صفحه اصلی > سینمای کلاسیک : بررسی فیلم کسوف (The Eclipse) به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

بررسی فیلم کسوف (The Eclipse) به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

کسوف به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

 

داستان فیلم:

داستان فیلم درباره دختری است که تصمیم می گیرد به رابطه اش خاتمه دهد و رابطه جدیدی را با یک دلال بورس آغاز کند اما…

کارگردان:

میکل ‌آنجلو آنتونیونی (Michelangelo Antonioni): فیلم‌های آنتونیونی ساختاری پیچیده دارند که بر انگیزانندهٔ کاوش و پژوهش اند در میانای فریبایشان. این کارها ی نا آشکار و رازدار پرسش‌هایی دشوار را بهانه می‌شوند، و در برابر چاره جویی‌های آسان پایداری می‌کنند. راستاهای آشنای داستانی جای خویش را به انگاشت‌های جدا از هم می‌دهند و بازی‌های ناپیوسته و نا بجایشان گونه‌ای از ایستایی را بهره می‌آورند که پرداخته به اندیشارهای بی چهر و نود و ناک‌های سایه وارند؛ و چنین ست که تماشاگر در رویارویی با این درنگ، خواسته و ناخواسته می‌باید از انگاشت ناپیوستهٔ خویش به فیلم یاری جوید؛ و این سرخوردگی و یخ زدگی از نارسایی پیام و ناتوانی و ناشدایی رسانیدن پنداشت ست که سرنوشت کسگانه‌های آنتونیونی را سرانجام می‌دهد و آنان که در به خود بیگانگی خویش دچارند و ناتوانند از یافتن هیچ چاره بناچار یا ناپدید می‌شوند، یا از همه چیز دست می‌کشند و به سرنوشت خویش تن می‌نهند یا که می‌میرند. اندیشار رها کردن در آفرینندگی آنتونیونی ساختاری کانونی است. او بودنی‌ها را از بودن بازمی‌دارد تا به نبودنی‌ها آشکاری دهد. برای نمونه راجر ایبرت در واکنش به این گفتگو در فیلم “ماجرا”—به من بگو دوستت دارم و دوستت خواهم داشت. بگو دوستت ندارم و دوستت نخواهم داشت—می‌نویسد ” در آن هنگام که این گفتگو در میانهٔ ژرف فیلم “ماجرا میکل آنجلو آنتونیونی به گوش می‌رسد دیگر این برخورد هیچ پیوندی با دوست داشتن ندارد و آن بیشتر به تلاشی می‌ماند برای وقت کشی. مانند یک فال ورق یا انداختن سکه‌ای برای شیرو خط. حتی ممکن است که این کس‌ها یکدگر را دوست دارند یا می‌توانند همدیگر رادوست داشته باشند یا یکدگر را دوست داشته بودند؛ یا دوست خواهند داشت. به گفتهٔ “پالین کیل” آن‌ها سطحی تر از آنند که به راستی تنها باشند؛ و کسانی هستند که می‌کوشند تا از ناخرسندی پوچی شان به یکدگر پناه آورند و آنگاه درمی یابند که باز برای دیگر بار ناخرسندند.

َشاید این پیچیدگی کارهای آنتونیونی مایهٔ آن بود که حتی سینماشناسی چون اینگمار برگمان کارگردان نامی سوئد در خرده‌گیری بر او بگوید: “او تنها دو شاهکار آفریده، و بازماندهٔ کارهایش را می‌توانید نادیده بگیرید. یکی از آن دو “آگراندیسمان” است که من آن را بارها دیده‌ام و آن دیگری “شب” است که همچنین فیلم زیبایی ست اگرچه آن بیشتر از برای ژان موروی جوان است. در گردآورده‌ام من یک نسخه از “فریاد” را دارم، و نفرینی چه فیلم خسته‌کننده ایی. میانا اینکه چه اهرمنانه اندوهناک. می‌دانید، آنتونیونی هرگز این پیشه را فرا نگرفت. او همهٔ تلاش خودرا به انگاره‌های تکی می‌پردازد، هرگز در نمی‌یابد که فیلم روانه‌ای آهنگین از انگاره هاست، یک روندار. به راستی در فیلم‌هایش دم‌هایی درخشان به چشم می‌آید. اما برای نمون من هیچ گونه نودشی برای “ماجرا ندارم. تنها نود من بی گونگی ست. من هرگز در نیافتم چرا برای آنتونیونی این همه به ستایش دست می‌زنند؛ و از دید من ستارهٔ دلاویز او مونیکا ویتی هنرپیشه‌ای ناسزا بود.

