از کجا مي آييم؟ به کجا مي رويم؟ سرمنشا انسان کجا بوده است؟ آيا خدايي وجود دارد؟ سوالاتي که ذهن هر انساني را درگير مي کند. سوالاتي که منشاء پيدايش صدها دين ؛ آئين و باور هستند. تئوري ها و مکتب هاي مختلف جواب هاي مختلفي هم به اين پرسش ها داده اند. اما ابزار سينما هيچوقت به شکلي شايسته در اين باب فيلمي ارائه نداد. شايد “2001: يک اديسه فضايي” استنلي کوبريک تا حدودي وارد اين حيطه شد. زماني که بازسازي فيلم ديگر کلاسيک شده “بيگانه” توسط خود رايدلي اسکات تائيد شد شخصا احساس خوبي نداشتم. به اسکات ايمان داشتم اما بازسازي يک شاهکار برايم بي معني بود. خوشبختانه اسکات به اين موضوع واقف بود. پروموثئوس در واقع پيش درآمدي بر فيلم بيگانه مي باشد.
سال 2089 در جزيره اسکاي در اسکاتلند يک تيم تحقيقاتي شامل “دکتر هالووي” (لوگان مارشال گرين) و “دکتر اليزابث شاو” (نائومي رپيس) نقش هايي باستاني در يک غار کشف مي کنند که در واقع نقشه يک کهکشان بسيار دور است. به باور آنها این نقشه دعوتنامه ایست از طرف موجوداتی که سبب پیدایش انسان بوده اند. به سال 2093 مي رويم زماني که “دکتر هالووي” و “دکتر شاو” به همراه يک گروه کامل و با پشتيباني کمپاني ويلند راهي اين کهکشان شده اند تا امکان حيات در يکي از سياره هاي آنرا مورد بررسی قرار دهند. این تیم تحقیقاتی شامل چند تکنیسین و تعدادی خدمه سفینه؛ کاپیتان سفینه “یانک” (آدریس البا) ؛ مسئول تیم تحقیقات “مردیث ویکرز” (چارلیز ترون) و “دیوید” (مایکل فسبندر) که رباتی از محصولات شرکت ویلند می باشد. سفینه پرومثئوس به سیاره مورد نظر می رسد. دکتر هالووی و شاو با تعدادی از اعضای گروه از سفینه پیاده می شوند و وارد مکانی می شوند که به نظر می آید ساخت موجودی هوشمند بوده. آنها امیدوارند دلایلی بر وجود موجوداتی دیگر پیدا کنند و البته جواب سوالات خود مبنی بر پیدایش حیات بر زمین. هرچند که بیشتر افراد تیم و در راس آنها “ویکرز” چندان به این موضوع خوش بین نیستند اما کشفیات آنها فرضیه حیات را تائید می کند. اما این مکان؛ آن چیزی که تصور می شده نبوده است و در چشم بهم زدنی اوضاع از کنترل خارج می شود…..
از همان ابتدای فیلم لوکیشن ها؛ فیلمبرداری زیبای تک رنگی و جلوه ای ویژه زیبای فیلم؛ خود را به رخ می کشد و این امید را به بیننده می دهد با وجود استادی به نام رایدلی اسکات پشت دوربین باید منتظر شاهکاری در حد بیگانه بود اما این امید با گذشت یک ساعت از فیلم رنگ می بازد. سوژه ابتدایی فیلم بسیار جذاب می نماید اما این سوژه خوب با پرداخت بد شخصیت ها و مشکلات غیر قابل چشم پوشی فیلمنامه هدر می رود. باورش برای تماشاگر سخت است؛ گروهی برای بزرگترین اکتشاف بشریت دور هم جمع شده باشند و عده ای از آنها تا آخرین لحظه از ماموریت خود آگاه نباشند و زمانی که متوجه این موضوع می شوند پشیمان می شوند و گروه را به خطر می اندازند. در صحنه ای دیگر گروه که وارد یک مکان ناشناخته شده اند به دلیل اینکه هوای آنجا قابل تنفس است ماسک های خود را برداشته و نگرانی بابت هیچ خطر بیولوژیکی ندارند یا در صحنه ای دیگر دونفر از شخصیت ها که از ترس گروه را ترک کرده بودند با موجودی شبیه مار رو به رو می شوند و به جای فرار حس کنجکاویشان گل می کند. کاراکتر