اگر « استیگ لارسنِ » فقید زنده بود احتمالاً با دیدن موفقیت های داستانش بر پرده نقره ایی، از فرط خوشحالی 60 نخ سیگاری را که در یک روز می کشید، به 120 می رساند!. « لارسن » روزنامه نگاری سوئدی بود که در تمام عمر یک زندگی معمولی داشت که آن هم بی دردسر نبود. او روزنامه نگاری بود که در مقابل نئو نازی ها ایستادگی کرد و با قلمش آنها را به نقد کشید و نهایتاً در سن 50 سالگی به دلیل سکته قلبی درگذشت. البته هرگز مشخص نشد که دلیل مرگ او واقعاً سکته قلبی بود یا اینکه جناح های سیاسی به پزشکی قانونی فشار وارد کرده بودند تا دلیل مرگ را حمله قلبی عنوان کند ( « لارسن » پیش از مرگ بارها توسط دشمنانش تهدید به مرگ شده بود ). اما هرچه که بود او در گمنامی از دنیا رفت اما با انتشار سری داستانهای « هزاره » ، « لارسن » به چنان شهرتی دست یافت که مطمئناً اگر زنده بود هرگز نمی توانست حتی در خیالاتش هم به آن دست پیدا کند. از میان داستانهای « لارسن » که نامِ آنها « دختری با خالکوبی اژدها » ، « دختری که با آتیش بازی کرد » و « دختری که به لانه زنبور لگد زد » می باشد، « دختری با خالکوبی اژدها » از شهرت فوق العاده بالایی در جهان برخوردار شد و به بیش از 40 زبان دنیا ترجمه شد. در سال 2009 نیز اقتباسی سینمایی از داستان « دختری با خالکوبی اژدها » صورت گرفت که « نیلز آردن اوپلو » ( اگه درست تلفظش را گفته باشم! ) آن را کارگردانی کرد. این اثر سوئدی فیلمی بسیار موفق بود که با استقبال مثبت منتقدان و تماشاگران مواجه شد. اما در سال 2010 به یکباره اعلام شد که قرار است اقتباسی دیگر از داستان « دختری با خالکوبی اژدها » انجام گیرد که البته بخش مهم تصمیم این بود که اینبار هالیوود خواهان انجام آن است. در زمان اعلام این خبر بسیاری بر این باور بودند که این اقتباس تنها به دلیل تسخیر گیشه ها انجام گرفته وگرنه چه دلیلی دارد که از یک اثر خوب ، فیلمی دیگر ساخته شود؟! اما زمانی که نام « دیوید فینچر » به عنوان کارگردان فیلم مطرح شد، همگان متوجه این نکته شدند که فیلمِ جدید « فینچر » چیزی بیشتر از یک بازسازی محض خواهد بود و همینطور هم شد. « دختری با خالکوبی اژدها » که « فینجر » کارگردانِ آن هست، به مراتب فضایی تاریک تر و خفقان تر از نسخه سوئدی اش دارد.
میکائیل ( دنیل کریگ ) روزنامه نگاری است که به دلیل کنجکاوی های سیاسی که انجام داده، موقعیت شغلی اش بر باد رفته است. میکائیل از آن دسته روزنامه نگارانی است که همیشه سعی در کشف حقیقت دارد اما ظاهراً اینبار به درِ بسته برخورد کرده است. کنجکاوی های میکائیل و روحیه جنگندگی او باعث می شود تا یک میلیونر به نام هنریک ونگر ( کریستوفر پلامر ) از وی درخواست کند تا مسئولیت رسیدگی به پرونده نوه اش که در سال 1966 مفقود شده، شود. میکائیل پیشنهادِ ونگر را قبول می کند و به دنبال سرنخ های این پرونده می رود. او در میانه راه با دختری عجیب و غریب با انواع و اقسام خالکوبی به نام لیزبث ( رونی مارا ) آشنا می شود. لیزبث یک هکر حرفه ایی است که به راحتی می تواند به اطلاعات سِری دست پیدا کند و این کمک بزرگی به میکائیل در کشف جزییات پرونده می کند. اما هرچقدر که میکائیل و لیزبث در این پرونده جلو می روند با وقایع ناخوشایندی روبرو می شوند…
شاید با خلاصه ی داستانی که از این فیلم خواندید فکر می کنید که « دختری با خالکوبی اژدها » مشابه نسخه سوئدی اش است اما باید خدمتتان عرض کنم که « دختری با خالکوبی اژدها » یی که « فینچر » کارگردانی کرده پیچیدگی های سینمایی به مراتب بیشتری دارد. در اقتباس سوئدی این اثر ، شما به راحتی می توانستید این نکته را متوجه شوید که « اپلو » سعی داشته به هر قیمتی که شده به منبع اصلی وفادار باقی بماند. او در فیلمش شخصیت های داستان را به شکلی در کنار هم قرار داده که توانایی هایشان همیشه در مقابل هم قرار داشته باشد ( تسلطِ لیزبث به کامپیوتر و جسارتِ میکائیل در کشف حقیقت ) ، اما در فیلمِ « فینچر » این ویژگی تا حدود زیادی کنار گذاشته شده و بُعد احساسی شخصیت ها جای آن را گرفته است.
