توضیح:این فهرست مخصوص آن دسته از آثار جریان اصلی هالیوود میباشد که تا تاریخ 20 دسامبر امسال اکران عمومی شده باشند(تاکید میکنم این فهرست,آثارجریان مستقل وغیر انگلیسی زبان را شامل نمیشود)
این دو اثر زیبا را به دلیل اینکه هر دو تقریبا در ژانر((درام ورزشی))جای میگیرند یکجا معرفی میکنم.
قبل از هر توضیحی باید یادآوری کنم تقریبا اسکاری ها همیشه به ((فیلمها با مضمون ورزشی)) بی اعتنا بوده اند(البته ورزش بوکس از این قاعده مستثنی میباشد!این ورزش تقریبا به اندازه بقیه فیلمهای ورزشی هم اسکار دریافت کرده است!)
داستان مانیبال به طور خلاصه,در مورد یک مدیر زیرک وکاربلد(برادپیت) است که علاوه بر اتکا بر توانایی های شگفت انگیز خود در مدیریت و کوچینگ ,به کمک آنالیزوری دقیق وبااستعداد(نقش این آقا رو جونا هیل بازی میکنه!) تیمی از بازیکنان آماتور و ارزان قیمت بیسبال را به بهترین نحو ممکن جمع آوری و هدایت میکند و با تکیه بر همین سرمایه ها نتایجی باورنکردنی را نیز بدست میاورد
همانگونه که از نحوه روایت داستان پیداست,درام مانیبال برخلاف اکثر آثار ورزشی موجود که بیشتر در مورد زندگی یک یا چند بازیکن میپردازند وسعی میکنند روند بالا رفتن او را از پله های پیشرفت وکسب محبوبیت را نشان دهند,در واقع بخشی از زندگی کاری مربی ومدیری را نمایش میدهد که قبل از شروع بستر اصلی داستان هم در حرفه خود به اندازه کافی موفق بوده,زیبایی داستان هم به همین است,ریسکی که یک انسان موفق وعاقل میپذیرد و با شایستگی تمام هم به موفقیتی غیر قابل باور دست پیدا میکند
بنده به شخصه با وجود اینکه به اندازه تمام انگشتهای دست وپایم!(یعنی همون 20تا!)فیلم در مورد ورزش بیسبال دیده ام,چیز زیادی در مورد این ورزش نمیدانم,بنابراین باید از تمام دوستداران این ورزش عذرخواهی کنم(البته این را میدانم که در این ورزش یکی توپ را پرتاب میکند,یکی هم همین توپ را با چوبی شبیه چماق شوت میکند! وبالاخره یکی هم برای مهار توپ مسافتی گاها به اندازه یک کیلومتر را در پی آن طی میکند!البته این را هم میدانم که لباسهای مخصوص این بازیکنان شباهت جالبی را با یونیفرم سربازی یا ملوانی خودمان هم دارد!)
این نکته که تقریبا تمامی طرفداران این ورزش بعد از دیدن مانیبال عاشق آن شده اند نیازی به گفتن ندارد,البته اگر شما هم مانند من چیز زیادی از ورزش بیسبال نمیدانید,لازم به ذکر است دلیلی برای تاسف خوردن وجود ندارد,چون مانیبال با شما هم ارتباط بسیار خوبی برقرار خواهد کرد,فیلمنامه منسجم و بازی درخشان برادپیت هم دلیل خوبی برای از دست ندادن فرصت تماشای این اثر ستودنی است.
از سوی دیگر فیلم مبارز هم که به عنوان دیگر درام ورزشی سال بسیار بی نقص و زیبا ساخته شده است,مرا در لحظات پایانی وادار کرد نامش را حتما به عنوان یکی از این آثار دیدنی به این فهرست اضافه کنم.
