همیشه در هفته های پایانی منتهی به شب اهدای جوایز اسکار، همچنان که رسانه ها حکم صادر می کنند که چه کسی لایق این جایزه هست و چه کسی نیست، کشمکش ها بالا می گیرد. این مسئله برای رویدادی چون اسکار طبیعی ست.امّا سوالی که پیش می آید این است: در حالی که رقابت اسکار در جریان است، آیا رسانه ها، حتّی رسانه های بزرگ و مشهور، این حق را دارند که هر نقد منفی را بیان کنند؟ مخصوصاً وقتی از نامزد خواسته شده باشد در یک آگهی حضور یابد یا برای مصاحبه یا مهمانی از او دعوت به عمل آمده باشد؟ مطمئناً خیر.
همه می دانند که هالیوود ریپورتر و ورایتی، همواره متملقانه وعده پوششی امیدوارانه از اسکار را داده اند. ولی مجلّه «ونتی فر» چطور؟ بی تردید آنها در طول سال، تمامی اخبار مربوطه را پوشش می دهند، امّا امسال «بروس هندی»، معاون سردبیر این مجلّه، برای اسکار مقاله ای مختصر امّا بشدت بی رحمانه نوشته و آثار «جسیکا چستین» را مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. این یک نویسنده آزاد نیست، این شخص دوم مجله است که به خود اجازه می دهد نامزد اسکار بهترین بازیگر زن برای فیلم «سی دقیقه نیمه شب» را مورد انتقاد قرار دهد. هندی در بخشی از این مقاله نوشته:
«تعجب می کنم از اینکه از آن تحت عنوان یکی از بهترین بازی های سال یاد می شود و او را نامزد اسکار بهترین بایگر زن هم کرده اند.این چنین بازی ای، بمانند بازی در نقش یک مقتول تغییر جنسیت داده یا یک بوکسور قطع نخاع، یا چنین نقش هایی که آکادمی معمولاً از آن تقدیر می کند، بازی درخشانی نیست.»
این مطلب در تاریخ 25 ژانویه و در روزهای حساس رقابت اسکار، یعنی زمانی که آخرین برگه های رأی اخذ، و رأی گیری آنلاین آغاز شده بود، در وبسایت «ونتی فر» منتشر شد.در عرض یک روز این مقاله از بین رفته بود. و نه تنها از روی سایت «ونتی فر»، بلکه از روی صحنۀ اینترنت محو شده بود و بجای آن پیغام خطایی در کنار تصویری از سردبیر، ظاهر می شد. ناشرین «سونی پیکچرز» و ایجنت چستین، بحث حذف این مقاله را از سایت «ونتی فر» قبول ندارند و آنرا رد می کنند، ولی سخنگوی این مجلّه به وجود چنین مقاله ای اذعان کرده است.
و حالا بخوانید مقاله ای که «ونتی فر» سخت در پی از بین بردن آن بود:
معمای جسیکا چستین: بهترین بازیگر نسل خودش یا یک کشف هنری
نوشته بروس هندی
بازیگری هنری ست غریب و خاص. مثلاً شما می توانید آخر همین هفته به سینماهای محلّی خودتان سری بزنید و «جسیکا چستین» را ببینید که در فیلم «سی دقیقه نیمه شب» نقش یک مأمور C.I.A مصمم و باور پذیر را بازی می کند.سپس می توانید به سالن سینمای مجاور بروید و فیلم «ماما» را ببینید، فیلمی که در آن چستین نقش ملایم ترین و باور ناپذیرترین پانک-راکر تاریخ سینما را ایفا می کند. حتّی «مگی اسمیت» هم می توانست این نقش را بهتر بازی کند.( راستش، فکر بدی هم نیست: فیلمی دربارۀ یک گروه موسیقی پانک متشکل از دختران سالخورده، با درخشش اسمیت، جودی دنچ و هلن میرن. ریبل ویلسون را هم مثلاً بگذاریم در نقش نوه درامر مرحوم. می تواند به گونه ای دنباله ای شود غیر دنباله ای برای فیلم «اگزوتیک ترین هتل مریگولد». آقای «هاروی واین استاین» قابل شما را نداشت. )
برگردیم سراغ چستین. چگونه است که او در فیلمی آنقدر فوق العاده است و در فیلمی دیگر آنقدر ضعیف؟ حال که می توانیم نظریه پردازی کنیم – و ماهیت فیلم سازی را نادیده بگیریم – می توانیم حتّی معماهای پیچیده تر از چستین را هم حل کنیم. زنی که گویی “شوید هالیوود” است، و در نیمی از فیلم های ساخته شده در دو سال اخیر حضور داشته است.حتّی فیلم رده اول و دوم باکس آفیس هفته گذشته متعلق به وی بود و برای دومین سال متوالی نامزد اسکار هم شده و هم اکنون هم در برادوی در تئاتر «وارثه» بازی می کند. این چنین مورد مداهنه قرار گرفتن اش توسط هالیوود بعنوان یک بازیگر و چهره شناخته شده، است که بسیار عجیب است، همانطور که خودش در پروفایل «اویه نیا پرز» در «ونتی فر» نوشته، «من بازیگری ام ناشناخته و در عین حال برای همه خسته کننده.”
