شروع صحبت از فيلم كاپيتان شگفت انگيز (captain fantastic) كار سختي است،چون بخش هاي متعددي از فيلم نماينده اي از كليت فيلم را نشان ميدهند اما ديالوگ پدربزرگ نشان دهنده ي افراد محافظه كار و سنتي را نسبت به انسان هايي كه همانند آنها فكر و رفتار نمي كنند ميتواند شروع خوبي براي يك نقد يا يادداشت براي فيلم (مت راس) باشد.
انسان هايي كه نمي خواهند غرق در زندگي شوند و مانند ميليون ها انسان ديگر روي كره ي زمين بخشي از سيستم يعني زندگي شوند.افرادي كه از تكنولوژي و زندگي ماشيني خسته شده اند و به دنبال تعريف ديگري از شيوه ي زندگي خويش هستند اما در مقابل ديگر افراد جامعه به نظر عجيب و غريب ديده ميشوند همانند بن با بازي بي نظير (ويگو مورتنسن) و خانواده اش در فيلم كاپيتان شگفت انگيز.بن به زندگي سطحي و ريل گذاري شده ي مرسوم تن نميدهد و به دنبال اين است تا فرزندان خودش را جسور و پرسشگر بار بياورد و به هيچ عنوان به تحصيلات اكادميك اعتقادي ندارد.او انساني صريح و راستگو در مواجهه با پرسش فرزندان خود است به عنوان مثال وقتي زاجا دختر كوچكش از او درباره ي ارتباط جنسي مي پرسد او بدون پرده و لاپوشاني دست به تعريف ميزند در حالي كه وقتي متوجه ميشود كه دختر بزرگترش كتاب لوليتاي ولاديمير ناباكوف را ميخواند به او ميگويد كه او اين كتاب را به وي معرفي نكرده است اما او را از خواندن منع نميكند يا در جايي ديگر از فيلم وقتي بچه ها به همراه پسرخاله هاي خود ميخواهند بازي ويديوئي كنند به آنها ميگويد كه آن را تجربه كنند.
بايد بگويم زماني كه پوستر فيلم را ديدم بدون هيچ مطالعه ي قبلي راجع به فيلم آن را يك فيلم جاده اي (road trip) سرخوش در سبك و سياق (little miss sunshine) پنداشتم ولي با شروع اولين سكانس از فيلم به شك افتادم كه شايد فيلم ديگري را تماشا ميكنم.با اولين سكانس نويسنده به ما ياداوري كرد كه اگرچه الگوي اين فيلم همان كهن الگوي اديسه ي هومر است اما با فيلم هاي كمدي -درام هم سبك خود تفاوت اشكاري دارد.فضاي ابتدايي فيلم یادآور كتاب خداحافظ گري كوپر رومان گاري ست،يك خانواده ي پر جمعيت كه در دل جنگل زندگي مي كنند و غذاي روزانه ي خود را شكار مي كنند .انسان هايي كه از تمدن(civilization) بريده اند تا خوانش خود را از شيوه ي زندگي داشته باشند.
اما در طول داستان ما شك هايي در فرزندان بن مي بينيم.به عنوان يك خرده پيرنگ نامه هايي كه از سمت چندين دانشگاه معتبر براي پسر بزرگ خانواده فرستاده شده يا رفتار هاي پسر كوچك خانواده كه بعدتر پدر را متهم به مرگ (خودكشي) مادرشان مي كند.به شخصه اعتقاد دارم كه انسان مدرن در سال هاي پيش رو راه رستگاري را در پناه بردن به جنگل و غار مي يابد و از زندگي ماشيني و هوش مصنوعي ساخته ي دست خود فرار مي كند.در رابطه با تطابق اين فيلم با جامعه ي كنوني خود (ايران) چند نكته را قابل ذكر ديدم.
نخست صريح و راستگو بودن پدر در مواجهه با پرسش هاي فرزندان خود.در جامعه ي ما سال ها به خاطر چيزي كه آن را شرم و حيا مي ناميم پدر و مادرها از پاسخ به سؤالات فرزندان خود راجع به مسائل جنسي و از اين قبيل اجتناب مي كنند و اين مسئله باعث بروز اتفاقات ناگواري همانند تجاوز و سوء استفاده از كودك مي شود چون كودك هيچ اطلاعي نسبت به بدن و حقوق خود ندارد يا سيستم اموزشي در جامعه ي ما به گونه اي است كه دوازده سال از عمر كودك و نوجواني يك دانش اموز صرف مطالبي مي شود كه ٤٠ درصد ان هم در آینده به كار او نمي آید.در اين باب اشاره اي مي كنم به سكانسي از فيلم كه بن و فرزندانش پس از اطلاع از فوت همسر و مادرشان به خانه ي خاله ي بچه ها مي روند و خاله ي بچه ها ابراز نگراني از شيوه هاي تربيتي و آموزشی بن دارد و بن با فرا خواندن دو پسر آنها راجع به لايحه ي حقوق سوال مي پرسد و هيچ كدام از آنها پاسخي براي سوال ندارند ولي در مقابل زاجا دختر خردسال بن به راحتي به سوال جواب مي دهد و بن از او مي خواهد كه خوانش شخصي اش را از لايحه حقوق بيان كند و اين نشان دهنده ي اين است كه بن فقط به فرزندان خويش مطالب كتابي و طوطي وار آموزش نداده بلكه آنها را به تعقل و تفكر و مداقه نيز تشويق كرده است.
در پايان شايد غم انگيز ترين سكانس فيلم مربوط به زماني بأشد كه دختر بزرگ بن از روي سقف خانه ي پدربزرگ كه در حال انجام عمليات محول شده توسط پدر بر زمين مي افتد و بن در بيمارستان با ناراحتي به اين مسئله فكر مي كند كه شايد او اشتباه كرده،شايد روش او درست نبوده و بعد از ان بچه ها را به پدربزرگ و مادربزرگشان تحويل مي دهد و ظاهر خود را نيز با كوتاه كردن ريش تا حدودي تغيير مي دهد.غم انگيز از اين رو كه او احساس شكست و درماندگي مي كند براي مشير و كار هايي كه سال ها به ان اعتقاد داشته و عمل كرده است اما در پايان مي بينيم كه فرزندان وي نيت پاك پدر خود را به خوبي فرا يافته اند و به كمك هم به اخرين وصيت مادرشان عمل مي كنند.
ديالوگي از فيلم : « فكر ميكني اميدي باقي نمانده ،پس داري تضمين مي كني كه اميدي باقي نمانده،اگر فكر كني غريزه اي براي آزادی وجود داره كه فرصتي هست تا تغييراتي شكل بگيره پس احتمال داره كه بتوني دنيا رو به جاي بهتري تبديل کنی »
نویسنده : علی تاجیک