درام ورزشی مبارز در واقع مربوط میشود به ورزش رزمی((ام ام ای))که با وجود قدمت طولانی این روزهاست که طرفداران زیادی را به طرف خود جذب کرده است(این ورزش در واقع نوعی هنر رزمی است که مخلوطی وام گرفته از ورزشهای رزمی و بوکس غربی محسوب میشود)
دلیل دیگری هم که باعث شد مبارز را هم در کنار مانیبال معرفی کنم این بود که این اثر هم با تمام کلیشه های موجود در سایر آثار مشابهش به مبازه برخاسته و کاملا در این راستا موفق عمل کرده است
در مورد این فیلم گفته شده است که بیان حتی خلاصه ای از داستان هم به لذت تماشای فیلم توسط تماشگر لطمه میزند,بنابراین من هم از روایت بستر اصلی داستان خودداری میکنم وفقط به توضیحاتی کوچک و پراکنده بسنده میکنم
تام هاردی در فیلم,نقش برادر کوچکتر و باانگیزه ای را بازی میکند که قصد حضور در یک تورنمنت معتبر برای کسب عنوان قهرمانی را دارد,او که همیشه احساس کرده پدرش(مربی فعلی او و بوکسور سابق این ورزش)بین او برادر بزرگترش تبعیض قائل شده و استعداد او را نادیده گرفته پیش ازپیش قصد اثبات توانایی های خود را دارد,نیک نالت هم نقش پدر الکلی و کاملا خسته و رنجوری را بازی میکند که قصد جبران اشتباهات گذشته اش را دارد وبالاخره جوئل ادگرتون هم در نقش برادر بزرگتر(رزمیکار سابق) و دبیر یک مدرسه ظاهر میشود که یه علت مشکلات مالی بار دیگر وارد این مسابقات شده تا جایزه 5 میلیون دلاری این تورنمنت را تصاحب کند
همانطور که میبینید هیچکدام از شخصیتهای داستان خوشبخت نیستند,از کمبودهای دوران نوجوانی ((تام)) گرفته تا مشکلات مالی برادر بزرگتر و اختلافاتی که باهمسرش پیدا کرده,پدر داستان هم که سراسر بدبختی است,نکته تحسین برانگیز داستان هم همینجاست,گاوین اوکانر(کارگردان ونویسنده فیلم)قصد ندارد به معنای واقعی قهرمان و ضدقهرمانی برای بیننده بسازد و شما را وارد کلیشه های رایج کند و البته قصد هم ندارد مانند فیلم عزیز میلیون دلاری یکی از قهرمانان داستان را چلاق کند و آخر سر هم با عمل ((اوتانازی))جانش را بگیرد!بنابراین اگر فکر کرده اید با توضیحاتی که دادم میتوانید آخر فیلم را درست حدس بزنید باید با عرض پوزش بگویم کور خوانده اید!در پایان باید عرض کنم همه بازیگران از تام هاردی گرفته تا نیک نالت و جوئل ادگرتون و خانم جنیفر موریسون بی نقص وزیبا ظاهر شده اند(البته بازی نیک نالت کلا توجه بیشتری را بخود جلب کرده)و در کل مبارز رو به اثری ارزشمندتر تبدیل کرده اند
کلام آخر در خصوص این دو فیلم:اگر به شما گفته اند فیلم مانیبال به قدری بیسبالی است که شما به عنوان کسی که از این ورزش سررشته خاصی ندارد از آن لذت نخواهید برد,باید بدانید این مسئله به هیچ وجه حقیقت ندارد!اگر همچنین به شما گفته اند فیلم مبارز به قدری زشت وخشن هست که نباید تماشایش کنید باید خدمتتان عرض کنم این فیلم به همان میزان که خشن وزشت هست,عاطفی وزیبا هم هست!درجه بندی فیلم هم این ادعا راثابت میکند,پس حتما این دو اثر زیبا وتامل برانگیز را ببینید مطمئن باشید چیزی را از دست نمیدهید,بخصوص وقت گرانبهایتان را)
10.دوره گرد,خیاط,سرباز,جاسوس
فیلم دوره گرد,خیاط…..از معدود آثار هیجانی سال(البته شاید تنها اثر سال) است که در مورد دنیای پیچیده جاسوسی آن هم در بحبوحه جنگ سرد داستان خود را روایت میکند,توماس آلفردسون کارگردان سوئدی این اثر را از روی داستان مشهوری با همین نام از جان لوکاره(این آقا قبل از نویسندگی جزو جاسوس های مهم سرویس مخفی انگلیس بوده است!,اثر دوره گرد,خیاط…. هم تقریبا مشهمورترین اثر این نویسنده در سبک تریلرهای جاسوسی محسوب میشود)
