« زندگی زیباست » یکی از مهمترین آثار کمدی و ضد جنگ تاریخ سینما محسوب می شود که روبرتو بنینی در سال 1997 آن را روانه سینما کرد. اثری که به عنوان یکی از شاهکارهای سینمایی شناخته می شود و انتظارات از روبرتو بنینی را به شدت بالا برد. اما در سالهای بعد بنینی آثاری را روانه سینما کرد که حتی نتوانستند به نیمی از آنچه که « زندگی زیباست » رقم زده بود دست پیدا کنند. به نظر می رسد که بنینی هر آنچه که در توان داشته را در ساخت «زندگی زیباست» به کار گرفته و نتیجه به شاهکار سینمایی مبدل شده که در سالهای بعد الهام بخش آثار سینمایی متعددی از جمله « خرگوش جوجو » شد.( ادامه این مطلب داستان فیلم را لو می دهد )
داستان فیلم درباره مرد یهودی سرخوشی به نام گوئیدو ( روبرتو بنینی ) است که به شهر می آید تا زندگی جدیدی را تجربه کند. او در این شهر با زنی به نام دورا ( نیکولتا برسچی ) آشنا می شود و دلباخته او می شود. گوئیدو برای بدست آوردن عشق زندگی اش مشکلات بسیاری دارد اما پس از تلاش های فراوان، موفق می شود دل زن را بدست بیاورد. پس از ازدواج و بچه دار شدن ، موج فاشیسم و یهودی ستیزی به سراغ گوئیدو و خانواده اش می آید و آنها به اردوگاه کار اجباری آلمانها فرستاده می شوند و…
روبرتو بنینی در فیلم « زندگی زیباست » دنیای ایده آلی خلق کرده که تماشای آن می تواند به منزله یک رویای دست نیافتنی برای بشریت باشد. نیمه ابتدایی فیلم با دقیق ترین جزئیات ممکن، گوئیدو و دنیای جذابش را برای مخاطب شرح می دهد. شخصیتی که می توان از آن به عنوان یکی از ماندگارترین شخصیت های تاریخ سینما یاد کرد چراکه در مقابل دیدگانمان رویایی را ترسیم می کند که در زندگی واقعی نمونه آن به ندرت یافت می شود. در نگاه گوئیدو به زندگی نشانی از خشم، کینه یا حسادت نیست. بنینی در ابتدای فیلم به خوبی این ویژگی ارزشمند گوئیدو را به تصویر می کشد که او فارغ از مناسبات زندگی اطرافیانش است. او آزاد است و از کوچکترین لحظات زندگی طنز ساخته و از آن لذت می برد. گوئیدو نیازی به لباس زیبا و موقعیت اجتماعی بالا برای لذت بردن از زندگی ندارد. زیباترین لحظات او می تواند حتی به واسطه دریافت چند تخم مرغ و هیجان زدگی از بابت میل کردن آنها به عنوان شام اتفاق بیفتد.
بنینی زمانی که قهرمان داستانش را وارد شهر می کند، او را در موقعیت های مخاطره آمیزی قرار می دهد. مانند موقعیت بازرس مدرسه که طی آن تمامی کارکنان آموزش با حال و هوایی نظامی منتظر بازرس هستند تا از راه برسد و مانند یک نظامی، از او استقبال شود. اما گوئیدو برای نزدیک شدن به عشق زندگی اش، تصمیم می گیرد خود را جای بازرس جا بزند و به مدرسه برود و این اولین بار است که تماشاگر متوجه می شود که او در سخت ترین شرایط هم می تواند بصورت بداهه موقعیت کمیک خلق کند و از انجام آن لذت ببرد. گوئیدو عاری از هر نوع خشم و کینه است و سخنرانی اش برای کودکان نیز برای آنان جالب و خوشایند است. گوئیدو خود مانند کودک معصومی است که به بزرگسالی پا گذاشته اما عاشقانه دنیای کودکان را دوست دارد.
