« افسانه زمستان » نام رمانی تحسین شده و پرفروش به قلم مارک هلپرین است که در سال 1983 منتشر شد و تبدیل به یکی از برترین رمانهای سال شد و چند سال پیش هم زمانی که در طی یک نظرسنجی، از نویسندگان برجسته آمریکایی سوال کرده بودند که بهترین داستان ادبیاتی آمریکا در 25 سال گذشته را انتخاب کنند، نام رمان « افسانه زمستان » جزو یکی گزینه های برتر این نویسندگان بود.در سالهای گذشته به همت اسدالله امرایی تعدادی از داستانهای مارک هلپرین در کشورمان ترجمه و در اختیار خوانندگان قرار گرفته است اما متاسفانه رمان پرفروش و معروف « افسانه زمستان » در کشورمان از این توفیق بی بهره مانده است.
داستان این اثر از جایی آغاز می شود که یک زوج مهاجر در سال 1886 برای ورود به منهتن نیویورک دچار مشکل می شوند اما با اینحال پسر خردسالشان را در قایقی قرار میدهند تا سرنوشت بهتری در انتظارش باشد. مدتها بعد در سال 1916 ، پسربچه مذکور که حالا فرد بزرگی شده و پیتر لیک ( کالین فارل ) نام دارد، تبدیل به یک دزد شده و توسط یک گانگستر خطرناک و بی رحم به نام پیرلی سوامز ( راسل کراو ) زندگی اش تامین می شود. پیتر که از این زندگی خفت بار خسته شده، تصمیم به ترک پیرلی می گیرد اما این اتفاق با دردسرهایی همراه هست چراکه پیرلی و دار و دسته اش به دنبال پیتر و گرفتن جان او هستند. با اینحال وی موفق می شود با کمک یک اسب سفید که همانند یک فرشته نگهبان است از مهلکه فرار کند.
پیتر پس از فرار، در میان راه هنگامی که قصد دزدی از یک عمارت را دارد، با دختری زیبا و ثروتمند به نام بورلی پن ( جسیکا برون فایندلی ) آشنا می شود که مبتلا به بیماری سِل هست و در ادامه یک دل نه بلکه صد دل عاشق این دختر می شود. اما این دختر بزودی از دنیا می رود و پیرلی و دار و دسته اش هم که در جستجوی پیتر هستند ، موفق می شوند او را در بالای پل به دام انداخته و وی را از آن ارتفاع به پایین هل دهند. با اینکه احتمالا پیتر باید از دنیا رفته باشد اما در کمال تعجب شاهد هستیم که وی زنده مانده و فقط در این حادثه حافظه اش از دست داده و هم اکنون هم سال 2014 است! پیتر که حالا از ریخت و قیافه طبیعی هم افتاده، بطور اتفاقی با دختری به نام ویرجینا ( جنیفر کانلی ) آشنا می شود که…
« افسانه زمستان » را اکیوا گلدسمن کارگردانی کرده که علی رغم سابقه درخشانی که در نگارش فیلمنامه های مطرحی همچون « یک ذهن زیبا » ( که برایش اسکار بهترین فیلمنامه را دریافت کرد ) و « کد داویچنی » دارد، اما این اولین بار هست که در مقام کارگردان پشت دوربین یک فیلم سینمایی قرار میگیرد و آن را روانه سینماها می کند و احتمالاً به همین دلیل هم « افسانه زمستان » تا این حد بد و غیرقابل قبول از آب درآمده است.
اکیوا گلدسمن نشان داده که نویسنده ای است که ترجیح می دهد وفادار به منبع اصلی اقتباس باشد و همواره هم سعی کرده تا جایی که امکان دارد از عناصر ویژه داستان اصلی،به فیلمنامه اش هم اضافه کند تا به اصطلاح روح ادبیات هم در اثر سینمایی دمیده شود اما این عادت گلدسمن اینبار راه به جایی نبرده و برعکس باعث شده تا « افسانه زمستان » دچار ضعف های زیادی در ساختار درام باشد که باعث طرد مخاطب می شود.
مهمترین مشکل فیلم بدون شک وجه رمانتیک بودن اش است که بسیار لوس و بی ظرافت از آب درآمده. در کتاب « افسانه زمستان » رابطه میان پیتر و بورلی با جزئیات و شرح کامل روایت می شد و جمله های قصار این داستان هم که پس از آماده سازی کلی مقدمه، به طرف مقابل گفته می شد، تاثیر خاص خودش را بر روی خواننده می گذاشت اما در اقتباس سینمایی این اثر ، تنها این جملات قصار بوده اند که به سینما منتقل شده اند ولی فیلم هیچ دلیلی برای بر زبان جاری شدن این جملات و در واقع بروز عشق آتشین ابتدایی میان پیتر و بورلی به مخاطب ارائه نمی دهد. رابطه بورلی و پیتر در فیلم « افسانه زمستان » هیچ نشانی از یک رابطه عاشقانه آتشین به همراه ندارد و بیشتر از جنس رابطه هایی ست که هر آن، احتمالً شکستن یا فرار طرفین از رابطه وجود دارد! این رابطه بد، مخصوصاً در ادامه با مشکلات بیشتری مواجه می شود و دیالوگ های قصار اما بی مقدمه شخصیت های عاشق داستان ( همانند این یکی که « من دزد هستم پس یک عشق هم می دزدم » و کلی از این حرفهای لوس ! ) به حدی مخاطب را آزار می دهد که باعث می شود که وی به پیامک های پاسخ داده نشده اش هم نگاهی بیندازد!