خیلی از منتقدین بر این فیلم خرده گرفته و گفته اند فیلم نتوانسته انتظارات خوانندگان کتاب را برآورده کند,حتی خیلی ها سریالهایی را که در مورد این کتاب ساخته شده اند را به مراتب بهتر توصیف کرده اند,اما من این اظهار نظرها را منصفانه نمیدانم و معتقدم داستان کتاب جان لوکاره در قالب یک فیلم دو ساعته(که در مقایسه با مینی سریالی هم که از این کتاب برداشت شده به مراتب کمتر است)بسیار عالی و قوی روایت شده است وباید بگویم روایت داستان کاملا محکم و بی نقص است,تماشای این فیلم بر روی پرده سینما یا بر روی صحفه تلویزیون مانند این است که کتاب آقای جان لوکاره را باز کرده اند و برای بینندگان مشتاق تریلر های جاسوسی ورق میزنند(البته باتوجه به زمان محدود فیلم,فقط مضامین اصلی,آن هم سریع و گذرا)
گری اولدمن هم در باری قدرتمندش در نقش جاسوسی کارکشته, بی احساس و کم حرف,کوچکترین شباهتی با کارکتر جاسوس جذاب و خوش قیافه آمریکایی ها ندارد,ولی با این حال به اندازه کافی کاریزماتیک هست,بقیه بازیگرها هم بدون استثنا عالی و تاثیرگذار هستن بنابراین برای اینکه تبعیض قائل نشده باشم, نامی از هیچکدام نمیبرم(در غیراینصورت مجبورم از همه نام ببرم و در مورد همه هم توضیح دهم!)
کلام آخر:بعضی از منتقدان کارگردان سوئدی را متهم به کندی در روایت داستان کرده اند(مطابق اکثر آثار سوئدی که معمولا همگی تا حدودی خسته کننده اند)ولی از دیدگاه بنده فیلمنامه این اثر بسیار منسجم و مبتنی بر معیارهای اصلی کتاب روایت میشود و از این جهت خللی ندارد,اگر هم داشته باشد این خلل مستقیما به کتاب برمیگردد نه اقتباس سینمایی آن,بنابراین اگر میخواهید فیلمی جاسوسی مبتنی بر ((حل معما و وادار کردن تماشاگر به تفکر))ببینید,پیشنهاد میکنم خود را از لذت دیدن فیلم ((دوره گرد,خیاط,سرباز,جاسوس)) محروم نکنید
11.نیمه شبی در پاریس
امسال برخلاف سالهای گذشته بالاخره کمدی های شاخصی اکران شدند که توانستند ثابت کنند,این ژانر هنوز زنده است.همه ما میدانیم ژانر کمدی در واقع خاستگاه اصلی سینما در سالهای اولیه ظهور خود میباشد,شاید دلیل اصلی گرایش مردم به هنر هفتم از همان ابتدا(مثلا در آثار باستر کیتن,چارلی چاپلین و امثال اینها) هم موفقیت این ژانر در جذب مخاطب بوده است(امسال فیلم آرتیست که در بخش اول بدان پرداختم در نمایش رسالت کمدی کلاسیک و مضمون و ریشه های آن بسیار موفق بود)
در چند سال اخیر بعضا به غیر آثار کمدی سیاه(مانند شاهکار در بروژ)تقریبا هیچ کمدی زیبایی ساخته نشده بود که هم بتواند در امر جذب تماشاگر موفق باشد وهم نظر منتقدان را جلب کند ولی امسال ورق برگشت و بالاخره دیدیم هالیوود موفق شد در دیگر زیر شاخه های کمدی هم موفق عمل کند(البته هیچ کدام از آثار کمدی امسال هم با شاهکارهای گذشته ژانر کمدی سیاه برابری نمیکنند ولی بحث ما بیشتر کمدی های مدرنتر میباشد تا کمدی هایی مشابه فارگو و امثال آن)
چندی پیش فیلم ((جوان بالغ))در سبک کمدی های مورد علاقه من ساخته و اکران شد(تقریبا در همان ژانر کمدی سیاه که خدمتتان عرض کردم)این فیلم تقریبا نمونه کاملی از کمدی های تلخ وشیرینی است که میتواند به همه درس زندگی دهد,البته همانطور که حدس زدنش سخت هم به نظر نمی آید,این فیلم(آن هم با بازی چارلیز ترون!که برخلاف تصورم خیلی هم خوب جواب داده)قصد خندادن شما را از ته دل ندارد ولی حتما ارزش دیدن را دارد