روبرتو بنینی در نیمه ابتدایی فیلم عاشقانه ای جذاب و بی بدیل رقم زده که امکان ندارد تماشاگر را در خود غرق نکند. گوئیدو به عنوان یک شخصیت سینمایی، ویژگی های کلاسیک یک مرد عاشق را دارد. او خوش زبان است و سعی می کند با احترام کامل با زنی که عاشق اوست صحبت کند و فیلمنامه به طور دقیق این مسئله را مورد توجه قرار داده که کلام عاشقانه گوئیدئو حتی به طور مختصر، هرگز بارِ منفی نداشته باشد. از همین روست که رابطه میان گوئیدو و دورا در رده بهترین عاشقانه های تاریخ سینما دسته بندی می شود. عاشقانه ای که در آن اشتیاق، شوخ طبعی و احترام حتی برای یک لحظه رنگ نمی بازد. گوئیدو یکی از عاشق ترین شخصیت های تاریخ سینما است که هر تماشاگری با هر دیدگاهی، او را در ذهن خواهد سپرد و قطعا تلاش خواهد کرد تا حداقل یک بار شبیه او باشد.
اما علی رغم نیمه ابتدایی فیلم که یک عاشقانه برجسته سینمایی است، نیمه دوم فیلم به طور شگفت انگیزی حاوی کمدی سیاهی است که تلخی دوران جنگ جهانی را در ایتالیای آن زمان ترسیم می کند. اگر بنینی در نیمه ابتدایی فیلم شخصیت های خودش را معرفی و به خوبی آنها را پرورش داده، در نیمه آنها را به ورطه حقایق تلخ دوران جنگ جهانی سوق می دهد. جایی که فاشیسم و نژاد پرستی های آن دوران سهم بسزایی در تیره بختی مردم ایتالیا داشت و یکی از اصلی ترین دلایل سقوط این کشور در تاریخ محسوب می شود. اما نگاه بنینی به این دوران در راستای رویایی است که در نیمه ابتدایی فیلم ساخته. گوئیدو اگرچه به همراه پسر و همسرش به نیروگاه کار اجباری فرستاده می شود اما او حتی در این موقعیت هم نمی خواهد تا تلخی روزگار را باور کند و مهمتر از آن اینکه، فرزندش کوچکترین اطلاعی از این بدنامی بزرگ تاریخ داشته باشد.
گوئیدو در نیمه دوم فیلم انتقام سختی از تاریخ خشونت بار جنگ جهانی دوم در ایتالیا می گیرد. جایی که او به فرزند خود می گوید که آنها به منظور انجام یک بازی به این محل آورده شده اند و اگر پسر در این بازی مقاومت کند و حرف پدرش را گوش دهد، یک تانک واقعی به عنوان جایزه دریافت می کند! گوئیدو حتی برای آرامش پسرش و جلوگیری از درک دنیای آدمهای بزرگ، جان خودش را به خطر می اندازد و از سخت ترین و مهلک ترین شرایط اردوگاه اجباری برای فرزندش موقعیت طنز می سازد تا اینچنین به تاریخ خشونت بار ایتالیا در جنگ جهانی دوم دهن کجی کرده باشد. یکی از بامزه ترین و در عین حال تاثیرگذارترین صحنه های فیلم، سکانس ترجمه سخنان افسر آلمانی برای زندانیان ایتالیایی است. جایی که گوئیدو که حتی یک کلمه از زبان آلمانی نمی داند، در کنار افسر قرار می گیرد و هر آنچه که او بیان می کند را به عنوان قوانین یک بازی مسخره برای فرزندش شرح می دهد. موقعیت طنزی که در عین حال یکی موقعیت کمدی سیاه بی نظیر در تاریخ سینما محسوب می شود و تقابل خشونت و زندگی را در لحظه نشان می دهد؛ افسری که کلامش قرار است زندگی را به تباهی و سیاهی بکشاند و گوئیدویی که سعی می کند آن کلام را تطهیر کرده و از آن یک زندگی زیبا بسازد.
