8 سال دوره جنگ تحمیلی اگرچه خاطرات تلخ بسیاری برای مردم بجا گذاشت اما در عرصه فیلمسازی باعث خلق شاهکارهایی در سینمای ایران شد. فضای بسیاری از فیلمهای دهه 60 و 70 ایران برگرفته از موضوع جنگ بود و رقابت در این عرصه به نوعی باعث شده بود تا کیفیت فیلمهای سینمای دفاع مقدس در مقایسه با دیگر فیلمهای زمان خود، بسیار بالاتر باشد. بنابراین در 5 برتر این هفته تصمیم گرفتیم 5 فیلم برتر سینمای دفاع مقدس را به شما خوانندگان گرامی معرفی نمائیم. ذکر این نکته لازم است که این فیلمها بنابر نظر شخصی نویسنده در این لیست قرار گرفته است و نشان برتر بودن آنها نیست. با یاد فیلمهای نظیر مهاجر ، از کرخه تا راین ، هیوا ، سفر به چزابه ، کیمیا ، قارچ سمی ، دیده بان ، نجات یافتگان ، مزرعه پدری و دیگر فیلمهای به یاد ماندنی سینمای دفاع مقدس، به سراغ معرفی 5 برتر این هفته می رویم.
5- دوئل : دوئل داستان مردی به نام زینال ( پژمان بازغی ) را روایت می کند که ناخواسته درگیر جابجایی یک گاوصندوق فوق العاده مهم سیاسی قرار می گیرد اما در جریان جابجایی گاو صندوق ، بهترین دوستش یحیی کشته می شود و خود او نیز توسط عراقی ها به گروگان گرفته می شود. زینال بعد از 20 سال به شهرش بر می گردد اما با برخورد سرد نزدیکانش روبرو می شود که او را مسبب مرگ یحیی می دانند و… دوئل پر هزینه ترین فیلم جنگی تاریخ ایران است. دوئل در ساختار و فیلمنامه دچار مشکل است، شخصیت ها بیش از حد غلو شده هستند و تیپ جنوبی بازیگران غیر بومی فیلم بدجوری تصنعی به چشم می آید. در کل دوئل از نظر محتوا در میان آثار شاخص دفاع مقدس در رتبه پایین تری قرار دارد و تنها دلیل برای حضور در لیست ما همان کیفیت جلوه های ویژه فیلم است که در میان تمام آثار دفاع مقدس در جایگاه ممتازی قرار می گیرد. دوئل اولین فیلم ایرانی بود که مجهز به سیستم صدای دالبی شد و ما برای اولین بار توانستیم با صدایی و تصویری شفاف ، به قلب دوران دفاع مقدس برویم.
4- روبان قرمز : روبان قرمز داستان 2 مرد و یک زن را روایت می کند. داوود ( پرویز پرستوئی ) رزمنده ایی است که بعد از 21 سال از پایان جنگ، هنوز هم در یک بیابان در حال خنثی کردن مین است و صمیمی ترین دوستش هم یک لاک پشت است! داوود مردی منزوی است که توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران را ندارد و به همین جهت همیشه در لاک خودش است. در همین بیابان مرد دیگری با نام جمعه ( رضا کیانیان ) که اهل افغانستان است، زندگی می کند. جمعه مردی است که به موازات امروز جامعه حرکت می کند و از لحاظ فکری کوچکترین شباهتی به داوود ندارد. اما با ورود نفر سوم به نام محبوبه ( آزیتا حاجیان ) به این بیابان، آرامش این دو به هم می خورد و حالا زمان مقابله داوود با جمعه برای جلب توجه محبوبه است!. روبان قرمز جزو آثار فاخر سینمای دفاع مقدس به حساب می آید. در این فیلم نه خبری از جنگ است و نه صحنه های شلوغ، بلکه تنها ویژگی ایی که فیلم دارد 3 بازیگر قدرتمند ( پرویز پرستوئی ، رضا کیانیان ، آزیتا حاجیان ) و یک بیابان بی آب و علف است که داستان شخصیت های داستان در آنجا روایت می شود. ابراهیم حاتمی کیا در روبان قرمز از عناصر سمبُلیک زیادی استفاده کرده است. به عنوان مثال لاک پشتِ داوود ، نشانگر واقعیت درون اوست. او در ظاهر فردی متعلق به دوران جنگ و فضای خشن آن است اما در باطن، او بسیار آرام و متین رفتار می کند. و در طرف دیگر، سگِ جمعه روایت گر حال و احوال خود اوست. او در ظاهر فردی روشنفکر اما در درون فردی بسیار وحشی است که با یک جرقه منفجر می شود و تمام داشته های روشنفکری اش را از دست می دهد. این سمبُل ها در روبان قرمز به خوبی جواب داده و باعث ماندگاری نام فیلم به عنوان یکی از آثار شاخص سینمای دفاع مقدس شده است. البته این روزها دیگر کسی به سبک روبان قرمز فیلم نمی سازد و مدتهاست که سینمای معناگرای ما تدفین شده است.