از سوی دیگر تابستان امسال کمدی((مجنون,احمق,عشق))هم با بازیگران توانمند این ژانر(خصوصا استیو کارل)و با تکیه بر داستانی واقع گرایانه تر نسبت به بقیه کمدیهای مشابه اش ساخته و اکران شد که واقعا جای تقدیر داشت,بخصوص اینکه درحال حاضر کمتر کمدی پیدا میشود که هم موضوعی عمیق و چالشی همگانی را مورد بررسی قرار دهد وهم شما را حسابی به خنده وا بدارد
ضمنا لازم میدانم به دو کمدی هر چند با سطح پایین تر خماری 2 وساقدوش ها هم اشاره ای کنم,سری فیلمهای خماری از معدود فیلمهایی است که توانسته تقریبا بدون حضور هیچ کاراکتر زنی(که در این دست کمدیها برای به دوش کشیدن بار جذابیت های بصری!تاکنون الزامی بوده اند)به موفقیتهای بی نظیری(چه در گیشه و چه در راضی کردن بسیاری ازمنتقدان)دست پیدا کند,از سوی دیگر در مورد فیلم ساقدوشها هم به جرعت میتوان گفت این فیلم بدون بهره بردن از هیچ کاراکتر محوری مرد و فقط با تکیه بر کاراکتر چند زن بالغ و عاقل(لااقل عاقلتر از خانم لیندسی لوهان و بقیه دوستان تینیجری ایشان!)توانسته دل اکثر بینندگان و منتقدان سختگیر سینما را بدست بیاورد
این مقدمه طولانی را عرض کردم تا بگویم به عنوان مخاطب سینما(با هر سلیقه ای هم که باشید)از هر زیرشاخه ای از کمدی,امسال حداقل یک انتخاب مناسب پیش روی شما حضور دارد,ولی انتخاب اصلی من هیچکدام ار فیلمهایی نیستند که بالا نامشان را ذکر کردم,در واقع من کمدی فانتزی((نیمه شبی در پاریس))را بهترین کمدی سال میدانم
جدیدترین اثر وودی آلن به قدری زیبا و ستودنی است که به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت,خود وودی آلن در اظهار نظری عنوان کرده کاراکتر گیل(با بازی خوب اون ویلسون)در واقع بخشی از شخصیت دوران جوانی خود اوست(البته این مسئله تازگی ندارد,وودی آلن به عنوان یک کارگردان شناسنامه دار, همیشه سعی کرده است بخشی از ((من ذاتی خود))را به عنوان یکی از کارکترهای اصلی وارد قصه قیلمش کند,ولی اگر دوست دارید با کاراکتر شخصی این موجود عجیب وغریب!بهتر آشنا شوید پیشنهاد میکنم حتما فیلم ((آنی هال))را ببینید)
البته دلیل اصلی بنده چیزی فراتر از تماشای جوانی وودی آلن است,اگر شما هم جزو دوستداران هنر و ادبیات هستید و با کاراکترهای بزرگانی چون ارنست همینگوی,پیکاسو,فیتز جرالد و تام الیوت ومولیگلیانی آشنایی کافی را دارید,باید بهتان اطمینان خاطر بدهم که از دیدن این فیلم به شدت شگفت زده خواهید شد!(ساده تر بگویم عاشق این فیلم خواهید شد)برای آن دسته از مخاطبان هم که با هیچکدام از شخصیتهایی که اسم بردم خو نگرفته اند ویا اصلا شناختی ازشان ندارند باید اعتراف کنم لذت بزرگی را از دست خواهند داد،البته فیلم از نظر بار رمانتیک و فانتزی هم چیزی کم ندارد و میتواند طرفداران این دو ژانر را هم راضی نگه دارد حتی اگر چیز خاص زیادی هم در مورد هنر وادبیات ندانند,راستی تا یادم نرفته بگویم تصویر برداریهای این فیلم در حد شاهکار هستند و چهره بسیبر زیبایی را از شهر زیبای پاریس ساخته اند که میتواند هر کسی را تحت تاثیر قرار دهند(این هم دلیلی دیگر برای تماشای این فیلم)
12.نسلها 13. نیمه ماه مارس
سوال:چرا عنوان این دو فیلم متفاوت(یکی در قالب درام کمدی,دیگری درام سیاسی) را در کنار هم آورده ام؟ پاسخ:جرج کلونی!بله جرج کلونی!