امتیازهایی که گوئیدو از آن در قالب یک بازی سخن می گوید، زندگی و لذت گمشده انسانهایی است که زندگی را از خاطر برده اند. گوئیدو نمونه یک انسان کامل است که حتی بدترین شرایط را به بهترین موقعیت برای فرزندش تبدیل می کند تا مخاطب را به این باور برساند که زندگی در هر شرایط زیباست و تنها ما هستیم که با جنگ و خشونت و کینه، آن را به نابودی کشانده ایم. اردوگاه کار اجباری و تراژدی های بزرگی که در طول تاریخ در آن رقم خورده، برای گوئیدو مفهوم دیگری دارد. او در این اردوگاه به صورت یواشکی برای همسرش موسیقی مورد علاقه اش را پخش می کند و از کوچکترین موقعیتی برای رقم زدن یک حس زیبا استفاده می کند. به نظر می رسد که تلخی روزگار کوچکترین تاثیری بر روحیه گوئیدو ندارد و او همواره عاشقانه زندگی را زیبا می بیند.
بنینی در فصل پایانی « زندگی زیباست »، به بهترین و سینمایی ترین شکل ممکن پیامهای انسان دوستانه و ضد جنگ را بیان می کند. جایی که گوئیدو به فرزند خود از کسب آخرین امتیاز می گوید و اعلام می کند که پس از دریافت آن، تانک واقعی نصیبش می شود و می تواند به منزل برود. حالا که جنگ به پایان رسیده، گوئیدو به دنبال یافتن همسرش است تا زندگی زیبایشان از سر بگیرند. اما دنیا ابداً جای مناسبی برای افرادی مانند گوئیدو نسیت. او می بایست در این دنیا قربانی شود تا زیبایی های زندگی برای آیندگان زنده بماند. از این روست که او در اوج فداکاری و گذشت خود را فدا می کند و صبح روز بعد که جنگ به پایان رسیده، تمام وعده های پدر که تا پیش از این به نظر می رسید تنها برای آرامش پسر به او داده شده و جنبه واقعی نداشته، به واقعیت تبدیل می شود. پسربچه حالا سوار تانک واقعی شده و زندگی برای او زیبا شده است.
بنینی در پایان فیلم رویایی را که در تمام مدت زمان فیلم در مقابل دیدگان تماشاگر نقش می بست را قربانی می کند اما تصویری زیباتر از آینده ترسیم می کند. جایی که جنگ و تیره بختی به پایان رسیده و سلاح ها روی زمین مانده است و فرزندان می توانند در کنار مادرانشان خوشحال و خندان باشند. شاید برای کسانی که زندگی را عاشقانه دنبال نکرده اند، اردوگاه کار اجباری و آزادی معنای چندان متفاوتی نداشته باشد اما حتی اردوگاه هم برای همت بلند مردی که تمام عمر عاشقانه زندگی کرده زانو میزند و برای داستان خیالی اش درباره یک تانک واقعی برای پسرش، مجبور به خلق واقعیت از یک رویا می شود؛ واقعیتی که در نبود گوئیدو آزار دهنده است و کمتر می توان نشانی از عشق و آزادگی در آن یافت.
منتقد : میثم کریمی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می گردد.
به خانواده بزرگ جامعه مجازی مووی مگ بپیوندید
زندگی زیباست : Life Is Beautiful
کارگردان : Roberto Benigni
نویسنده : Vincenzo Cerami، Roberto Benigni
بازیگران :
Roberto Benigni…Guido
Nicoletta Braschi…Dora
Giorgio Cantarini…Giosué
Giustino Durano…Zio
رده سنی : PG-13 ( مناسب برای افراد بالای 13 سال)
ژانر : کمدی
زمان : 116 دقیقه