مسخره باز؛ پیچیدگی سیاه
مسخره باز یکی از فیلم هائیست که روزهای آخر اکرانش را می گذراند. فیلمی درباره ی یک جوان به نام دانش(صابر ابر) که شیفته سینماست، او به همراه شاپور(بابک حمیدیان) در سلمانی کاظم خان(علی نصیریان) کار می کند. دانش هر روز تمرین می کند که به دختر رویاهایش، یعنی دختری به نام هما(هدیه تهرانی) و سینما برسد…
فیلمی پر ارجاعات سینمایی، پر از استعاره و نماد و پر از عرض ارادت ها به هنرمندان ایرانی و خارجی. این فیلم در ظاهر داستانی عاشقانه است، ولی در دلش کنایه ها، تلنگرها، و نقدهای فراوان دارد؛ نقدهایی درخور توجه و قابل تأمل
استعاره ها و نمادها
دانش نقش یک فیلم، همان جوانی کاظم خان صاحب سلمانیست، شاپور نقش مکمل هم همان جوانی بازپرس کیانی است. هما، معشوقه ی دانش، همان عشق جوانی کاظم خان است و مانفرد(داریوش موفق) مشتری ثابت مغازه، استعاره ای از مردم است. فیلم در یک ربع اول بسیار هیجان انگیز و پر زرق و برق شروع می شود. تا حدی که بیننده این اطمینان را پیدا می کند که برای انتخاب یک فیلم کمدی موفق بوده ست. فیلم از لحاظ ایجاد تعداد لحظه های کمیک مناسب عمل کرده؛ اگر کسی بخواهد صرفا یک فیلم کمدی ببیند هم انتخاب مسخره باز مناسب است. ولی ما در اینجا می خواهیم درون مایه فیلم را تحلیل و بررسی کنیم.
ارجاعات
فیلم بطور شفاف به ما می فهماند که حرفش، چیزی شبیه به مضمون سریال هزاردستان ساخته علی حاتمی، نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت و نمایشنامه مرغ دریایی نوشته آنتوان چخوف است. حرف اصلی مسخره باز تعمیم یافته به یک کلیت است و می خواهد نقدی باشد بر مردم و… که دیالوگ هایش این را بیان می کند. مثل دیالوگی که از سریال هزاردستان با صدا و تصویر جهانگیر فروهر گفته می شود: جماعت خواب، اجتماع خواب زده، جامعه ی چرتی…
مسخره باز در ابتدا و انتهایش ارجاعی به فیلم رگ یابی دارد، به این شکل که آن چاهی که در مغازه وجود دارد نمادیست از یک تونل برای فرار از زندان.
شخصیت دانش ارجاعیست به شخصیت استراگون و شاپور ارجاعیست به ولادیمیر در نمایشنامه در انتظار گودو، اما در دنیای سینما دانش ارجاع داده شده به لوئیس دگای فیلم پاپیون 1973 و شاپور هم ارجاع داده شده به پاپیون، نقش اول فیلم پاپیون است؛ در اواخر فیلم بازسازی صحنه ای بیادماندی را از فیلم پاپیون را شاهد می شویم که پاپیون و لوئیس دگا هر کدام در انفرادی زندان حبس شده اند. مغازه ی سلمان هم نمادیست از زندان.
هما هم همان دختریست که کاظم خان و بازپرس کیانی در جوانی عاشقش شده بودند. او نمادی از همای سعادت است که استعاره از خوشبختی دارد، و دانش در پی رسیدن به او. دانش عکس هما را در سلمانی که همان زندان است به دیوار چسبانده و هر شب در رویایش با هما حرف می زند. در اینجا دو ارجاع داریم؛ یکی ارجاع عکس و رویا بودن هما، که ذهن ما را به فیلم خوی حیوانی 1947 می برد. جائیکه که زندانی های یک سلول عکس زنی را به دیوار سلولشان زده اند و هر روز هر کدامشان به سبک خود با آن زن در رویاهایشان سیر می کنند. ارجاع دوم از فیلم سلطان کمدی 1982 می آید؛ دانش آرزوی بازیگر شدن را دارد، یعنی چیزیکه شخصیت اصلی فیلم سلطان کمدی در سر داشت و برای آن خود را به آب و آتش می زد، او در خانه اش صحنه ای از یک سالن پر از تماشاگر درست کرده بود و با آن به رویایش تصویر واقعی تری بخشیده بود.