جرج کلونی در هردوی اینها حضور شاخص و تاثیرگذاری دارد,در نیمه ماه مارس بیشتر به عنوان کارگردان اثر و در نسلها در قامت بازیگر
داستان فیلم نسلها در مورد وکیل موفقی است که در کنار همسر و دو دختر 17 و 10 ساله اش زندگی نسبتا آرامی را سپری میکند,تا اینکه همسر عزیزش در یک مسابقه قایقرانی دچار حادثه میشود و به کما میرود,صبر کنید!اگر با این یک خط از خلاصه داستان که شنیدید با خودتان فکر کرده اید قرار است یک درام خسته کننده و پر از اشک و حسرت را ببینیند,باید بگویم خیر,کاملا در اشتباه هستید!اجازه دهید گوشه های دیگری از داستان را برایتان شرح دهم,در ادامه جرج کلونی در نقش پدر و همسر مغموم که حالا باید(حداقل تا بهبود شرایط جسمانی همسرش) تواما نقش پدر و مادر را برای فرزندانش بازی کند(البته روند اولیه داستان به وضوح نشان میدهد او تاکنون در بدوش گرفتن بار عاطفی مسئولیت پدریش ناموفق بوده)و همانطور که قابل پیش بینی هم هست سر وکله زدن با یک دختر بچه 10 ساله و همچنین کنترل دختر نوجوان 17 ساله و دوست پسر معتادش آنقدرها هم ساده نیست,ولی زیبایی فیلم به این است که سعی نمیکند با داد وبیداد و دعوا و مرافعه های بیش ار حد,اعصاب بیننده را بهم بریزد,حتی جایی که ماجرای حیاتی داستان در مورد اینکه همسر مت(جرج کلونی) به او خیانت میکرده وقصد طلاق داشته(خودتان را جای پدری بگذارید که این مسئله را از دهان دخترش میشنود),با این حال باز هم الکساندر پاین(کارگردان و فیلمنامه نویس)قصد درگیر کردن شما را با کلیشه های رایج ندارد,در انتها میبینیم که همین پدر ترحم برانگیز به کمک دختر و دوست پسر عجیب غریبش قصد کشف هویت معشوق همسرش و انتقام گرفتن از او را پیدا میکند(فراموش نکنید مت یک وکیل موفق و کارکشته,خصوصا در امور مالی,است که میتواند برای هر کسی در هر موقعیتی دردسرآفرین باشد!)در ادامه باید حتما بگویم نسلها از معدود آثار امسال است که هیچ کدام از کاراکترهای داستانش دو بعدی نیستن و عمق لازم را دارند و هرکدام شما را حداقل درگیر یک صحنه احساسی تاثیرگذار میکنند,جرج کلونی هم همانطور که انتظارش را داشتم بهترین بازی ممکن را ارائه میدهد او چه در صحنه های عاطفی و درام و چه در بدوش کشیدن طنز سبک وظریف داستان بسیار موفق عمل میکند,حتی موفقتر و تاثیرگذارتر از درام رمانتیک پا درهوا که دو سال گذشته برای آن نامزد دریافت جایزه اسکار شده بود(جرج کلونی یک در میان در سالهای 2005و 2007 و 2009 نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد,چه در نقش اصلی و چه مکمل,شده است,بنابراین نوبتی هم باشد باز هم نوبتش فرا رسیده که امسال بار دیگر نامزد دریافت این جایزه شود!)