کارِ مهمی که « استیون زالیان » ( فیلمنامه نویس ) در « دختری با خالکوبی اژدها » انجام داده این بوده که شاخ و برگ کتابِ اصلی را زده و به این ترتیب یک داستان منسجم و قابل فهم را برای تماشاگر به رشته نگارش درآورده که همین امر کمک زیادی کرده تا درکِ « دختری با خالکوبی اژدها »ی « فینچر » به مراتب راحت تر از نسخه سوئدی اش باشد. البته برای کسانی که کتاب را خوانده اند شاید این تغییر چندان جالب نباشد اما برای تماشاگران سینما مطمئناً این تغییر بسیار مفید خواهد بود!. به نظرم ریتم نسبتاً کندِ « دختری با خالکوبی اژدها » در نسخه سوئدی و زمان بالای فیلم، از دلائلی بودند که باعث شد تا نسخه سوئدی به آنچه که مستحق اش بود دست پیدا نکند. اما حالا « فینچر » با درکِ مشکلات نسخه سوئدی ، فیلمی به مراتب عموم پسند تر ارائه داده که در آن همه چیز طبق برنامه پیش می رود و تماشاگر لحظه ایی احساس خستگی نمی کند. فیلم در 1 ساعت اول شروع به کند و کاو در زندگی خصوصی شخصیت ها می کند تا با این کار تماشاگر به ابعاد مختلف زندگی کاراکترهای داستانش بیشتر آشنا شود. این فصل خوشبختانه سرِ موقع به پایان می رسد و بعد از یک ساعت ما می توانیم میکائیل و لیزبث را ببینیم که به کمک همدیگر داستان را به جلو هدایت می کنند. البته ضرباهنگ بعضاً کُندِ فیلم در لحظاتی باعث از دست رفتن تمرکز تماشاگر می شود ( مانند بخش ابتدایی آشنایی میکائیل و لیزبث ) اما « فینچر » به سرعت با چیدن یکی از پازل های داستان، تماشاگر را وارد فاز جدیدی از قصه می کند.
دیگر تفاوت فیلم سوئدی با نسخه هالیوودی این است که شخصیت های اصلی داستان به مراتب پیچیده تر از نسخه سوئدی هستند. در این میان لیزبث وضعیت سخت تری دارد ، او در علوم کامپیوتر همتا ندارد و به راحتی می تواند موانع را سر راه بردارد. فیلم در ابتدای رویارویی میکائیل با این شخصیت به نوعی به تماشاگر می گوید که او دختری بسیار باهوش و دست نیافتنی است، اما رفته رفته « فینچر » بُعدِ منفی شخصیت لیزبث را به ما نشان می دهد. او اگرچه هکری حرفه ایی است اما در بحث شخصیت، همچنان یک دختر بچه باقی مانده!. او سریع علاقه مند می شود، سریع ناراحت می شود و در یک کلام رفتاری نه چندان پخته از خودش نشان می دهد. « فینچر » با بررسی زوایای مختلف شخصیت لیزبث سعی کرده این شخصیت کلیدی داستان را بیش از پیش برای تماشاگر قابل فهم کند و در این راه هم موفق شده. لیزبث گذشته ی تلخی دارد و برای فرار از این گذشته، ترجیح داده خود را با انواع و اقسام خالکوبی ها بپوشاند تا شاید از این طریق به خودش القا کند که آدم سرسختی است و ناملایمات دنیا دیگر نمی تواند زندگی او را برهم بزند، اما با برملا شدن جزییات کثیف پرونده های مختلف که همه آنها حاکی از وجود انواع و اقسام فساد دارد و یا مشاهده رفتارهای غیر منصفانه میکائیل ( از نظر خودش ) ، مشاهده می کنیم که او واکنشی متفاوت با ظاهر سرسخت اش از خود نشان می دهد، در این قسمت ما با بخش اصلی شخصیت لیزبث روبرو می شویم که در پشت نقاب کمین کرده بود، لیزبث اصلی دختری شکننده و به شدت حساس است که خلاٌ احساسی اش چنان پر رنگ بوده که بی مقدمه به سمت میکائیل گرایش پیدا می کند. تعریف رابطه ی میکائیل و لیزبث در کتاب با آنچه که در نسخه سوئدی فیلم شاهد بودیم، کمترین تفاوت ممکن را داشت. اما در فیلمِ « فینچر » این رابطه دستخوش تغییرات نسبتاً زیادی شده که یکی از آنها تعریف شرایط این 2 نفر است. در واقع می توان گفت که میکائیل و لیزبث کمترین حس مشترکی به یکدیگر دارند! به عنوان مثال لیزبث که قبلاً رابطه ایی احساسی را تجربه نکرده است، فکر می کند میکائیل به او دلبسته است اما میکائیل که فرد به مراتب با تجربه تری است، کاملاً شرایط را در کنترل خود دارد و می داند که رابطه ی احساسی خاصی با لیزبث ندارد!.