3- بوی پیراهن یوسف : داستان درباره یک راننده تاکسی به نام غفور ( علی نصیریان ) – که او را دایی غفور خطاب می کنند – است که پسرش به نام یوسف مدتهاست به جبهه جنگ اعزام شده و علی رغم وجود مدارکی که اثبات می کند یوسف شهید شده، دایی غفور کماکان معتقد است که یوسفِ او زنده است و بالاخره بر می گردد. او در یک شب در فرودگاه به خانمی به نام شیرین ( نیکی کریمی ) برخورد می کند که از آلمان به ایران برگشته تا خبری از برادرش به نام خسرو که به جبهه رفته بگیرد. دایی غفور نیز شیرین را که به مانند خود او ، گمشده ایی دارد ، به خانه خود و نزد خانواده اش می برد و… بوی پیراهن یوسف یکی از خاطره انگیز ترین فیلمهای دوران دفاع مقدس ایران به حساب می آید. فضای فیلم نه در میدان جنگ است و نه در آن گلوله ایی شلیک می کند؛ هدف اصلی حاتمی کیا در این فیلم ، نشان دادن پشت صحنه جبهه و خانواده های رزمندگان است. صحنه های تاثیر گذار فراوانی در فیلم حضور دارد که مطمئناً اشک را چشمان شما حلقه خواهد زد. اما از بین سکانس های ماندگار فیلم، دو سکانس جایگاه ویژه ایی دارد؛ یکی صحنه ایی است که یکی از رزمندگان که صورتش در جنگ تقریباً از بین رفته، هنگام بازگشت نزد خانواده اش نگران این است که آیا خانواده اش او را با این صورت جدید قبول خواهند کرد یا خیر، و دیگری سکانس پایانی فیلم که دایی غفور با پای پیاده به دنبال اتوبوسی می دود که پسرش خسرو در آن حضور دارد. بی لطفی است که اشاره ایی به موسیقی جاودانه فیلم نداشته باشم. موسیقی این فیلم شاهکاری در دنیای موسیقی به شمار می آید که خالق آن استاد مجید انتظامی است. موسیقی حزن انگیز فیلم به شدت با فضای فیلم هماهنگ است و نقش مهمی در برانگیختن احساس تماشاگر ایفا می کند. شاید بوی پیراهن یوسف برای بچه های این نسل که دوران جنگ را تجربه نکرده اند ، اندکی نامفهوم باشد اما کسانی که در دوران دفاع مقدس حضور داشته اند بدون شک این فیلم را با تمام وجودشان حس کرده اند.
2- لیلی با من است : این فیلم درباره مردی معمولی به نام صادق ( پرویز پرستویی ) است که بخاطر هزینه های سنگین زندگی، درمانده شده است. در این وضعیت یکی از دوستان صادق به او پیشنهاد می کند تا همراه یکی از فیلمبرداران تلویزیون به نام آقای کمالی ( محمود عزیزی )، برای مدت کوتاهی به جبهه جنگ برود تا بعد از برگشتنش، مراحل وام گرفتن او به سرعت انجام شود. صادق که فردی ترسو است، از روی ناچاری می پذیرد تا با آقای کمالی در جبهه حضور پیدا کند اما سفر این دو دستخوش اتفاقاتی می شود که در نهایت باعث حضور صادق در جلوتر از خط مقدم جبهه می شود! . لیلی با من است دقیقاً همان فیلمی بود که باید برای پایان دادن به فضای رسمی و خشک جامعه بعد از جنگ ایران ساخته می شد. خاطرات تلخ جنگ 8 ساله باعث شده بود تا فضای جنگ در نظر مردم تبدیل به مکانی برای سلاخی انسانها شود! اما لیلی با من است که رویه ایی طنز داشت، باعث شد تا مردم این نکته را بپذیرند که در جبهه های جنگ هم جایی برای خنده و شوخی وجود دارد .پرویز پرستویی در یکی از بهترین بازیهای دوران بازیگری اش، در نقش صادق مشکینی فوق العاده است. محمود عزیزی هم در نقش آقای کمالی به شدت دوست داشتنی از آب درآمده است و کارگردانی کمال تبریزی هم کم نقص نشان می دهد. تبریزی در لیلی با من است به نوعی تابو شکنی کرد و سبکی را پایه گذاری کرد که خودش سالها بعد با مارمولک آن را ادامه داد.