با این حساب و همچنین با توضیحاتی که دادم,به نظر من دلیل مناسبی برای اینکه خود را از لذت دیدن این اثر دیدنی محروم کنید وجود ندارد!
نیمه ماه مارس هم(دیگر اثر شاخص جرج کلونی),تحسین شده ترین درام سیاسی سال است
جرج کلونی در این فیلم در نقش یکی از اصلیترین نامزدهای دموکرات هاست که با در اختیار داشتن تیمی زبده شامل یک مدیر انتخاباتی (فیلیپ سیمور هافمن)و سخنگوی انتخاباتی زیرک(رایان گالسینگ)پای در انتخابات میان دوره ای ریاست جمهوری گذاشته و به نظر میرسد از هر نظر ایده آل تر و مناسب تر از رقیب انتخاباتی خود باشد,تا اینکه سر وکله یک دختر دانشجوی پزشکی(ایوان ریچل وود)پیدا میشود که ادعا دارد با موریس(جرج کلونی)روابطی نامشروع داشته است,از سوی دیگر در آن سوی میدان پل جیاماتی به عنوان مدیر ستاد انتخاباتی رقیب موریس هم هرطور که شده سعی در رسیدن به خواسته های خود و موفقیت ستاد جناح خود را در انتخابات را دارد
برخلاف آن چه که در نگاه اول از داستان پیداست,این رایان گالسینک است که محوریترین نقش داستان را برعهده دارد,او به عنوان تنها کاراکتر داستان که وجدانش همپای مهارتهای سیاسی اش حرکت میکند, کنجکاوانه سعی در کشف حقیقت دارد وسعی میکند در دنیای کثیف و پیچیده سیاست ضمن رعایت اخلاق مداری به موفقیت هم دست پیدا کند,از سوی دیگر پل جیاماتی در نقش تام دافی تقریبا در نقطه مقابل رایان گالسینگ قرار دارد,او در مسیر رسیدن به خواسته هایش از هیچ عمل زشتی پرهیز نمیکند ودر این راه کاملا اخلاقیات را باخته است,جرج کلونی هم در نقش سیاستمدار مرموز و عاقل(تا حدودی هم مکار و خاکستری)مثل همیشه کاریزماتیک و قدرتمند ظاهر شده است,کاراکتر فیلیپ سیمور هافمن و ایوان ریچل وود وهمچنین کارکتر خانم ماریسا به عنوان خبرنگاری خبره(که به علت کثرت کاراکترها از ذکر توضیحات بیشتر درموردش عاجز ماندم) همگی پرداخت مناسبی دارند و کاملا متناسب با سلیقه اسکاری ها هم هستند برای دریافت جایزه بهترین نقش آفرینی در نقش های مکمل و اصلی,البته طبیعتا نقش جرج کلونی در هدایت این مجموعه بی نظیر بازیگری به عنوان کارگردان این اثر ستودنی غیر قابل انکار میباشد(فهرست بازیگران شاخص وتاثیرگذار این اثر از این هم فراتر است!بنده فقط در حد توان کاراکترهای مهمتر را معرفی کردم)
نکته دیگری که ذکر آن لازم وضروری به نظر میرسد این است که تقریبا تمام شخصیتهای داستان نماینده قشر خاصی از جامعه میباشند که در دنیای زشت سیاست رخنه کرده اند و سکان هدایت آن را بر عهده گرفته اند,همین مسئله هم باعث درک بیشتر مخاطب از روند داستان میشود
بنابراین اگر میخواهید با بیشترین جزئیات ممکن با زندگی سیاسیون و مسائل پشت پرده آنها آشنا شوید,بدون آنکه هم درگیر کلیشه های((خوب مطلق و بد مطلق))خسته کننده دیگر آثار سیاسی موجود در این ژانرشوید,نیمه مارس بهترین انتخاب پیش روی شماست