ها بعضا کارهای احمقانه و دور از ذهنی انجام می دهند که عملا آنها را در معرض خطر بیشتر قرار می دهد. این عارضه حماقت کاراکتر ها؛ یکی از عوارض فیلم های ترسناک درجه B هالیوودی است که وجودش در این فیلم عجیب است. از این گاف های کاراکتری و داستانی در فیلم کم نیست که این موارد متاسفانه به منطق روایی فیلم به شدت ضربه زده. فیلمی در ژانر علمی تخیلی که بسیار خود را جدی می گیرد باید منطقی قابل باور برای تماشاگرش به وجود آورد که متاسفانه اسکات در این امر موفق نبوده. این مشکلات باعث می شود تماشاگر داستان و دنیای فیلم را قبول نکند و با شخصیت ها همراه نشود. شخصیت ها به شدت نچسب هستند و این به بازی بازیگر ها مربوط نمی شود. نائومی رپیس در اولین نقش اصلی خود در هالیوود تمام تلاش خود را کرده اما مشکلات فیلمنامه بیش از اینهاست. مایکل فسبندر هم کاری خاصی صورت نمی دهد و در تمام فیلم چهره سرد دیوید؛ فقط به یاد ما می آورد که با یک روبات طرفیم. اما بزرگترین هدر رفته فیلم چارلیز ترون است که کلاس بازیگری اش به همگان ثابت شده. شخصیت ویکر تمام مدت فیلم در حاشیه قرار دارد و اسکات نتوانسته از حضور این بازیگر با استعداد در فیلم استفاده کند. از همه بدتر سرانجام کاراکتر ویکر در فیلم است که ناخودآگاه مرا خنداند.
“پرومثئوس” از لحاظ تکنیکی و شاخصه های تولیدی یکی از بهترین ساخته های هالیوودی می باشد. جلوه های ویژه جذاب فیلم؛ بسیار واقعی می زنند و البته در استفاده از آن زیاده روی نشده تا به وجه واقعگرایانه فیلم لطمه ای نرسد. طراحی صحنه و دکور در اوج قرار دارند. موسیقی زیبا و هراس انگیز مارک استریتنفیلد به حال و هوای رمز آلود فیلم بسیار کمک کرده. فیلم از سوسپانس و هراس نیز تهی نیست اما در مقابل با برادر بزرگترش “بیگانه” کم می آورد. فیلم با درجه نمایشی R ؛ دست کاملا بازی در صحنه های خشن داشته که خوشبتانه در این امر زیاده روی نمی کند.
در تریلر هایی که ماه ها پیش از اکران فیلم منتشر شده بود تبلیغات بسیاری پیرامون موضوع منشاء وجودی انسان و خلقت در فیلم شده بود به شکلی که همگان تصور فیلمی متفاوت و فلسفی را در ژانر تخیلی داشتند. اما راحت می توان گفت که با دیدن فیلم به هیچکدام از پرسش های فیلم جوابی داده نمی شود و فقط سوال های بیشتری برایتان به وجود می آید که با توجه به پایان بندی فیلم باید در نسخه بعدی فیلم منتظر پاسخ هایشان باشید. به قول معروف فیلم بیشتر پارس می کند تا گاز بگیرد و تماشاگرش را نا امید از پرسش های بی پاسخ به خانه می فرستد. البته با توجه به سوژه حساس فیلم همین ورود مختصر به بحث خلقت؛ صدای واتیکان را در آورده. به نظر من جالب ترین صحنه فیلم در سکانس پایانی است. جایی که برای اولین بار؛ موجودی به نام “بیگانه” شکل میگیرد.
خلاصه کلام اینکه “پرومثئوس” فیلم خوش ساخت و جذابی در ژانر علمی تخیلی است که اگر فیلمنامه هوشمندانه تری داشت می توانست تبدیل به یک شاهکار شود که همین فقدان؛ فیلم را تا حد یک فیلم خوب علمی تخیلی پایین آورده. این فیلم با توجه به دلایلی که گفتم و البته حضور اسکات ارزش دیدن را دارد اما تا اکران “پرومثئوس” قسمت دوم که ساخت آن تائید شده؛ همچنان باید منتظر جواب سوالهایتان باشید.
نیما بخت همت – امتیاز 7 / 10