دیگر شخصیت های فیلم از جمله پیرلی هم مشکلات خاص خودشان را دارند. پیرلی با بازی راسل کراو، بیش از آنکه شبیه به یک شخصیت خبیث و منزجر کننده باشد، بیشتر شبیه به کاریکاتوری از یک شخصیت منفی ترسیم شده که بی جهت خشونت به خرج می دهد و در میان چند CGI معمولی و نه چندان با کیفیت در حال این سمت و آن سمت دویدن است. پیرلی ابداً شخصیتی چند لایه نیست و مخاطب هم انتظار چندانی از آن نخواهد داشت.
متاسفانه زمانی که داستان به عصر جدید و شخصیت ویرجینیا و دختر بیمارش می رسد، بجای اینکه درگیر کننده تر باشد و به اصطلاحً مخاطب را مجاب به میخکوب شدن به احساسات شکل گرفته در بین شخصیت ها کند، به حدی ضعیف و غیرمنتظره ظاهر می شود که حقیقتاً مخاطب ناامید شده و به انتظار پایان این داستان فانتزی که قهرمانش سوار بر اسب سفید در نیویورک تردد می کند، نمی نشیند.
در این بین شاید ارزشمندترین نکته ، موسیقی متن زیبای فیلم اثر روپرت گرگسون و هانس زیمر باشد که برخلاف خودِ فیلم ، حسابی مخاطبین فیلم را در حال و هوای فانتزی فرو می برد. این موسیقی مجموعه موسیقی ارزشمند مخصوصاً با حضور ” کی تی تانستال ” ارزش بیشتری هم به خود گرفته و بسیار شنیدنی است.
انتخاب کالین فارل به عنوان نقش اصلی فیلم « افسانه زمستان » یکی از انتخابهای عجیبی بود که البته اصلاً هم جواب نداده است. کالین فارل بازیگر بسیار خوبی هست و هیچکس در این مورد شکی ندارد اما حضور در یک فیلم عاشقانه فانتزی ، آن هم با یک عدد اسب سفید که از این سمت به آن سمت می دود، نقشی نیست که کالین فارل بتواند در آن راحت باشد و باعث شود تا مخاطب هم با دیدن او احساسی رضایت بخشی کسب کند. فارل مخصوصاً در زمانی که در فیلم 21 ساله معرفی می شود(!) بدجوری توی ذوق تماشاگر می زند و رابطه اش هم با جسیکا براون فایندلی هم در جلوی دوربین چنگی به دل نمی زند. شاید اگر می شد بازیگر دیگری که از وجه رمانتیک تری به نسبت فارل برخوردار بود ، به جلوی دوربین می آمد و ملودرام فیلم را به جلو هدایت می کرد، می شد که رابطه عاشقانه پیتر و بورلی باورپذیرتر از این باشد. راسل کراو در نقش پیرلی هم نشانی از آن بازیگر قدرتمند سالهای گذشته ندارد و مگر اینکه فیلم « نوح » به کارگردانی دارن آرونوفسکی بتواند کراو را دوباره احیاء کند. جینفر کانلی حالا دیگه فراموش شده، راحت ترین نقش آفرینی را در فیلم « افسانه زمستان » در نقش ویرجینیا رقم زده و بسیار مسلط کار خودش را انجام داده است؛ واقعاً هنوز نمی دانم چرا هالیوود با جنیفر کانلی تا این حد بی رحمانه برخورد کرد! اما در میان بازیگران مطرح فیلم ، باید به شخصیت لوسیفر یا همان شیطان هم اشاره کنم که در کمال تعجب توسط ویل اسمیت با صدایی عجیب و غریب به تصویر کشیده شده که در نوع خودش جالب و البته نادر است! اینکه چرا ویل اسمیت در چنین نقشی در این فیلم حضور دارد، سوالی هست که احتمالاً هر تماشاگری پس از تماشای فیلم از خود خواهد پرسید.
« افسانه زمستان » قرار بود یک اثر جذاب ولنتاینی برای عشاق باشد اما به حدی غلیظ و لوس از آب درآمده که لذت بردن از آن گاو نر می خواهد و مرد کهن. اکیوا گلدسمن با ساخت « افسانه زمستان » قصد داشته تا یخ زندگی همه مخاطبینش را در فصل سرما از بین ببرد اما فیلمنامه اثر به حدی ضعیف و حفره دار است و روابط شخصیت ها هم به حدی لوس و اغراق شده به تصویر کشیده شده که همان برف های روی سر و صورت مخاطب که قرار بود با دیدن فیلم آب شود، احتمالاً پس از تماشای فیلم قندیل خواهد بست!
منتقد : میثم کریمی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.
به جامعه مجازی سایت مووی مگ بپیوندید و دوستان سینمایی جدید پیدا کنید!
افسانه زمستان : Winter’s Tale
کارگردان : Akiva Goldsman
نویسنده : Akiva Goldsman ، Mark Helprin
بازیگران :
Colin Farrell…Peter Lake
Matt Bomer…Young Man
Russell Crowe…Pearly Soames
William Hurt…Isaac Penn
و…
ژانر : درام
رده سنی : PG-13 ( مناسب برای افراد بالای 13 سال)
زمان : 118 دقیقه
واقعا موافقم یکی این فیلم و به من پینشهاد داد ببینم به عنوان بهترین فیلمی که تا حالا دیده.