آیا میشود فیلمی به این خوبی در مورد مریلین مونرو ساخته شود و از آن اسم نبرد؟آن هم مریلین مونرو یی که هنوزم که هنوزه در اکثر نظرسنجی ها در صدر زیباترین و جذابترین زنان تاریخ هایوود قرار دارد!؟
در وافع داستان فیلم ((هفته من با مریلین)) در مورد سالهای 1955 و1956 است که طرفداران سینما بر این موضوع اشراف دارند که در آن زمان خانم مرلین مونرو در سینما در اوج محبوبیت و سلطه بر گیشه و در زندگی واقعی اش شخصیتی پر از ضعفها و مشکلات عاطفی و احساسی بود,در همان بحبحوحه سال 1956 بود که خانم مریلین مونرو از طرف کارگردان بنام ومشهور آقای,((سر لارنس اولیویر))برای بازی در فیلم کمدی رمانتیک((شاهزاده و دختر نمایش))دعوت به نقش آفرینی شده بود,در مورد شخصیت این کارگردات فقید باید عرض کنم ایشان یکی از خشکترین و سختگیرترین کارگردانان زمان خودش محسوب میشد,پس خودتان حسابش را بکنید, تقابل مریلین مونرو ی شنگول!و پرحاشیه(که جدیدا به مشروبات الکلی و داروهای روان گردان هم وابستگی پیدا کرده بود)را با لارنس اولیویر کم حوصله و بهانه جو!
میشل ویلیامز در نقش مریلیلن مونرو به قدری خوب درخشیده که از همین الان باید یک نامزدی اسکار به حسابش نوشته شود,ارزش کار خانم ویلیامز وقتی مشخص میشود که بدانید او در دنیای واقعی هرگز شیطنت ها وحاشیه های غلیظ زندگی بازیگرانی چون مریلین مونرو را تجربه نکرده,ولی باید اعراف کنم ایشان در القای حس ((مریلین مونرو بودن)) از هیچ تلاشی فروگذار ننموده است
سایر کارکترها(با وجود اینکه همه از بازیگزانی خبره وشناخته شده به حساب می آیند) هیچ کدام پرداخت مناسب وکاملی را ندارند,در این بین کاراکتر کالین کلارک با توجه به رابطه احساسی که مریلین مونرو داشت از بقیه کاراکترهای مکمل داستان پررنگ تر است(جالب است بدانید داستان این فیلم در واقع از روی کتابهای خود این آقا که تقریبا 28 سال بعد از مرگ مریلین مونرو به چاپ رساند ساخته شده است)ولی در واقع برنده اصلی داستان در نقشهای مکمل کسی نیست جز,کنث برانا که در نقش لارنس اولیویر بسیار عالی نقش آفرینی کرده است(هر چند که داستان فیلم سعی در برملا کردن تمام ابعاد شخصیتی این کاراکتر را نداشته)
شاید یکی از دلایل این نقش آفرینی زیبا این باشد که در بیست سال گذشته کنث برانا در دنیای واقعی در اکثر کارهای سینماییش بسیار از شخصیت اولیویر الهام گرفته باشد(کنث برانا خودش هم جزو کارگردانان بنام انگلیسی محسوب میشود)از سایر بازیگران داستان هم میتوان به جودی دنچ,اما واتسون اشاره کرد
هفته من با مریلین قطعا بهترین فیلمی است که در سالهای اخیر در مورد شخصیت کلی این بازیگر ساخته شده است,مهمتر از همه اینکه این فیلم قصد دروغ پردازی و تقبیح خانم مونرو را ندارد و از این جهت میتواند طرفداران او را راضی نگه دارد,به عنوان نکته آخر باید عرض کنم,آنهایی که با شخصیت مریلین مونرو آشنایی لازم را دارن از بازی خوب خانم میشل ویلیامز شگفت زده خواهند شد,آن هایی هم که مریلین را به درستی نمیشناسند از این فیلم درس های زیادی میگیرند پس تماشای این فیلم را به همه دوستداران سینما توصیه میکنم