1- آژانس شیشه ایی : حاج کاظم ( پرویز پرستویی ) یک رزمنده سابق جنگ است که در حال حاضر به مسافرکشی مشغول است. حاج کاظم در یک روز بطور اتفاقی همرزم سابقش به نام عباس ( حبیب رضایی ) را در خيابان می بیند. عباس به همراه همسرش برای مداوای ترکشی که در گلویش قرار دارد به تهران آمده. حاج کاظم ، عباس را به بیمارستان می رساند و در آنجا پزشک به آنها می گوید که وضع جسمانی عباس بحرانی است و باید سریعاً به بیمارستانی در لندن منتقل شود. حاج کاظم هم بعد از شنیدن این خبر، سریعاً ماشینش را معامله می کند تا بتواند هزینه سفر به لندن و مداوای عباس را فراهم کند. همه چیز بر طبق روال پیش می رود و حاج کاظم و عباس خود را با آژانس هواپیمایی می رسانند تا بلیط سفر را دریافت کنند اما در لحظات آخر معامله ماشین بهم می خورد و صحبت های حاج کاظم با رئیس آژانس هم ثمری ندارد و به همین دلیل حالا باید بلیط آنها را به مشتری دیگری ارائه دهند. بعد از اینکه اصرار و خواهش های حاج کاظم به ثمر نمی نشیند، او تفنگی را از سرباز وظیفه ایی که در آژانس حضور دارد، می قاپد و تمامی مردم حاضر در آژانس را گروگان می گیرد تا شرایط پروازشان به لندن فراهم شود و… آژانس شیشه ایی بدون شک بهترین فیلم تاریخ دوران دفاع مقدس است. فیلمی که تقابل تفکرات نسل قبل و بعد از جنگ در آن به اوج خود می رسد. حاج کاظم نماینده گروهی است که تمام زندگی شان را در جنگ فدا کرده اند و حالا به جز یک نام ، چیزی از آنها باقی نمانده است. حاج کاظم اما یک شخصیت منفی نیست، تنها خواسته او این است که به احترام تمام مدت زمانی که در جبهه حضور داشته ، به او اجازه داده شود تا دوست و همرزم سابقش ، عباس را ، برای مداوا از کشور خارج کند. در طرف مقابل حاج کاظم ماموری به نام سلحشور ( رضا کیانیان ) حضور دارد که نماینده تفکرات نسل جدید بعد از جنگ است. سلحشور معتقد است که جنگ و دوران دفاع مقدس به این دلیل انجام شد تا کسی برای انجام کارش تفنگ بر روی مردم نگیرد و کارش را قانونی پیش ببرد. از نظر سلحشور، حاج کاظم یک مجرم است که جرمش کمتر از خائنان به وطن نیست. در تاریخ سینمای ایران کمتر فیلمی مانند آژآنس شیشه ایی توانسته با حرف های تیز و کنایه دارش، شکاف میان نسل قبل و بعد از جنگ را به تصویر بکشد و تماشاگر را در فکر فرو ببرد. برای درک کامل این موضوع کافی است به این دیالوگ های مختصری که بین احمد و سلحشور رد و بدل می شود توجه کنید :
سلحشور : مُرّبی شما بعد جنگ، سینما زیاد می رفتی نه؟ آخه برادر من، این جا که تگزاس نیست!
احمد : آقای سلحشور! اجازه می دید ما دو کلام حرف بزنیم؟
سلحشور : تو حرف نمی زنی، تو داری لاس می زنی! آخرشو بهش بگو، ته خطو.
احمد : ته خطی وجود نداره سلحشور، حاج کاظم فرمانده گُردان بوده عباس هم از بچه های جنگه.
سلحشور : خوب دیگه بدتر! جُرم خودی ها که بیشتر از غریبه هاست. واسه این مملکت که هزار تا دشمن داخلی و خارجی داره، از صبح تا شب داریم جوون می کَنیم؛ می کَنیم یا نمی کنیم؟ بعد آقا، خودی؛ شب عیدی می یاد اسلحهَ رو می ذاره رو شقیقه ی ما! این یعنی عدالت؟ چند تا جوون خونشون برا آرامش این مملکت از دست داده باشن خوبه؟ چند تا؟ دِ بگو، خوب بگو دیگه. (خطاب به حاج کاظم) یه ذره فکر کنی از کارت خجالت می کشی!
حاتمی کیا در بهترین ساخته دوران فیلمسازی اش ، موفق شده به خوبی این اختلافات و نوع نگرش به مسائل اجتماعی پس از جنگ را در آژانس شیشه ایی به تصویر بکشد. آژانس شیشه ایی علاوه بر اینکه بهترین فیلم ژانر دفاع مقدس است، یکی از بهترین فیلمهای تاریخ ایران هم به حساب می آید.
میثم کریمی