کسوف به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

ولی به گفتهٔ پیتر برونت Peter Brunette” فیلم‌های آنتونیونی همواره پیمان داشتن میانا Meaning را با خود دارند. نیاز به برداشت در رویارویی بازکاوان با فیلم‌های دشوار و پیچیده‌ای همچون “ماجرا یا “صحرای سرخ” و دیگر فیلم‌های این دوره بس آشکارست. اما از آن پس در فیلم‌های “آگراندیسمان” و “مسافر” کار انگارگی، خود به آوند بخشی از انگارهٔ داستان به پیش زمینهٔ فیلم آمده و خود پاره‌ای از ماجرای فیلم می‌شود. این کار بازشناسی انگاره‌ای تماشاگر، دیگر باره، به خود کسگانه‌های فیلم بازگردانده می‌شوند. برای نمون کسگانه عکاس در فیلم “آگراندیسمان” و کسگانه گزارشگر در فیلم “مسافر” به کوشایی می‌بایست که برداشت خود را از زمینه‌ها و جهان در پیرامونشان بازیابند … بسی از فیلم‌های آنتونیونی را می‌توان همچون گردآورده‌ای از نشانه‌ها دید که نشان‌شده‌ای ناآشنا دارند (و این خود شناسایی بدی از جهان نیست). و این انگیزه، این نیاز به برداشت، تا بتوان یک آزموده را دریافت حتی در ردهٔ یک اندازش کوتاه فیلم‌های او هویداست. چه بسا که بخش‌های بارز داستان و آگاهی‌های مورد نیاز برای دنبال‌گیری داستان پنهان نگاه داشته شده ست و بهرهٔ آن اینست که پدیداری پشت سرهم چشم‌اندازهای رازگونه فشار بیشتری برای برداشت انگارگی می‌آورند.

کسگانه‌های فیلم او بزودی در می‌یابند که همهٔ مانده از آنچه که “واقعی” و “طبیعی” و “مستقیم” بود از جهان آنتونیونی رخت بربسته است. همه به انگارگی ا ی واگذار شده‌اند که چه برای تماشاگر و چه برای کسگانهٔ فیلم پایان ناپذیر ست؛ و بنابراین فیلم تمرین آن می‌کند که جیانی واتیمو فیلسوف ایتالیایی آن را “انگارپذیری بی‌نهایت واقعیت” خوانده ست؛ و همانگونه که “جیان پیرو برونتا” Gian Piero Brunetta تاریخ‌نویس سینما پدیداری می‌دهد در فیلم‌های آنتونیونی “چیزها در بودن نمادین شان نشانه‌های نشانه‌ها می‌شوند.” چیزها در فیلم او، از این روی، بودن کسگانه‌های فیلم و رازهای آنان را به خود می‌گیرند و از سوی دیگر کسگانه‌ها خودشان خشکی آن چیزها و نشانه‌گری نمادین هستی آن‌ها را به خود می‌گیرند.

منبع : ویکیپدیا

کسوف به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

بازیگران:

آلن دلون (Alain Delon):  هشتم نوامبر 1935در دهکده‌ای به نام «سو» در حوالی پاریس به دنیا آمد. نام پدرش “فایبان” و مادرش “ادیت” بود. زمانی که آلن ۴ سال بیشتر نداشت پدر و مادرش از هم جدا شدند و به ناچار سرپرستی اش به خانواده‌ای دیگر واگذار شد. او در خانه‌ای رشد کرد که روبه روی یک زندان بود و آلن با بچه‌های نگهبان زندان هم‌بازی بود.

پس از چند سال پدر و مادر خوانده‌اش بر اثر حادثه‌ای کشته شدند و وی دوباره تحت سرپرستی مادرش که با یک قصاب محلی ازدواج کرده بود قرار گرفت. او در دوران کودکی به دوچرخه سواری، فوتبال و رفتن به سینماعلاقه وافری داشت. او دوران تحصیلی خود را در مدارس کاتولیک گذراند و از آنجا که پسر شلوغی بود چندین بار از مدرسه اخراج شد و در ۱۵ سالگی به کلی درس و تحصیل را ترک کرد پس به ناچار ناپدری ‌اش او را به مغازه قصابی برد تا این حرفه را به او بیاموزد اما آلن هیچ علاقه‌ای به این حرفه نداشت و در سن ۱۷ سالگی خانه را ترک کرده و به ارتش پیوست.وی در ارتش در یگان تفنگداران دریایی به عنوان چترباز به خدمت ادامه داد و در سال ۱۹۵۴در جنگ هند و چین حضور داشت.

