بیشتر مردم دنیا در نمیکره شمالی زندگی میکنند،جایی که در حال حاضر فصل گرم تابستان در حال سپری شدن است،فصلی که معمولا در آن مدارس و دانشگا ها تعطیل اند و یا لااقل کم کارترند،فصلی که در آن درخواست های مرخصی سر به فلک میزند،بیشتر مردم لااقل یک سفر چند روزه را در این سه ماه تجربه میکنند،ولی فصل تابستان برای هالیوود یعنی فصل فعالیت و تجارت.تقریبا همه کمپانی های مشهور از دوسال قبل و حتی بیشتر برای اکران تابستانی هر سال برنامه ریزی میکنند.
امسال از اواسط اردبیهشت که هوا به گرمی نهاد و عملا تابستان هم شروع شد هالیوود هم با اونجرز استارت خالی کردن جیب های مخاطبان پرشمار سینما را در فصل تابستان زد
مردان سیاه پوش 3،شکارچی و سفید برفی،پرومتئوس،راک نسلها،انیمیشن شجاع،تد،مرد عنکبوتی شگفت انگیز،انمیشن عصر یخبندان:رانش قاره ای،شوالیکه تاریکی برمیخیزد،و این اواخر هم اکشن های یاداوری مطلق،میراث بورن و بی مصرف های 2 همه و همه به امید سرگرم کردن مردم و کسب منافع مالی مضاعف اکران شدند،جالب اینجاست که اکثر این فیلم ها هم با رضایت نسبی مخاطبین مواجه شدند شاید چون امسال زیاد خبری از کمدی های بی کیفیت درجه R نبود و این همه برنامه ریزی و هزینه بالاخره جواب داده است
بطور کلی یکی دوسالی است سینما دوستان از اکران های تابستانی گلایه ندارند اما به نظر من این تابستان گرم با این بلاک باسترها بیش از پیش داغ شده!و جای فیلم هایی چون فلین بودن،خاکستری،استخوان زمستان و… واقعا در اکران تابستانی خالی است!فیلم های تابستانی اگر خوب باشند(مانند سوالیه تاریکی برمیخیزد و،میراث بورن و اسپایدرمن) آدرنالین خون را بالا میبرند اگر هم بد باشند(وقتی حامله هستی باید منتظر…،تقدیم به رم با عشق و…)احساس حماقت به بیننده منتقل میکنند!در این فصل تابستان دیدن فیلم های ساده و مستقلی چون فلین بودن و قلمروی طلوع ماه و… لذتی مشابه نوشیدن یک آب خنک را دارند!که البته معمولا در فصل سرد زمستان قسمت مخاطبان سینما میشوند!چون معمولا این آثار اجازه اکران تابستانی را پیدا نمیکنند و حتی ممکن است تا پایان پاییز هم به نوبت اکران نرسند!به همین دلیل است که فیلم های اسکاری معمولا از اواسط پاییز به نمایش در می آیند
به همین علت ما هم تصمیم گرفتیم جشنواره ای از جشنوار های مستقل را معرفی کنیم که آثار شرکت کننده در آن به منزله همان آب خنک هستند!
جشنواره فیلم کن،برلین و ونیز سه جشنواره اصلی و باشکوه اروپا هستند که همه ساله آثار مستقل معروفی در آن اکران میشوند که گاها حتی بعضی از این آثار در حد شاهکار هستند،اما متاسفانه این 3 جشنواره باشکوه بنا به دو دلیل،مناسب یک مخاطب معمولی ایرانی برای تماشا در فصل تابستان نیستند،اول از همه اینکه زمان برگزاری این جشنواره ها یا معمولا خیلی زود است و یا خیلی دیر به همین دلیل آثار حاضر در این جشنواره ها معمولا در تابستان اکران عمومی نمیشوند،دوما اینکه بسیاری از آثار برگزیده این جشنواره ها به زبان های غیرانگلیسی از جمله روسی،عبری،کره ای و استانبولی هستند و مخاطب ایرانی که هنوز به سختی با زبان انگلیسی ارتباط برقرار میکند میل زیادی به تماشای این آثار نشان نمیدهند،جشنوراه های توکیو،اتاوا،کرالا،پیونگ یانگ،ورشو و ….هم به همین دلیل از لیست خط میخورند
در این بین جشنوراه های لوکرانو،افق های تازه،جشنواه بین المللی فیلم شیکاکو و فستیوال فیلم ساندنس،با قدرت بیشتری به فیلمسازان جوان و فیلم های به اصطلاح جمع و جور و کم هزینه بها میدهند و به عبارتی بر پیشرفت سینمای مستقل تاکید دارند
دربین اینها نیز فستیوال فیلم ساندنس،به عنوان یک فستیوال تازه کار و نسبتا جوان تنها فستیوالی است که بیشتر بر روی آثار مستقل انگلیسی زبان تمرکز دارد،و بطور کلی و بسیار ساده در دو بخش درام و مستند اعطای جایزه میکند
این جشنواره از سال 1991 با تلاش های بی وقفه رابرت ردفورد راه اندازی شد و تا به امروز خیل عظیمی از بازیگران و فیلمسازن با استعداد را به هالیوود معرفی کرده است،استیون سودربرگ،کوئینتن تارانتینو،مارتین مک دانا،جیم جارموش و جنیفر لاورنس،رونی مارا و…….شهرت اولیه خود را مدیون این فستیوال هستند
آثاری بسیاری از فیلمسازان جریان مستقل از هالیوود برای اولین بار در این جشنواره به شهرت رسیدند و بدون شک این جشنواره به فیلمسازان جوانی که فیلم های انگلیسی زبان و کم هزینه آنها در جشنوراه های بزرگی چون جشنواره باشکوه فیلم کن قلع و قمع میشد،امکان راهیابی پیدا نمیکرد و یا درصورت راهیابی به چشم نمی آمد کمک شایانی کرده است،آمارها نیز نشان داده بعد از شروع به کار این جشنواره امار ورودی بازیگران و هنرمندان با استعداد چندین برابر شده و هالیوود دیگر مانند دهه 80 کمبود نیروی تازه نفس در عرصه فیلمسازی،بازیگری و فیلمنامه نویسی ندارد
در آخرین دوره از این جشنواره فیلم «چهارپایان حیات وحش جنوبی» برنده اصلی این جشنواره بود و سال گذشته هم فیلم «مثل مجنون» برنده این جایزه شد،در این سه دوره اخیر این فستیوال فیلم های «استخوان زمستان»،«مارتا مارسی می مارلنا»،«در میان ناکجاباد»،«زمین دیگر»،«ملکه ورسای» ار جمله آثاری بودن که در این فستیوال 10 روزه خوش درخشیده اند
در بین این آثار با توجه به درخواست های مکرر کاربران عزیز نقد فیلم «مثل مجنون» که این روزها طرفدارن زیادی در بین سینما دوستان ایرانی پیدا کرده را قرار دادیم،و در گام بعدی هم برنده اصلی جشنواره امسال یعنی فیلم «چهارپایان حیات وحش جنوبی» و بقیه آثار مشهور این فستیوال را نقد خواهیم کرد،به امید اینکه مورد قبول واقع گردد.
معرفی فیلم:
مجنون وار یا «مثل یک مجنون» داستان زندگی عاشقانه یک دانشجوی آمریکایی(آنتوان یلچین)و یک دانشجوی بریتانیایی(فلیسیتی جونز) را به تصویر میکشد که در شهر لس آنجلس آمریکا زندگی مشترک خوشی دارند اما انا(فلیسیتی جونز) با اتمام ویزای دانشجویی باید به رابطه اش با جیکوب(آنتوان یلچین) پایان دهد و به انگلیس برگردد،ورود سم (جنیفر لاورنس) و سایمون(چارلی بولی) به زندگی هر کدام از این دو نفر باعث هر چه پیچیده تر شدن رابطه این دو میشود و در ادامه داستان….
فیلم «مجنوان وار» و یا «مثل یک مجنون» سال گذشته برای اولین بار در جشنواره ساندنس اکران شد و بعد از استقبال خوب تماشاگران در نهایت با کسب 2 جایزه مهم در بخش درام بهترین کارگردانی(دریک دورموس) و بهترین بازیگری(فلیسیتی جونز) از طرف هیئت داوری،این جشنواره را ترک کرد
این فیلم درجشنوار های دیگر هم موفقیت مناسبی داشت و با وجود اکران محدود در گیشه هم راضی کننده بود،پریمر پخش دی وی دی های «مثل یک مجنون» هنوز هم ادامه دارد
نقد فیلم:
شاید در نگاه اول به نظر بیاید طرح اصلی داستان فیلم مثل یک مجنون کلیشه ای و تکراری باشد،در صورتی که باید عرض کنم این مسئله حقیقت ندارد،هسته اصلی داستان «مثل یک مجنون» بسیار خلاقانه و زیرکانه طرح شده و با تمام کلیشه های رایجِ فیلم های کمدی و حتی مستقل معمول نیز متفاوت میباشد،این مسئله خصوصا بلافاصله با شروع داستان و تا دقیقه 30 نمود درخشان تری دارد
اما بعد از سفر جیکوب به لندن داستان دچار افت میشود، حتی در این قسمت با گاف های فنی کارگردان هم روبرو میشویم برای مثال در حالی که جیکوب و سارا در لندن در حال گشت و گذار هستند گوشی موبایل آنها اپراتور مشهور امریکا را نشان میدهد،هر کسی هم که فقط یکبار به آمریکا سفر کرده باشد به راحتی میتواند چراغ ها و سایر تزئینات مختص خیابان های آمریکا را تشخیص دهد و متوجه شود که هیئت فیلمبرداری حتی یک دقیقه هم در لندن فیلمبرداری نداشته اند
اما خوشبختانه بعد از ورود سم(جنیفر لاورنس) به داستان(که خیلی غیر منتظره هم رخ میدهد)داستان با یک جرقه مثبت مواجه میشود و برخلاف تصور با اضافه شدن این کاراکتر جدید تمرکزش را از دست نمیدهد که هیچ؛منسجم تر هم میشود و جان تازه ای میگیرد اما بعد از اینکه جیکوب برای بار دوم به لندن سفر میکند،ورود دوباره او به این شهر روند مثبت فیلم را تحت تاثیر قرار میدهد.ماجرای ازدواج و بعد از آن جدایی بی منطق این دو نفر در لندن بیننده را به شدت دلسر میکند
بطور کلی میتوان گفت بخش هایی از فیلمنامه که در آمریکا سپری میشود بی نقص و با منطق خوبی روایت شده اند اما بخش هایی که این دو باهم در شهر لندن هستند دارای ضعف هایی است که قابل چشم پوشی نیستند اما خبر خوش اینکه حدود 90 درصد رابطه مشترک جیکوب و اَنا در امریکا روایت میشود به همین دلیل میتوان فیلم «مثل یک مجنون» را یک فیلم خوب و ارزشمند قلمداد کرد که بدون شک نکات مثبت آن به ضعف هایش چربش دارد
البته گذشته از ضعف های ریز فنی ای که به آن اشاره کردم بخشهایی از فیلمنامه مثلا جایی که اَنا عمدا در برگشتن به لندن تاخیر میکند و عملا باعث ممنوع الورود شدن خودبه خاک آمریکا میشود تا حدی به دور از منطق است به هر حال فکر میکنم حتی مردم کشور ما هم در جریان باشند که اداره مهاجرت در کشورهای توسعه یافته ای مثل آمریکا در برابر تاخیر در بازگشت افرادی که ویزای موقت دارند به شدت از خود سختگیری و حسایت نشان میدهد،اما چرا اَنا به این مسئله اهمیت نمیدهد جای تعجب دارد
دریک درموس(فیلمنامه نویس و کارگردان) در باقی موارد به همه جزئیات فیلم بها داده و به خوبی از پس نمایش نکات ریز فیلمنامه برآمده است،برای مثال هیچکدام از اعضای خانواده جیکوب هرگز نمایش داه نمیشوند ولی فیلم تاکید زیادی به رابطه اَنا با پدر و مادرش دارد(نشانه ای از سختگیری بیشتر خانواده های لندنی نسبت به خانواده های لس انجلسی) و یا برای مثال تخت خواب و اتاق جیکوب در لس انجس به مراتب از اتاق اَنا در لندن مجلل تر است و این اَناست که باید برای بودن در کنار جیکوب به لس انجس مهاجرت کند(اشاره های مستقیم به گران بودن خرج و مخارج در لندن و همچنین بیشتر بودن موقعیت های شغلی در لس انجلس)
دریک درموس اصرار داشته رابطه بین جیکوب و اَنا در نظر بیننده پاک و بی آلایش به نظر برسد بنابراین از نمایش صحنه های مربوط به روابط جنسی در رابطه بین این دو خودداری کرده است،در عوض هنگامی که پای رابطه جیکوب(آنتوان یلچین) با سم(جنیفر لاورنس) و یا رابطه اَنا(فلیسیتی جونز) با سایمون(چارلز بولی) وسط کشیده میشود نمایش روابط فیریکی هم غلظت پیدا میکنندو در مقابل از بار معنوی دیالوگ ها کاسته میشود
این تنکیک هوشمندانه بدون شک تحسین برانگیز ترین بخش از هنر کارگردانی درموس بوده است
اشاره مستقیم فیلم به معضل Long Distance Relationship (رابطه از راه دور)هم دغدغه مهمی بوده که بالاخره بعد از مدتها در یک فیلم پرداخت مناسبی پیدا کرده است،این مسئله در کشور پهناور ایران که برخی از شهرهای ان به اندازه سه کشور معمولی ای با هم فاصله دارند مشکل خیل عظیمی از زوج های جوان خصوصا از نوع دانشجوست بنابراین امکان اینکه با یکی از نقش های اصلی همزاد پنداری کنید بسیار زیاد است
تیم بازیگری مثل یک مجنون سربلندترین اعضای پروژه مثل یک مجنون هستند
فلیسیتی جونز در نقش اَنا بسیار باورپذیر و دلنشین ظاهر شده،او چه در دوان دانشجویی که با جیکوب زندگی میکند و چه هنگامی که به عنوان ویراستار در لندن روزگار سپری میکند و با سایمون(چارلی بولی)درگیر یک رابطه جدید شده است نمایش خیره کننده ای دارد،شاید برایتان جالب باشد که بدانید خانم فلیسیتی جونز با 30 سال سن حدودا 7 سال از آنتوان یلچین که نقش مقابلش را بازی میکند بزرگتر است(و تقریبا هم سن کارگردان فیلم است!) البته این مسئله خللی در باورپذیری رابطه این دو ایجاد نمیکند چون احتمالا باید یک جراح پلاستیک و یا یک گریمور باشید تا متوجه شوید که پوست خانم جونز تا حدی افتاده تر از بقیه بازیگران فیلم است،مسئله دیگر اینکه فلیسیتی جونز با وجود اینکه نقش یک دانشجوی بریتانیایی را بر عهده دارد برخلاف پدر و مادرش لهجه غلیظ لندنی ندارد همین مسئله که شاید از دیدگاه بعضی ها به نوعی یک گاف تلقی شود از نظر من لطف و ذکاوت کارگردان فیلم بوده که به دلنشین تر شدن رابطه آنا و جیگوب کمک شایانی کرده است؛البته به شرط اینکه شما هم مثل من از لحن رسمی و غلیظ بریتانیایی بیزار باشید
آنتوان یلچین(اصلا از اسمش هم مشخص است متولد لنینگراد روسیه است!) تا به امروز با بازی در مقابل بزرگانی چون رابین ویلیامز و آنوتنی هاپکینز و برانگیختن تحسین این افراد کارنامه قابل دفاع تری نسب به فلیسیتی جونز دارد اما او در نقش جیکوب بازی منفعلی دارد،تقریبا در تمامی صحنه ها او تحت فرمان فلیسیتی جونز است،رابطه این دو با نامه اَنا شروع میشود،سفرهای او به لندن،و حتی ازدواج این دو هم با درخواست اَنا صورت میگیرد،در سکانس پایانی فیلم هم اگر ریز بین باشید میتوانید بخش دیگری از شخصیت منفعل جیکوب را ببنید
با این حال یلچین هم در نقش جیکوب بازی بسیارخوبی از خود ارائه داده است.میتوان پیش بینی کرد آنتوان یلچین با اتکا بر استعداد ذاتی و ترکیب منحصر به فرد چهره معصوم در مقابل صدای بم وخشنش در آینده به جایگاه خوبی در سینما برسد
جنیفر لاورنس کم تجربه ترین و در عین حال مشهورترین بازیگر فیلم است،او حضور کوتاهی هم در فیلم دارد اما با همین حضور کوتاه هم بخوبی در خاطر تماشاگر میماند،البته چهره جذاب او که حاصل پروتز گونه و عمل زیبایی بینی و…است هم در این مسئله بی تاثیر نبوده است، اما نباید از حق بگذریم،کافی است در صحنه ای که او بر روی شانه جیکوب اشک میریزد به حالات چهره او دقت کنید تا متوجه کلاس بالای بازیگری او شوید،در ضمن انتخاب او و چازلر بولی به عنوان بازیگران مکمل فیلم انتخاب های هوشمندانه ای بوده است چون هم او و هم چارلز بولی نسبت به رقبای خود جذابیت های بصری بیشتری دارند و اینجاست که جایگاه ایده آل گرایی در عشق به چالش کشیده میشود
بقیه اعضای فیلم هم بخوبی از عهده وظایف خود بر آمده اند و جای حرفی باقی نمیگذارند تا در تبدیل شدن «مثل یک مجنون» به یک اثر موفق تاثیر مثبتی داشته باشند
در آخر پیشنهاد میکنم از هر قشری و در هر سن و سالی که هستید این فیلم خوب و دلنشین را از دست ندهید؛شاید مسایلی چون بازی دادن نقش های مکلمل داستان به دست جیکوب و اَنا در بخش هایی از فیلم باعث دلخوریتان شود و یا مشکلاتی که بالا به آن اشاره کردم آزارتان دهد اما مطمئن باشید نکات دلنشین «مجنون وار» به اندازه ای هستند که بعد از دین این فیلم در بعد از ظهر یک روز گرم تابستانی خستگی را از تنتان بیرون کند،خصوصا اگر شما هم در کشور پهناورمان ایران با مشکلات یک «رابطه از راه دور» دست و پنجه نرم کرده باشید که دیدن این فیلم برایتان واجب هم هست.
نمره از 100 : 75
Director: Drake Doremus
Writers: Drake Doremus, Ben York Jones
stars
Anton Yelchin(jacob)
Felicity Jones(Anna)
Jennifer Lawrence(sam)
Charlie Bewley(simon)
نویسنده و منتقد:دکتر عزت محمد خواجه