته که بسیاری از مردم آمریکا و حتی جهان، خواهان آن هستند که چهره واقعی « هوور » را در فیلم « جی. ادگار » ببینند. اما تمام چیزی که « ایستوود » از « هوور » به مخاطبش ارائه داده، تصویری مقتدر در مقام رئیس اف بی آی ( البته اگر غیر از این می بود، وی می بایستی کلی دردسر را برای خود می خرید ) و تصویری گنگ و سربسته در زندگی شخصی اش بوده است!. « ایستوود » در پرداخت صحنه هایی که مربوط به محیط کار « هوور » می شود، بسیار موفق عمل کرده و ماجرای گروگانگیری « لیدنبرگ » را هم به خوبی رهبری کرده اما در بخش زندگی خصوصی « هوور » فکر می کنم که « ایستوود » احتیاطی بیش از حد معمول به خرج داده و همین احتیاط و راه رفتن روی خط باعث شده تا « جی. ادگار » فیلمی یکدستی نباشد. اینکه « هوور » به شدت تحت تاثیر مادرش بوده را همه می دانند، روابط خارج از عرفش هم با « کلاید تولسن » زبانزد است، اما تصاویر سربسته ایی که « ایستوود » از این موقعیت ها ارائه کرده باعث می شود تا تماشاگر به مطالبی که در فیلم گفته می شود بی اعتماد باشد و حتی اکثر آنها را رد کند. متاسفانه حتی در فیلم روابط عاطفی بین « هوور » و « هلن گاندی » رابطه ایی پاک عنوان می شود که هیچ مسئله خاصی در آن نبوده است!
اما جدای از بخش فیلمنامه، « جی. ادگار » از لحاظ تکنیکی یکی از بهترین های سال 2011 می باشد. فیلمبرداری « تام استرن » که از ایام قدیم با « ایستوود » رفاقت دیرینه دارد، بسیار چشم نواز است. « تام استرن » در « جی. ادگار » بیشتر از تکنیک فیلمبرداری ” تک رنگ ” استفاده کرده که باعث شده تماشاگر به حال و هوای سینمای کلاسیک برود. از لحاظ طراحی صحنه نیز این فیلم فوق العاده عمل کرده. « ایستوود » قبلا با فیلم « Changeling » نشان داده بود که به جزییات صحنه اهمیت فراوانی می دهد و حالا با « جی. ادگار » جای هرگونه انتقادی را از تماشاگر سلب کرده است. به نظرم از الان باید نام این فیلم را جزو کاندیداهای اسکار در رشته بهترین طراحی صحنه بدانیم. گریم هم که یکی از پرحاشیه ترین بخش های فیلم به حساب می آمد، با اینکه بسیار تماشایی است اما به نظرم کمی اغراق در آن بکار رفته است. گریم در بخش جوانی « هوور » بسیار تماشایی و چشم نواز است اما هنگامی که شخصیت ها پیر می شوند، تنها گریم « لئوناردو دیکاپریو » و « آرمی همر » است که تحسین تماشاگر را می انگیزد و گریم دیگر شخصیت ها چندان قابل قبول نیست. اما احتمالاً بخاطر گریم سنگین « دیکاپریو » در « جی. ادگار » اعضای آکادمی اسکار، یک مجسمه خوش رنگ به گریمورهای این فیلم خواهند داد.
بازی « لئوناردو دیکاپریو » مطابق انتظارات عالی است. « دیکاپریو » با هدایت استادانه « ایستوود » موفق شده یکی از بهترین بازی های دوران بازیگری اش را در این فیلم به نمایش بگذارد. گریم سنگین « دیکاپریو» در این فیلم که صدای او را هم در جریان کنفرانس مطبوعاتی فیلم درآورده بود ( « دیکاپریو » عنوان کرده بود که روزانه به مدت 6 ساعت گریم را تحمل می کرد!) به خوبی بر روی صورت او نشسته و شما می توانید برای این بار « دیکاپریو » را در نقش یک پیرمرد پا به سن گذاشته ببینید. در کل باید گفت که « دیکاپریو » با بازی در نقش « هوور »، یکی از کاندیداهای اصلی اسکار به شمار می رود و به احتمال فراوان هم اعضای آکادمی به او روی خوش نشان خواهند داد. « آرمی همر » دیگر ستاره فیلم است که اگر اعضای آکادمی کمی هوشیار باشند، می توانند نام او را هم به عنوان کاندیداهای اصلی اسکار مطرح کنند.سکانس های مشترک بین او و « دیکاپریو » و دیالوگ هایی که این 2 رد و بدل می کنند، یکی از اصلی ترین دلائل تماشای این فیلم است. « جودی دنچ » کهنه کار نیز به مانند همیشه عالی است و البته سرزنده. اما حضور « نائومی واتس » در فیلم چندان قانع کننده نیست. به نظرم اگر می شد تا روابط بین « هوور » و « هلن » را با همان شایعات جذابش! در فیلم به نمایش گذاشت، به مراتب می توانستیم انتظار بیشتر از کاراکتر « هلن » داشته باشیم اما باور کنید که تماشای یک رابطه کاری ساده که یک طرفش « جی. ادگار هوور » و طرف دیگرش « هلن » قرار دارد، کار راحتی نیست. این را هم اضافه می کنم که گریم « نائوی واتس » در پیری کمی مضحک از آب درآمده است!
در نهایت باید بگویم که« جی. ادگار » درام تاثیرگذاری است اما نه برای کسانی که با « جی. ادگار هوور » آشنایی دارند. ساخته جدید « ایستوود » که بدون شک با رعایت ملاحظات سیاسی همراه بوده، « جی. ادگار هوور » را مردی مصمم در کار و کمی هم منحرف ( نه به معنای واقعی کلمه ) نشان می دهد اما تاکید می کند که او آدم بسیار مفیدی بوده است. اگر نظر من را می خواهید، به تماشای « جی. ادگار » بنشینید و از کارگردانی ، گریم ، بازیگری و بالاخص فیلمبرداری فوق العاده فیلم لذت ببرید، اما حتی یک لحظه هم به این فکر نکنید که « جی. ادگار هوور » یک اسطوره بوده است.
منتقد : میثم کریمی
کپی برداری از مطالب سایت تنها با ذکر دقیق لینک سایت MovieMag.IR و نویسنده مطلب مجاز است.
به جمع طرفداران مووی مگ در فیس بوک بپیوندید
جی. ادگار :
کارگردان : Clint Eastwood
نویسنده : Dustin Lance Black
بازیگران :
Leonardo DiCaprio…J. Edgar Hoover
Naomi Watts…Helen Gandy
Armie Hammer… Clyde Tolson
Judi Dench …Annie Hoover
و……………
ژانر : درام – بیوگرافی
درجه سنی : R( مناسب برای افراد بالای 17 سال)
زمان : 137 دقیقه