 او دوران خدمت خود را در ارتش با اشتیاق ادامه داد. او در مورد خاطراتش در آن زمان می‌گوید: «در آنجا دوستانی پیدا کردم، کسانی که با آنها حرف می‌زدم و به حرف‌هایم گوش می‌دادند».آلن در ۱۹۵۶از خدمت ترخیص شد و به عنوان باربر و سپس نیز به عنوان پیش‌خدمت در کافه‌های مختلف پاریسبه کار پرداخت. او درآمد ثابتی نداشت و مستقل از خانواده‌اش زندگی می‌کرد. طی همین مدت با بسیاری از بازیگران که در کافه‌های محل کارش رفت و آمد داشتند آشنا شد. یکی از بازیگران ژان کلود بریالی بود. آنهایی که درباره زندگی او تحقیق کردند می‌گویند که او با دنیای زیر زمینی جنایتکاران در ارتباط بوده و مدتی هم با آنها زندگی می‌کرد. این دو دوست در سال ۱۹۵۷تصمیم گرفتند با هم به جشنواره فیلم کن بروند. این تصمیم زندگی آلن را برای همیشه تغییر داد. آلن که یک آدم معمولی بود و هیچ گونه تجربه بازیگری نداشت و آن شب هم با یک دست لباس کرایه‌ای به جشنواره رفته بود اما پس از بازگشت از جشنواره به یک فوق‌ستاره تبدیل شده بود. چهره فوق‌العاده جذاب او در آن مجلس کاملاً سرآمد همگان بود در آنجا بود که کارگردانان مختلف به سراغ او آمدند.

او بیشتر در نقش دزد و یا آدمکش اجیر شده بازی می‌کرد.در دهه ۱۹۷۰علاوه بر بازی در فیلم، دومین کمپانی تولید فیلم خود را تأسیس کرد و به جمع آوری ثروت پرداخت. وی دیگر یکی از ثروتمندان جهان بود و فیلم‌هایی که او تهیه می‌کرد با آرم AD بودند. او سپس یک شرکت هواپیمایی تأسیس کرد و بخشی از ثروت خود را در زمینه مورد علاقه‌اش یعنی جمع آوری آثار هنری و پرورش اسب‌های مسابقه سرمایه گذاری کرد. گنجینه شخصی او کم‌نظیر است و صاحب عتیقه‌هایی است که بسیاری از آن‌ها در موزه‌ها به نمایش گذاشته شده است.

کسوف به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

او در دههٔ ۱۹۸۰ به سوئیس نقل مکان کرد تا بر عملکرد شرکتی که محصولاتش را به نام «آلن دلون» به فروش می‌رساند نظارت بهتری داشته باشد. دفتر این شرکت در شهر ژنو در کشور سوییس است.اولین نامزد او «رومی اشنایدر» بازیگر معروف بود که قبل از آنکه کارشان به ازدواج کشیده شود از هم جدا شدند. «آلن دلون» سپس در سال ۱۹۶۴با «ناتالی کانوواس»ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر به نام «آنتونی» شد. در سال ۱۹۶۹این دو از هم جدا شدند. اما یک حاثه مهم در زندگی آلن در سال ۱۹۶۸به وقوع پیوست. در این سال جسد«استفن مارکوویچ » در گاراژ خانهٔ وی پیدا شد. شایعات حاکی از آن بود که آلن دلون وی را به دلیل علاقه به «ناتالی» کشته است.

