کمپ خانوادگی (Family Camp) فیلمی است جفنگ، لاطائل و خستهکننده که نه میخنداند و نه سرگرم میکند. فیلم داستان پدر خانواده آکرمن – تامی – است که با غفلت از خانواده – همسر و فرزندان – خود را وقف شغل کرده و خوشبختی را در گرو کسب درآمد بیشتر میبیند اما تجربه گمشدن در جنگل با اِدی – پدر خانواده سندرز – وی را از اشتباهات خودآگاه و به سطحیترین شکل ممکن متحوّل میسازد. تحوّلی نامعین، تحمیل شده و لاجرم باورناپذیر که منشأ آن مشخص نیست. آیا برآمده از تحمّل رفتارهای غیر قابل تحّملِ اِدی است یا از عذاب وجدانِ ناشی از کمتوجهی به خانواده تأثیر پذیرفته؟ شاید هم از مرگ میترسد. تمام این موارد میتوانند انگیزة تحوّل باشند یا نباشند و این حجم از سطحینگری و بیمنطق بودن جز در قواره یک فیلمنامة بسیار ضعیف و بیمایه نمیگنجد. درعینحال، این تحوّل که در کلام است – در صورت ایدهآل – باید مابهازایی تصویری یافته و در عمل – رقابت جذب سرمایهگذار – دیده میشد. فیلم فاقد شخصیت است و هیچکدام از افراد حاضر در روایت در چهارچوب شخصیت قرار نمیگیرند مگر تامی که به بیننده معرفی و از رهگذر مواجهه با افراد و موقعیتهای گوناگونِ فیلم، اندکی پرداخته میشود. هرچند اغراقِ مفرطِ بازیگر در بیحوصله نمایی و تحوّل نمایشی پایان فیلم به نقش آسیبزده اما وجوه شخصیتی مندرج در فیلمنامه گوشههایی از شخصیت وی را شکل میدهند. برای تامی، هدف – که جذب سرمایهگذار است – وسیله را توجیه میکند. به همین دلیل از پارک خودرو در پارکینگ ویژة کلیسا – به دلیل کمبود وقت – و دروغ گفتن به مشتری ابایی ندارد. سایر شخصیتهای فیلم کاملاً فاقد پردازش هستند. همسران و فرزندان در روند قصّه بیتأثیر بوده و صرفاً قاب را پُر میکنند. تحمّل شخصیت جلف و خودنمای اِدی که به دنبال دیدهشدن است و با ایدهآل نمایی مشکلات خانوادگی خود را انکار میکند نیز در مواقعی بر سختی تماشای فیلم میافزاید.
از منظر فیلمنامه، با مجموعهای آکنده از رفتارهای بیمنطق و اطلاعات بیربط و زاید طرف هستیم. بهعنوانمثال، تأکید بر گلف باز بودن تامی در فیلم بدون کارکرد هستند. ایضاً رقابت در جذب سرمایهگذار که نتیجة آن مشخص نمیشود. رفتن بدون مقدمه فرزند تامی به جنگل و پیدا شدن ناگهانی آن توسط مسئول کمپ هم در زمرة لحظات اضافه است که به نظر میرسد غیر از افزودن بر زمان فیلم کارکرد دیگری ندارد. جستجو در ظرف غذای شکارچیانِ مستندساز توسط اِدی در زمانی که حفظ جان در اولویت است چقدر مضحک مینماید. همینطور گلاویز شدن پدرها میان رودخانه از زاویه دید سگ آبی. آیا از رودخانه عبور میکنند یا باز میگردند؟ مشخص نیست! همچنین نمیدانیم که رابطة همسر و دختر تامی چرا محل اختلاف است و چطور حل میشود یا چرا پسر تامی به پدر میگوید «چرا هرگز از وی رضایت ندارد!» همچنین اختلاف اِدی و همسرش که بناست در پذیرش نقاط ضعف و بهبود رابطة تامی و همسرش مؤثر باشد مفروض است و جز در دو نمای لانگ شات و بسیار زودگذر پرداختی به آن صورت نمیگیرد. فیلم مملو از اشکالات اینگونه است که جملگی از فیلمنامهای آشفته و بیسروته نشأت میگیرند. قدمزدن تامی بر پُلی که سگ آبی به جویدن پایهٔ آن مشغول است به انضمام منجوق انداختنِ روزانه در ظرف شیشهای و چپ کردن با موتور چهارچرخ در جنگل نیز شاهکارهای نماد بازی محسوب میشوند! غیر از بخش آغازین فیلم – حضور تامی در کلیسا و دیالوگ غیرمستقیم با کشیش – هیچ لحظة کمدی در فیلم نیست و تلاش فیلمساز در استفاده از موسیقی متن در خلق لحظات کمدی بیاثر میماند. این تمهید مختص آثار سینمای صامت است و کاربرد آن در فیلمهای ناطق استادی میخواهد – همچون هیچکاک در شمال از شمال غربی – تا به فرم حسّی فیلم آسیب نرسد. آنچه در این فیلم مشاهده میشود استفاده افراطی از موسیقی است.
« Family Camp» میتوانست روایت مواجهة دو خانوادة متفاوت باشد که از رهگذر تعامل و تقابل با یکدیگر، از نقاط ضعف و قوّت روابط خودآگاه شده و در راستای اصلاح آن کوشش میکنند. این مواجهه میتوانست در چهارچوبی منطقی روایت شده و بستر خلق لحظات کمیک باشد. اما آنچه در این فیلم مشاهده میشود مجموعهای بسیار ضعیف و بیمایه است که تلاش میکند با گفتگوهای دونفره پراکنده و موسیقی متنِ شلوغ و خارج از فُرم، کمدی خلق کند اما نه میخنداند و نه سرگرم میکند.
منتقد: آرش ملکی
این مطلب بهصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی میگردد.
به صفحه اینستاگرام مووی مگ بپیوندید