مانفرد نماینده مردم است در فیلم، او عادت دارد از کاه، کوه بسازد، عاشق خزعبل گفتن است، شوخی کردن را به جدی گفتن ترجیح می دهد، از سر کار گذاشتن مردم لذت می برد، حرف هایش تو خالیست و نمی شود به قولش دل بست. مانفرد به دنبال موی زن است برای گریم بازیگران تئاتر… فیلمساز با مانفرد نکته ای مجمل از مفصلی می گوید، تا بیننده خود حدیث مفصل بخواند از مجملش…
چه می خواهیم و چه می شود
دانش
دانش هنرمند است و می خواهد بازیگر شود. هدف بزرگ است و او مستعد؛ ولی بستری برای ارائه هنرش وجود ندارد، هر روز در ذهن و هر شب با تمرین خود را برای رسیدن به آن مهم ها خود را به سختی می کشاند. اطرافیانش آدم هایی هستند که به او باور ندارند. کاظم خان به او می گوید، تو بازیگر نمی شوی، چون زشتی. شاپور با او دشمن است و چوب لای چرخش می گذارد. کسی به او نقشی نمی دهد تا او در رنج و مشقت و روزمرگی دست و پا بزند. همه ی این ها ارجاع بزرگیست به نمایشنامه مرغ دریایی چخوف، که آن نمایشنامه در معنا، مفهوم و کلیتش دارد که هنرمند برای رسیدن به آرزو و رویایش با هزاران مانع و بن بست رو به رو می شود. مسیر رسیدن به هدفش صعب العبور است و آدم های اطرافش، جامعه و هر چیز دیگر او را سرکوب می کنند و به طرق مختلف او را از رسیدن به هدفش باز می دارند؛ و در نهایت همه ی این ها باعث می شوند که هنرمند سرخورده شود و از هنر، استعداد، ذوق و علاقه اش دست بکشد.
از طرفی دیگر هدفی به نام رسیدن به عشقش هما دارد، که در نمادی دیگر دانش مرغ دریائیست که هر روز از پنجره وارد سلمانی می شود تا به ماهی که نماد هماست و به پنکه سقفی آویزان است، برسد. ولی هر بار به پنکه گیر می کند و نمی تواند اوج بگیرد، تا از رسیدن به آرزویش ناکام بماند.
در لحظات پایانی فیلم که درگیری شدت می گیرد، بچه که نمادی از رویای دانش است را هما درون کمد قایم می کند، تا حداقل به رویاهای دانش آسیبی نرسد. این خود ارجاعی دیگرست به نمایشنامه در انتظار گودو، در آن نمایشنامه بچه ای وعده ی فردا آمدن آقای گودو را به شخصیت اصلی می دهد؛ وعده ی فردا و فرداهایی که شبیه به وعده ی دانش درباره ی دادن آهنگ کازابلانکا به کاظم خان ست. وعده ای که به سرانجام نمی رسد. معنای ابزوردی که در ادامه به آن می پردازیم و توضیحش می دهیم.
شاپور
شاپور در فیلم دیالوگی دارد که بر آمده از فیلم راننده تاکسی است. او می گوید: باید یه سونامی بیاد تا همه ی کثافت ها رو بشوره ببره. ولی از یک جایی به بعد شاپور خود تصمیم می گیرد که همان سونامی بر باد دهنده باشد. یعنی مثل تراویس بیکل فیلم راننده تاکسی 1976 ولی اینبار نه مثل آن قهرمان، بلکه در نقش بدمن قصه
کاظم خان
کاظم خان در طول حرف هایی می زند که ماهیت و افکارش را به ما می شناساند. او به مشتری های جوانش می گوید که فیلم کازابلانکا 1942 را ببینند، انگار می خواهد این را به آن ها برساند که پایان زیبایی برای عشقشان وجود ندارد و آنچکه درصددش هستند سیاه و پوچ است. چراکه خود او این را تجربه کرده است. از طرفی دیگر سبیل همه ی مشتری هایی که می خواهند اصلاح کنند را می زند در حالی که خودش سبیل دارد، یکجوری که انگار چون خودش به عشقش نرسیده، نمی خواهد کسی در این راه موفق شود.