بازی زیبا و بی نقص « رونی مارا » در نقش لیزبث یکی از نقش آفرینی هایی است که به نظر می رسد به راحتی بتواند یکی از کاندیدهای دریافت اسکار باشد. « مارا » با استادی توانسته تمام زوایای شخصیت لیزبث را برای تماشاگر نمایان کند، شخصیت همیشه مضطرب و شکننده او به خصوص در لحظاتی که احساساتی می شود، چنان تاثیرگذار است که اشک هر بیننده ایی را در می آورد!. در نسخه سوئدی « نومی راپیس » ایفاگر نقش لیزبث بود که اتفاقاً با این فیلم به شهرت فراوانی دست پیدا کرد، بازی « راپیس » در نسخه سوئدی بسیار خوب و قابل تحسین بود اما فکر می کنم در مقایسه با نقش آفرینی « مارا » در سطح به مراتب پائین تری قرار دارد. « دنیل کریگ » هم در نقش میکائیل بازی خوبی ارائه داده است. « کریگ » در این فیلم به دور از شمایل ” جیمز باندی اش ” ، بازی تاثیرگذاری ارائه داده. بازی او به خصوص در یک سوم پایانی فیلم، قابل ستایش است. البته باید بگویم که در صحنه های دو نفره بین « کریگ » و « مارا » ، این « مارا » است که چشم ها را بسوی خود خیره می کند.
« دختری با خالکوبی اژدها » تمام فاکتورهای یک فیلم خوب را دارد. « فینچر » که متخصص ایجاد فضای تاریک و غمگین در فیلم است، موفق شده داستان ناراحت کننده « دختری با خالکوبی اژدها » را به زیبایی هرچه تمام تر به تصویر بکشد. اگر جزو آن دسته از تماشاگرانی هستید که به دنبال خوبی و خوشبختی در فیلم می گردید، بی تعارف بگویم که « دختری با خالکوبی اژدها » فیلمِ مورد نظر شما نیست. اما اگر جزو تماشاگرانی هستید که زبان سینما برایتان مهم است و تماشای تکنیک های فیلمسازی برایتان در اولویت قرار دارد، می توانم بگویم که با تماشای « دختری با خالکوبی اژدها » به خواسته خودتان خواهید رسید.
منتقد : میثم کریمی
کپی برداری از مطالب سایت تنها با ذکر دقیق لینک سایت MovieMag.IR و نویسنده مطلب مجاز است.
به جمع طرفداران مووی مگ در فیس بوک بپیوندید
دختری با خالکوبی اژدها : The Girl with the Dragon Tattoo
کارگردان : David Fincher
نویسنده : Steven Zaillian، Stieg Larsson
بازیگران :
Daniel Craig…Mikael Blomkvist
Rooney Mara…Lisbeth Salander
Christopher Plummer…Henrik Vanger
Stellan Skarsgård…Martin Vanger
و……………
ژانر : درام
درجه سنی : R( مناسب برای فراد بالای 17 سال )
زمان : 158 دقیقه
به نظرم نسخه سوئدی بهتر بود
خیلی نقد خوبی بود .ممنون