ظاهراً چستین زن زیبایی ست، ولی فیلم هایش به گونه ای ست که چشم شما را نمی گیرد. برای من، «کیت بلانشت» و «جسیکا چستین» هیچ فرقی ندارد. هر دوی آنها زنان بسیار زیبا و تقریباً بی نظیری هستند.امّا وقتی زیبایی واقعی را دیده باشید، بسیاری از ستاره ها برایتان مضحک جلوه می کنند، مثل «جولیا رابرت» با لب بالایی بزرگ اش یا «اما استون» با آن چشم های عروسکی و بزرگ، یا «چنیگ تیتوم» با آن کله پوک اش؛ نمونه کلاسیک آن هم گوش های «کلارک گیبل» است.بعضی ستاره ها هم نسخه ی بهتر افرادی هستند که ما در زندگی می شناسیم، مثل «ریز ویترزپون» یا «رایان رینولدز». ولی چهره هایشان بهر حال، جذابیت خاصی مثل جذابیت ترانه های محبوب دارند؛ ما مکرراً مجذوب آنها می شویم.از بازیگران زن و مردی که فاقد چنین خصوصیتی باشند، کسانی که بیش از حد زیبا باشند، به عنوان بازیگران “سواپ اپرایی” یاد می کنیم و بازیگرانی را که حتّی از این هم زیبا تر باشند، کسانی که به ایده آل کلاسیک نزدیک باشند، مثل چستین و بلانشت، “فرشته” می نامیم.اما این محدود کننده است. اینطور بگویم، چه کس دیگری جز کیت بلانشت می توانست نقش ملکه الف ها را بازی کند؟
گذشته از این، به نظر می رسد چستین به انتقال حس واقعی اش بی میل است. او اغلب حضوری ارتجاعی دارد. ( همانطور که به پرز هم گفته: «دوست ندارم مردم به من نگاه کنند.» ). بازیگری شعله ور شدن مهارت و شخصیت است و این شخصیت است که باعث پیشرفت هنرپیشه می شود. هنگامی که شما «جنیفر لارنس» را در یکی دو فیلم ببینید، می توانید موذی صفتی، نیشدار سخن گفتن، و ستیزه جو بودنش را حس کنید، شاید هم احساس اشتباهی باشد، اما جدا از استعدادش، ضرب آهنگی ضمنی در بازی های او وجود دارد که باعث ستاره شدنش می شود. «کاترین هپبورن» هم به همین ترتیب، بنابراین حداقل برای دو ساعت هم که شده می توانید آنها را یکی از دوستان خود فرض کنید.
وقتی می گویند بازیگری در نقش خود “غرق” شده، نام «مریل استریپ» و «شان پن» به ذهن می آید. امّا چستین بیشتر شبیه یک “رگ خشک” است، و من فکر می کنم بهترین بازی اش هنگامی ست که نقش خیلی کوچک یا بزرگی به او بدهند. «ترنس مالیک» جوری از او در «درخت زندگی» استفاده کرده که گویی او یک کشف هنری ست. در فیلمی که او تقریباً هیچ دیالوگی ندارد، نقش مادر آرمانی را نمادین تر از شخصیت ایفا کرده است. حقیقت این است که نقش او در «سی دقیقه نیمه شب» از این هم کمتر است، در فیلمی که بیشتر بازی ها در نماها و شات های واکنشی رخ می دهد، و او عمدتاً فقط باید خشمگین و یا مصصمم بنظر برسد. کارش بسیار خوب است و من شک دارم که کار ا آسانی هم باشد، امّا من از این تعجب می کنم که از آن تحت عنوان یکی از بهترین بازی های سال یاد می شود و او را نامزد اسکار بهترین بایگر زن هم کرده اند. این چنین بازی ای، بمانند بازی در نقش یک مقتول تغییر جنسیت داده یا یک بوکسور قطع نخاع، یا چنین نقش هایی که آکادمی معمولاً از آن تقدیر می کند، بازی درخشانی نیست.
جنبه دیگر سیمای چستین نقش اش در فیلم «خدمتکاران» به عنوان یک زن خانه دار جذاب و مسکین بود. نقش او مانند نقش دیگر بازیگران این فیلم مسخره، نقشی کاریکاتوری است، اما چستین عمق، ظرافت و حساسیت به این نقش بخشیده، و این نکته مثبت فیلم است. بازی در این نقش نامزدی اسکار را سزاوارانه برای او در پی داشت.
مشکل چستین در فیلم ترسناک و مدرن-گوتیک «ماما» که هفته گذشته اکران شد، این است که نقش اش بخوبی نوشته نشده است و گیرا نیست. بازیگران دیگری مثل لارنس، و یا «کریستن استوارت»، می توانستند با بهره از شخصیت خودشان از عهده این نقش برآیند. چستین بنظر سرگردان می نماید و بر خلاف «سی دقیقه نیمه شب»، گویی هیچگونه جذابیتی در دیالوگ ها و بازی ها نمی یابد. مدل موی عجیب و غریب و بهم ریخته و یا لباس های بی روح اش هم کمکی به آن نمی کند، و همانطور که همکارم «ژولی واینر» می گوید، مثل این است که طراح صحنه و لباس فیلم کلمه “پانک” را در گوگل جستجو کرده و رفته. او در درام «بی قانون» بهتر بود، امّا باز هم نقش اش روی هوا ست.
منبع : مووی مگ