15.مالیخولیا یا 15.زمینی دیگر
به عنوان پانزدهمین وآخرین فیلم فهرستم قصد دارم در واقع دو فیلم را با موضوعی نسبتا مشابه(وجود سیاره دیگر,مشابه زمین خودمان)معرفی و پیشنهاد کنم حتما یکی از این دو اثر را ببینید
فیلم مالیخولیا اثر لارس فون تریه را کسی نیست که نشناسد,اکران این فیلم در جشنواره کن حتی اگر حاشیه عجیب وغریبی را که فون تریه به راه انداخت در نظر نگیریم به خودی خود از قبل هم بحث برانگیز بود,منتقدان زیادی این اثر را احمقانه ومالیخولیایی ترین!اثر جشنواره دانستند و عنوان کردند این فیلم نه تنها از لحاظ روانشناسی ضعیف عمل کرده بلکه از بعد هنری هم چیزی خاصی برای گفتن ندارد,از طرفی دیگر خیل عظیمی از منتقدان هم از فیلم لذت زیادی بردند و تا توانستند از آن تعریف کردند تا بالاخره کریستین دانست هم جایزه بهترین بازیگر جشنواره کن را بدست آورد(منتقدان دسته اول معتقد بودند خانم دانست ضعیف ترین بازیگر تیم بازیگری این فیلم بوده است!)و این فیلم حتی در اکران عمومی هم نسبتا موفق ظاهر شد!( البته با توجه به غیر تجاری بودن فیلم)
لارنس فون تریه ثابت کرده برای جلب نظر مخاطب عام فیلم نمیسازد,او برای راضی کردن منتقدان هم فیلم نمیسازد!(البته به نظر میرسد اثر داگوویل او به طور اتفاقی!توانسته بود منتقدان را راضی کند)فون تریه فقط و فقط برای دل خودش فیلم میسازد و برای نظر هیچ کسی هم تره خورد نمیکند!
از سوی دیگر فیلمی با طرح داستان زمینی دیگر کاملا بی سروصدا ساخته واکران شد(البته موضوع فیلم فون تریه مربوط میشود به سیاره ای بنام مالیخولیا که قصد برخورد با زمین ونابودی آن رادارد و کلا از بسیاری از جهات متفاوت از اثر زمین دیگر است)
این فیلم لااقل بازخوردهای حد واسط بیشتری را جلب خود کرد,در واقع نه خیلی ها عاشق فیلم شدند ونه خیلی ها آن را تقبیح کردند,بودجه کم و اکران محدودتر این فیلم هم از عوامل دیگری بود که باعث شد بازیهای درخشان این فیلم به چشم خیلی ها نیاید
به هر حال به عنوان یک نویسنده این را رسالت خود میدانم که بالاخره شما را از بلاتکلیفی در آورده و نهایتا یکی از این دو اثر را برای تماشا پیشنهاد کنم,از دیدگاه من,فیلم((زمین دیگر))اثری ساده و دلنشین است که با خیالی به مراتب آسوده تر میتوانید به تماشای آن بنشینید,البته اگر شما هم یکی از دوستداران پرو پا قرص لارنس فون تریه هستید میتوانید مطابق سبک کارگردان موردعلاقه تان برای نظرات بنده وسایر منتقدین تره هم خورد نکنید و بروید باخیال راحت به تماشای مالیخولیای فون تریه بپردازید!ولی به هر حال پیشنهاد کلی من این است که حتما حداقل یکی از این دو اثر را ببینید تا با نزدیک شدن به سال جنجالی 2012 با دغدغه مطرح شده در این دو اثر(البته کم و بیش) بهتر آشنا شوید
نویسنده:عزت محمد خواجه
کپی برداری از مطالب سایت تنها با ذکر دقیق لینک سایت MovieMag.IR و نویسنده مطلب مجاز است.
به جمع هواداران مووی مگ در فیس بوک بپیوندید