نگران نباش عزیزم (Don’t Worry Darling) یکی از پرحاشیهترین فیلم سال بود که روند ساخت آن بسیار در رسانهها خبرساز شده بود. رابطه عاطفی شکلگرفته میان اولیویا وایلد (بازیگر و کارگردان فیلم) با هری استایلز، نقطه آغاز حواشی فیلم بود که با دلخوری و قهر فلورنس پیو، نقش اصلی فیلم همراه شد. حواشی فیلم بعدها به جشنواره فیلم ونیز هم کشیده شد و دوری پیو با عوامل سازنده بر روی فرش قرمز و ماجرای پرتاب آب دهان هری استایلز بر دستان کریس پاین تبدیل به تیتر یک رسانهها شد (البته این اتفاق تکذیب شد؛ اما هرگز گفته نشد که به چه دلیل چهره پاین هنگام نشستن استایل در کنارش برافروخته شد). داستان فیلم ازاینقرار است:
جک (هری استایلز) و آلیس (فلورنس پیو) زوج جوان و خوشبختی هستند که در منطقهای محافظت شده زندگی میکنند. جک در این منطقه شغل محرمانه اما پر درآمدی دارد که باعث شده زندگی خوبی برای خود و آلیس فراهم کند. بااینحال، هنگامی که آلیس متوجه وضعیت غیرعادی زنی به نام مارگارت میشود. به این منطقه و زندگی که در آن جریان دارد شک میکند و به دنبال یافتن حقیقت میرود اما …
اولیویا وایلد برای ساخت نگران نباش عزیزم (Don’t Worry Darling) ایدههای بزرگی داشته که تقریباً همگی آنها یکی پس از دیگری به هدررفته است. ایدههایی که بهتنهایی میتوانست جذابیتهای زیادی در روایت داستان خلق کند؛ اما پراکندگی و عدم توجه کارگردان به جزئیات باعث شده با اثری گنگ مواجه باشیم که ایرادات ساختاری فیلمنامه را با تعلیقهای اشتباه تلفیق میکند و انتظار دارد که تماشاگر بر اساس حدس و گمان قصه را درک کند.
(ادامه مقاله داستان را لو میدهد) شبیهسازی یکدنیای ایدهآل و بینقص در دهه 50، علامت سؤالهای بسیاری از خود بهجای میگذارد. از مباحث تکنولوژیک گرفته تا دلایل شکلگیری آن و اتفاقات ریز و درشتی که میبایست در طول فیلم به آن پاسخ داده شود؛ اما فیلم به شکل عجیبی از پاسخدادن بهتمامی این ابهامات شانه خالی میکند و ابداً توضیحی درباره پروژه جاهطلبانه «ویکتوری» ارائه نمیدهد. این ایراد زمانی بدتر میشود که بدانیم فیلم بارها در طول قصه اشاراتی به پروژه ویکتوری دارد. اشاراتی مانند سقوط هواپیما (که حتی پیش از دیدن آلیس آن را بهصورت اسباببازی در موردِ مارگارت هم شاهد بودیم). بااینحال همانطور که اشاره شد، فیلم در این بخش از پاسخدادن به سؤالات خودداری میکند.
ایراد بعدی فیلم شخصیتپردازی است. متأسفانه فیلم در طول قصه تحت هیچ عنوان شخصیتهای خود را گسترش نمیدهد و آنها را در یک چرخه تکرار قرار داده است. چرخهای که با شک و تردید آلیس به محیط زندگیاش آغاز میشود و دائم توسط اطرافیانش انکار میشود. فیلم حتی از پرداخت به ماجرای مارگارت نیاز طفره میرود و آن را در حد اشاره به مسائل غیرعادی در ویکتوری تقلیل میدهد تا کنجکاوی تماشاگر حفظ شود. شاید بهتر میبود شخصیتهای فرعی فیلم (مخصوصاً زنان) نقش محوریتری در داستان میداشتند تا پازلهای تعلیق فیلم را تکمیل کنند؛ اما هیچکدام توسط فیلم جدی گرفته نشدهاند.
ایراد فیلم زمانی از پررنگتر میشود که متوجه میشویم اولیویا وایلد قصد داشته به داستان نصفه و نیمه پر ایراد فیلم، شاخصههای فمینیستی هم بیفزاید. وصلهای ناجور و عجیب که حتی وضعیت فیلم را از چیزی که هست خرابتر کرده است. این که جک برای خروج از بحران عاطفی بین خود و آلیس در دنیای واقعی (در دنیای واقعی آلیس جراح و جک کار مشخصی ندارد) تصمیم میگیرد وی را بدون اجازه به ویکتوری ببرد تا در آنجا او مرد زندگی باشد و آلیس خانهدار، کارکرد مشخصی در قصه ایجاد نکرده و پیامی سطحی به مخاطب میدهد.
پایانبندی فیلم نیز به تبعیت از کلیت داستان، پر ابهام است بااینحال میتوان توضیح مشخصی درباره آن ارائه کرد و آن این که آلیس پس از فهمیدن ماجرا، برای فرار برای خروج از ویکتوری به بیابان میرود و در لحظه آخر هم موفق میشود (باتوجهبه شنیدن صدای نفسزدنش در انتهای فیلم که نشان از بیدارشدن او دارد. البته میتوان این نظریه را هم قابلتوجه دانست که وی بار دیگر در ویکتوری از خواب بر میخیزد)
شِلی نیز در انتهای فیلم فرانک را با چاقو به قتل میرساند. فیلم در طول قصه ابداً به شخصیت شِلی نمیپردازد و به همین دلیل درک مناسبی از دلایل اقدام او وجود ندارد. بااینحال، میتوان به این استنباط رسید که شِلی به آگاهی در خصوص اقدامات فرانک رسیده و او را به قتل میرساند یا این که تصمیم میگیرد باتوجهبه اتفاقات افتاده، او را از بین ببرد تا از عواقب احتمالی در امان باشد و خود مدیریت پروژه را برعهده بگیرد.
نگران نباش عزیزم (Don’t Worry Darling) اثری آشفته است. دقیقاً مطابق آنچه که در خارج از فیلم و بین عوامل آن رخ داد و تبدیل به حاشیه پررنگتر از متن شد. فیلمنامه «نگران نباش عزیزم» ایرادات فراوانی از شخصیتپردازی گرفته تا منطق روایی دارد و بیجهت تعلیق ایجاد میکند تا تماشاگر همواره در یک دوراهی قرار داشته باشد. وایلد احتمالاً فراموش کرده که تعلیق در زمانی ایجاد میشود که تماشاگر نسبت به هسته اصلی قصه آگاهی داشته باشد و سپس به تفسیر رویدادهای بعدی بپردازد، نه این که پایه و اساس فیلمنامه را به حال خود رها کرده و گنگ بودن را به تعلیق نسبت دهیم.
منتقد: میثم کریمی
این مطلب بهصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی میگردد.
به صفحه اینستاگرام مووی مگ بپیوندید