هما
هما در واقع تلفیقی از ماتیلدا، دوست لئون، در فیلم لئون حرفه ای 1994 و عروس انتقام جوی، فیلم بیل را بکش 2003 است. یک وجه اش معشوقه ی دانش است که ارجاع به لئون حرفه ایست، یک وجه اش هم انتقام جو که ارجاع به فیلم بیل را بکش است.
بازپرس کیانی
کیانی شخصیتی برگرفته از پلیس فیلم لئون حرفه ای، نورمن استنسفیلد دارد که نقشش را گری اولدمن بازی کرده است. غنی زاده با نشان دادن لحظاتی از حضور اولدمن در مراسم اسکار، و همینطور لحظاتی از بازی او در فیلم لئون، عرض ارادتی ویژه به او کرده است. البته رگه هایی از جک تورنس فیلم درخشش 1980 در وجود بازپرس کیانی به تصویر کشیده شده است.
درون فیلم اسم هنرمندان و شخصیت های تاثیر گذار زیادی چون؛ کوروساوا، تارانتینو، فروید و… برده می شود که شاید لازم نباشد خیلی رویشان دقیق شد، چراکه بنظر می آید غنی زاده دوست داشته از شخصیت های مورد علاقه اش یادی بکند.
جمع بندی از یک پیچیدگی بزرگ
فیلم را از چند منظر می توان بررسی کرد. از لحاظ کارگردانی، بازی ها، تدوین، جلوه های ویژه و… در کل مسخره باز در همه چیز بطور قابل توجه ای موفق عملکرده است. ولی فیلمنامه اش دارای پیچیدگی فراوانیست و موشکافی و طرح مسائل و گره گشائیش هم بالطبع پیچیده است که در نهایت به دو پایان بندی ختم می شود. همه ی این ها باعث شده تا اینطور بنظر آید که مسخره باز برای مخاطب خاص ساخته شده است.
مسخره باز ژانرش کمدی سیاه-فانتزیست که رویکردی ابزوردی دارد و معنا و مفهومش بسیار وسیع و بسط یافته از چند مسئله قابل بحث است. ادغام مضمون دو نمایشنامه در انتظار گدو و مرغ دریایی، که هر کدامشان مسائله ای را مطرح می کنند زمانبر است، ولی فیلم در پایانش به انتقال مفهوم پوچی که مولف می خواسته، به اصطلاح رسیده است. در پایان اول داریم که دانش با شمایل لئون و هما در شمایل ماتیلدا برای رسیدن به هدف خود به جنگ با بازپرس کیانی در شمایل استسفیلد و دار و دسته اش می پردازند؛ و دست آخر هر دو می میرند. در پایان دوم فیلم، که به شکل رویایی تری پایان می پذیرد و همه و همه می میرند و در آب خوب و بد کثیفی هایشان از بین می رود و دنیا به خوبی پایان می پذیرد. یعنی در پایان اول این برداشت می شود که راهی برای خوشبختی وجود ندارد و همه چیز پوچ است و در پایان دوم برداشت این است که می شود به خوشبختی رسید ولی اگر همه در آب خودشان را از بدی پاک و اصلاح کنند. بدی هائی که منشائش از توی کله ها و ذهیت سرهاست.
همه این ها نظر و اعتقاد مولف است و مبنایی بر درست یا غلط بودنش به طور واحد وجود ندارد، زیرا ممکن است عده ای با مفهوم پوچی موافق باشند و عده ای دیگر نه…
در نهایت این را می شود اضافه کرد که مسخره باز به عنوان اولین فیلم سینمایی کار بزرگیست برای همایون غنی زاده، کسی که بنظر می آید می تواند در سال های آتی پیشرفت چشمگیری داشته باشد.
یکبار دیگر یادآور این نکته می شویم که مسخره باز پیچیدگی فراوان دارد و دریافت مفهومش بطور کامل برای هر بیننده ی امکان پذیر نیست. ما سعی کردیم فیلم را برای شما قابل هضم تر کنیم ولی این امکان هم وجود دارد که در جاهایی برداشت دقیقی از دیدگاه مولف نکرده باشیم. این را هم می گوئیم که ناگفته تمام نکرده باشیم؛ موافقیم که کله ها درونشان سیاه است ولی با این حال امیدواریم برخلاف دیدگاه فیلم مسخره باز؛ برای به موفقیت رسیدن، فردا و فرداها سیاه و پوچ نباشند.
نویسنده: محسن پوراکبر
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید