در تاریخ سینما آثار بسیاری با محوریت دادگاه ساخته شده است که اغلب آنها نیز از ماندگارترین فیلمهای تاریخ بودهاند. شاید بهترین مثال در این زمینه فیلم «کشتن مرغ مقلد» با بازی گریگوری پک باشد که یکی از شایستهترین فیلمهای تاریخ سینما به شمار میرود. اغلب آثاری که تا به امروز با محوریت دادگاه ساخته شدهاند، رویکردی اخلاقی داشتهاند. مباحثی مانند نژادپرستی و یا مسائل سیاسی که غالب فیلمهای مرتبط با دادگاه را تشکیل میدهد. اما «آناتومی یک سقوط» مسیر متفاوتی برای روایت قصه برگزیده است.
در فیلم خانم جاستین تریت، اگرچه مسئله مرگ همسر، محوریت قصه را تشکیل میدهد، اما هدف تریت از بهتصویرکشیدن این ماراتن دادگاهی، پرداختن به زندگی زن در چند سال گذشته است. زندگی که اگرچه ایدئال به نظر میرسد و زن که نویسنده مشهوری است، از دریچه بیرونی عملکرد بینقصی دارد، اما خیلی زود تمام آن ساختمان فرومیریزد و در کنار آن، جامعه نیز واکنشهای مختلفی به موقعیتی که زن در آن قرار گرفته نشان میدهد.
در واقع، «Anatomy of a Fall» همان گونه که از نامش بر میآید، اثری درباره سقوط و انحطاط یک جامعه است. جامعهای که حتی در داخل دستگاه عدل که میبایست شواهد و مدارک، گناهکار بودن یا نبودن متهم را آشکار کند، علناً تحتتأثیر پیشزمینه ذهنی قرار میگیرد. اتفاقی که بارها در طول قصه مطرح میشود و در آن تقابل واقعیت و برداشت ذهنی شکل میگیرد و این سؤال را برای تماشاگر مطرح میکند که آیا اصلاً واقعیت اهمیت دارد یا صرفاً آنچه که جامعه میپذیرد موردتوجه است؟
«Anatomy of a Fall» در این زمینه عملکرد هوشمندانهای دارد. فیلم در همان ابتدای آغاز دادگاه این سؤال را مطرح میکند که آیا نوشتههای زن صرفاً روایتی تخیلی است یا تجربیات زندگی شخصی در قالب یک رمان؟ این سؤال به اشکال مختلف در طول قصه بارها مورد پرسش قرار میگیرد و در نهایت زمانی که شواهد از بیان واقعیت درباره مرگ همسر عاجز میشود، بحث استدلال ذهنی مطرح میشود. جایی که واقعیت نادیده گرفته میشود و گزینه انتخاب به میان میآید؛ انتخاب بر سر گناهکار بودن یا نبودن.
نقد ویدئویی فیلم «آناتومی یک سقوط» توسط میثم کریمی را در ادامه ببینید:
«Anatomy of a Fall» ازاینحیث یکی از دقیقترین آثار دادگاهی چند سال اخیر به شمار میرود که بهخوبی توانسته نابودی بنیان خانواده را به تصویر بکشد و درعینحال، تلاش برای فرار از واقعیت و چالشهای باور عمومی در خصوص یک قتل را به چالش بکشد. ماراتن دادگاهی که در آن اقشار مختلف جامعه از روانشناس گرفته تا پزشک، بهجای استناد به شواهد، به ناخودآگاه خویش رجوع میکنند و با پیشزمینه ذهنی خودشان درباره نزدگی زن اظهارنظر میکنند.
(پاراگراف آخر بخشهایی از داستان را لو میدهد) «آناتومی یک سقوط» بیش از دو ساعت و نیم دیالوگ دارد و صبر زیادی برای تماشا میطلبد. بااینحال، جذابترین دیالوگ فیلم، دیالوگ بسیار کوتاهی است که بین مادر و فرزند در انتهای فیلم برقرار میدهد. جایی که پسر به مادر میگوید: «میترسیدم برگردی خونه» و مادر هم در پاسخ میگوید: «من هم میترسیدم به خونه برگردم!». دیالوگی که پس از هفتهها بررسی شواهد و عیان شدن زندگی شخصی پرتلاطم مادر در مقابل دیدگان فرزند در دادگاه بیان میشود. دیالوگی که باظرافت این نکته را بیان میکند که نه پسر و نه مادر، هرگز آدمهای سابق نیستند و حالا باید به یک درک جدید از موقعیتی که در آن قرار گرفتهاند برسند؛ درکی که هیچکس نمیداند آیا بر اساس واقعیت شکلگرفته یا انتخاب عامدانه دروغ.
نمره: 8/10
منتقد: میثم کریمی
نقد و بررسی فیلم Anatomy of a Fall 2023
محصول کشور فرانسه
در چند روز اخیر موج تماشا و معرفی این فیلم در میان فیلمبازان به راه افتاده است. من معمولا در اینجور مواقع که یک فیلم، یک کتاب، یک موزیک و یا حتا یک شبکه ی اجتماعی به صورت انفجاری در میان علاقه مندان و عموم جامعه بولد می شود، یک گارد ملایم نسبت به اون موضوع پیدا می کنم و حس می کنم باید در شرایط و زمانیکه از شدت این موج کاسته شد به اون بپردازم. به عنوان مثال می توان به فیلم “Platform 2019″، سریال “Squid Game” ، کتاب “کتابخانه ی نیمه شب” و یا حتی شبکه اجتماعی “Threads”اشاره کنم که در یک مقطع به شدت پر سر و صدا ظاهر شدند اما پس از گذشت زمان تقریبا از ذهن ها و تیترهای اول پاک شدند.
به هر حال فیلم Anatomy of Fall را همزمان با این سر و صداها دیدم و سوار بر این موج شدم فیلمی که برنده نخل طلای جشنواره فیلم کن سال 2023 نیز شده است. فیلم ساخت کشور فرانسه و کارگردانی یک زن به نام جاستین تریت هست که قبل از تماشای فیلم از او اطلاعی نداشتم اما پس از پایان فیلم وقتی متوجه کارگردان زن شدم تا حدودی دچار شوک شدم، دلیلش را می توان تا حدود زیادی در این یافت که فیلم بر خلاف بسیاری از فیلم های همتای خودش در همین موضوع یعنی آسیب های زندگی زناشویی تا حدود زیادی عادلانه رفتار کرده بود و سعی بر سنگین کردن کفه ی ترازو به سمت زن یا مرد نداشت.
در ادامه بخش هایی از فیلم لو می رود
در شروع فیلم با یک پسربچه ی نابینا مواجه می شویم که با توجه به رفتارش می توان به هوش و تفاوتش نسبت به هم سن و سال هایش پی برد؛ زن میانسالی(ساندرا) که مادر پسر بچه هست در حال مکالمه با یک دختر جوان هست و با کمی دقت در صحبت ها و رفتار مادر متوجه کمی احساس و شیطنت در حین صحبتش با دختر جوان می شویم. کمی جلوتر پخش موزیک با صدای بلند از طبقه ی بالا (توسط پدر خانواده) و تمام شدن اجباری مکالمه دو زن متوجه می شویم که زن جوان در حال مصاحبه با ساندرا که یک نویسنده است بوده است؛مصاحبه ای که بعدها نقش پررنگی در روند فیلم پیدا می کند.
صدای موزیک بیکلام و تکراری ادامه پیدا می کند تا زمانیکه یک شوک ملایم به بیننده از سوی فیلم وارد می شود؛زمانیکه پسربچه پس از گردش با سگش در اطراف به خانه (خانه ای چند طبقه و بزرگ واقع شده در یک منطقه ی بکر کوهستانی و تقریبا تک افتاده) بر می گردد و متوجه بدن بیان پدرش در کف زمین می شود که از اتاق زیر شیروانی به پایین افتاده است. پدری که تا آن لحظه هیچ تصویر و ذهنیتی نسبت به او نداشتیم و به شخصه فکر می کردم قرار است در ادامه و آشنا شدن با شخصیت و وجوه مختلف زندگی او بیشتر هیجانده شوم؛ اتفاقی که تا انتهای فیلم نیفتاد و می توان گفت تقریبا هیچ شخصیت پردازی مناسبی در مورد مرد شکل نگرفت.
ازین پس شرایط تغییر می کند؛ یک افتادن اتفاقی از ارتفاع شاید در حالت مستی یا در حین تعمیر خانه پس از بررسی های اولیه پلیس و مشاهده ی شکاف ناشی از ضربه در سر پدر و لکه های خون ریخته شده در قسمت هایی از دیوار دیگر منطقی به نظر نمی رسد و ماجرا تا انتهای فیلم بین خودکشی و یا به قتل رسیدن پس از درگیری لفظی شاید به دلیل صدای بلند موزیک اما در حقیقت مشکلات ریشه ای تر که از گذشته ادامه پیدا کرده توسط همسری که اولین و تنها مظنون است بالا و پایین می شود. همسر یا همان ساندرا که نام واقعی اش هم همین است یک بازیگر المانی است که ایضا در فیلم هم همین ملیت را دارد. ساندرا به خصوص به خاطر چهره ی خاص و سپس به واسطه ی نقش پر رنگ تر نسبت به شوهرش در فیلم قابل لمس تر است اما همچنان می توانست با بیننده ارتباط بیشتری بگیرد، اما می توان گفت تا حدود زیادی در ایفای نقش موفق بوده؛ به طوریکه بیننده تا انتهای فیلم و حتی پس از پایان نمی تواند مرگ مرد را خودکشی تلقی کند و زن را بی گناه و یا زن را قاتل بشناسد چیزی که به نظر یکی از مهم ترین دغدغه های کارگردان نیز بوده است. با ادامه ی بررسی و بازجویی ها مشخص می شود که تنها شاهد و کلید حل این معما در دست پسربچه یا همان دنیل است؛ پسربچه ای که در ادامه متوجه می شویم در چهار سالگی و به دلیل سهل انگاری پدرش در یک حادثه نابینا شده است و پس از آن پدر دچار عذاب وجدان، افسردگی، مشکلات مالی شدید، دعوا و درگیری های مکرر بین زن و شوهر و در نهایت طبق گفته ی زن و نه به صورت قطعی یک خودکشی ناموفق گشته اما رابطه ی پدر و پسر دچار یک بعد و صمیمیت دیگر شده است، چرا که پسرک سعی در آرام کردن و از بین بردن این احساسات در پدر خود داشته است؛ رابطه ای که بین مادر و پسر هیچ گاه به این حد از صمیمیت نرسیده است. نقش آفرینی پسربچه یکی از اصلی ترین نقاط قوت فیلم است که تا حدود زیادی بی نقص اجرا شده است. در ادامه و با پیگیری جلسات دادگاه (که بخش بسیار زیادی از فیلم را به خود اختصاص داداه است) دروغ های زن در جلسات بازجویی و دادگاه، خیانت های او نسبت به همسرش، شروع یک رابطه ی عاطفی و عاشقانه ی کژدار مریض با وکیلش و مکالمات و جدل های لفظی زن و شوهر که توسط شوهر ضبط شده بود، باعث بیشتر شدن شک و تردید بیننده در خصوص احتمال قتل شوهر توسط همسرش می شود؛ شکی که هیچگاه برای من تبدیل به یقین نشد همانطور که بی نقش بودن زن در این حادثه هم برایم محرز.
پسرک که در زیر فشار شهادت دادن بر علیه مادرش یا به نفع اودر حال متلاشی شدن از نظر روحی است با تغییر در خاطرات و حرف های قبلی خود (ظاهرا ناخواسته اما در عمل کاملا آگاهانه و زیرکانه) در آخرین جلسه ی دادگاه باعث تبرئه شدن مادر خود می شود؛ جاییکه با گفتن جمله ی “انگار وقتی شواهد کمی داریم، برای پیشبرد روند محاکمه باید جلوتر از خودمون رو ببینیم ” یک شوک اساسی به دادگاه و بیننده وارد می کند. این بی گناه شناخته شدن مادر به کمک پسر اما تغییر آنچنانی در رابطه ی آن دو نمی دهد؛ طوریکه انگار پسر هیچ گاه نمی تواند بفهمد مادرش را چگونه قضاوت کند همانطور که ما نتوانستیم بفهمیم این “افتادن” در نهایت خودکشی بود یا مرگ بر اثر یک دعوای زناشویی.
به عنوان پایان بندی این مقاله دیدن این فیلم نسبتا طولانی باعث پشیمانی ام نشد هر چند که ریتم کند فیلم در بعضی دقایق و طولانی بودن سکانس های دادگاه گهگاهی باعث خسته کنندگی می شد؛ هنگام تماشای این فیلم نباید به دنبال هیجانات و اتفاقات هیجان انگیز زیادی باشیم پس بدیهی است اگر به این فضا و روند و فیلم های گفت و گو محورعلاقه ای ندارید دیدن این فیلم برایتان کار آسانی نیست.
اگر اسم فیلم بخوایم به فارسی معنی کنیم به نظرم تشریح یک سقوط درستر و معنای دقیقتری از فیلم ارائه میده
فیلم واقعا عالی بود و شمایم توی نقدتون به درستی فقط از فیلم تعریف کردین . چرا 8 از 10 ؟