به هر حال هیچ گاه زاویه تاریک آن قتل روشن نشد و آلن هم تبرئه شد. پسرش آنتونی در حال حاضر بازیگر سینما است اما هنوز نتوانسته مانند پدرش معروف شود. البته او تا حدی شبیه پدرش است اما مانند او جذابیت ندارد. خود دلون هم می‌گوید: «پسرم با من متفاوت است».آلن دلون در سال ۱۹۹۰در سن ۵۶ سالگی با یک مانکن آلمانی به نام «رزالی وان بیرمن» ازدواج کرد و از او صاحب دختری به نام «آنوشکا» و پسری به نام «فابیانی» شد. آلن در سال ۱۹۹۸در فیلم «نیمه شانس» در کنار « ژان پل بلوموندو» بازی کرد و سپس اعلام بازنشستگی کرد و گفت: «من در اکثر فیلم‌هایی که بازی کرده‌ام یا دزد بوده‌ام یا پلیس، اما جالب این است که فرقی نمی‌کرده است که چه کاره بوده‌ام، در همهٔ فیلم‌ها تنها بوده‌ام. نمی‌دانم اما فکر می‌کنم کارگردان‌ها و حتی تماشاگران همیشه دوست دارند مرا تنها ببینند»

منبع: ویکیپدیا

کسوف به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

مونیکا ویتی (Monica Vitti):  بازیگر ایتالیایی است که بیشتر برای ایفای نقش‌هایش در فیلم‌های میکل‌آنجلو آنتونیونی در اوایل دهه شصت شناخته می‌شود. بعد از کار با آنتونیونی ویتی بیشتر تمرکز خود را بر روی بازی در فیلم‌های کمدی گذاشت و فیلم‌های زیادی با ماریو مونیچلی کارگردان ایتالیایی ساخت. ویتی در نقش‌های مقابل بازیگران بزرگی همچون مارچلو ماسترویانی، ریچارد هریس، درک بوگارد و آلن دلون بازی کرده‌است.

ویتی تا به حال موفق به کسب پنج جایزه دیوید دی دوناتلو برای بهترین بازیگر زن، هفت جایزه گلدن گلاب ایتالیا برای بهترین بازیگر زن، یک جایزه گلدن گلاب ایتالیا برای دستاورد هنری و یک جایزه شیر طلای جشنواره فیلم ونیز برای دستاورد هنری شده‌است.

مونیکا ویتی با نام اصلی ماریا لوییزا سچیارلی در سوم نوامبر ۱۹۳۱ در شهر رم متولد شد. در ایام نوجوانی در چند فیلم آماتور بازی کرد. ویتی در رشته بازیگری در آکادمی ملی هنرهای نمایشی رم (فارغ‌التحصیل سال ۱۹۵۳) و در کالج پیتمن تحصیل کرد.

میکل‌آنجلو آنتونیونی و وینی در اواخر دهه پنجاه با یکدیگر آشنا شدند و رابطه‌شان تا بعد از ساخته شدن فیلم ماجرا، قوی‌تر می‌شد. در هر حال تا اواخر دهه شصت این دو نفر هیچ فیلمی با یکدیگر نساختند و رابطه‌شان رو به سردی رفت تا در نهایت به صورت رسمی از یکدیگر جدا شدند. در مصاحبه‌ای که بعدها ویتی داشت گفت که آنتونیونی رابطه را تمام کرده‌است. در سال ۱۹۹۵ ویتی با روبرتو روسو ازدواج کرد که از سال ۱۹۷۵ با یکدیگر زندگی می‌کردند.

کسوف به کارگردانی میکل آنجلو آنتونیونی

نکاتی که احتمالاً درباره فیلم کسوف (The Eclipse) نمی‌دانید:

بسیاری از سینماداران آمریکایی از پایان بی کلام هفت دقیقه ای فیلم به حدی شگفت زده بودند که آن را حذف کردند! این در حالی است که 7 دقیقه پایانی فیلم یکی از مهم ترین پایان بندی ها در آثار آنتونیونی به شمار می رود!

«The Eclipse» آخرین فیلم سیاه و سفید آنتونیونی بود.

«کسوف» در گیشه شکست تجاری سختی خورد.

مارتین اسکورسیزی از «کسوف» به عنوان یکی از جسورترین فیلم های سه گانه یاد کرده است.

آنتونیونی شخصاً به فلورانس سفر کرده بود تا بتواند از یک کسوف واقعی فیلمبرداری کند!

«کسوف» برخلاف شکستی که در گیشه خورد، در کشور ژاپن اثر محبوبی محسوب می شود.

میشائیل هانکه از «کسوف» به عنوان یکی از ده فیلم محبوبش یاد کرده است.

کسوف توسط موسسه کریتریون مورد ترمیم تصویری قرار گرفته است.

 

نازنین آفاق

این مطلب به‌صورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی می‌گردد.

به صفحه اینستاگرام مووی مگ بپیوندید

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها