بونین ( یول برینر ) یک تاجر فرصت طلبی روسی است که در پی کشیدن نقشه برای یافتن بدلی برای ” آناستازیا ” ، دختر آخرین تزار روسیه که گفته می شود در سال 1918 توسط ارتش سرخ روسیه کشته شده باشد ، می باشد. هدف بونین از این اقدام بدست آوردن ثروت هنگفت خانواده تزار در انگلستان به مبلغ 10 میلیون پوند است و…
کارگردان :
آناتول لیتواک : وی در اوکرانی در کشور شوروی سابق دیده به جهان گشود. دوران ابتدایی فعالیت وی تحت تاثیر انقلاب روسیه با حال و هوای انقلابی گذشت و وی برخلاف استعدادش نتوانست فعالیت در خور توجهی در این سالها داشته باشد. اما پس از اینکه در سال 1925 از شوروی سابق به برلین مهاجرت کرد، توانست استعداد خود را نشان دهد و چندین فیلم کوتاه را کارگردانی کند. پس از مدتی ، به دلیل افزایش قدرت آدولف هیتلر و آلمان نازی، لیتواک مجبور شد به فرانسه برود و کارش را در آنجا با ساختن فیلم « Mayerling » پیگیری کند. این فیلم برخلاف انتظار در گیشه فروش بسیار موفقی داشت و باعث شد تا لیتواک خیلی زود به هالیوود دعوت شده و به استخدام کمپانی مشهور برادران وارنر در آید.اولین فیلم وی در هالیوود ، « زنی که من عاشقش هستم » نام داشت که نقش اصلی آن را همسر آینده اش یعنی مریم هاپکینگز ایفا می کرد. لیتواک به دلیل اینکه به راحتی می توانست به زبان های فرانسوی، آلمانی ، روسی و انگلیسی صحبت کند، بسیار در ارتباط برقرار کردن با بازیگران راحت بود و بازیگران زیادی هم از کار کردن با او لذت می بردند.
آنتول لیتواک سرانجام در ماه دسامبر سال 1974 در سن 72 سالگی دارفانی را وداع گفت.
بازیگران :
یول برنر : ول بوریسوویچ برینر (Yuliy Borisovich Bryner) در سال 1920 در منطقه ولادیوستوک کشور روسیه به دنیا آمد.پدرش مهندس معدن و اهل سوئیس و مادربزرگ پدریاش متولد ایرکوتسک روسیه بود. مادرش نیز اهل روسیه و از کولیهای روما بود.در کودکی وی مدعی شده بود که او و خواهر ناتنیاش با نام ورا که بعدها خواننده اپرا شد، توسط کولیها بزرگ و به پاریس آورده شدند و در 13 سالگی یول به گروهی کولی پیوست و به خوانندگی و نوازندگی بالالایکا در باشگاههای شبانه پرداخت.
برینر سالهای آخر نوجوانی در سیرک دی ور پاریس بند باز بود و پس از سقوط آسیب جدی دید. پس از بهبودی کامل به عنوان کارگر صحنه و کارآموز بازیگری به گروه تئاتر پیتوئف پیوست. همزمان نیز در دانشگاه سوربن مشغول تحصیل شد. در سال 1940 همراه گروه تئاتر شکسپیر به آمریکا آمد.وی به دلیل آشنایی کامل به چندین زبان در سال 1942 و دوران جنگ به عنوان مفسر بخش فرانسوی رادیو از سوی اداره اطلاعات جنگ به کار گمارده شد. در سال 1946 در کنار مری مارتین با نمایشنامه آهنگ لوت به برادوی راه یافت.یول برینر سال 1951 با انتخاب شدن برای ایفای نقش سلطان در نمایشنامه بسیار موفق سلطان و من از گمنامی به درآمد و چندین جایزه را ربود و منتقدان او را ستایش کردند.
پس از 1246 اجرا به هالیوود رفت و موفقیت را در اقتباس سینمایی این نمایشنامه تکرار کرد و اسکار بهترین بازیگر مرد را نصیب خود کرد. مشخصترین ویژگی یول براینر اقتدار و جذابیت فوق العاده و سر طاس او ست.برینر بازیگر تئاتر و سینما و زاده روسیه بود و برای بازی در موزیکال سلطان و من، رامسس دوم در فیلم 10 فرمان ساخته سیسیل دمیل و نقش اصلی فیلم 7 دلاور شهرت دارد.
برینر برای صدای گرم و پختهاش مورد توجه بود و سر تراشیدهای که با آن نقش سلطان را در فیلم سلطان و من بازی کرد به عنوان یک ویژگی و گزینش شخصی تا آخر عمر با او باقی ماند.او برای بازی در فیلم سلطان و من جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را به دست آورد. در سال ۱۹۸۵ برای تقدیر از ۴۵۲۵ بار ایفای نقش در نمایش سلطان و من جایزه ویژۀ تونی به او اهدا شد.
برینر در تمام طول زندگیاش سیگاری در میان انگشتانش داشت. در ماه سپتامبر 1983 بیماری یول برینر سرطان ریه تشخیص داده شد و به او گفته شد که فقط چند ماه زنده خواهد بود.در ژانویه ۱۹۸۵، 9 ماه پیش از مرگ، در گفتوگویی با برنامهای تلویزیونی از تمایل خود برای تهیه آگهی ضد سیگار پرده برداشت. هر چند که او موفق به این کار نشد، ولی برشی از همین گفتوگو پس از مرگ برینر به وسیله انجمن سرطان آمریکا برای آگاهیرسانی عمومی به نمایش درآمد.او در این کلیپ میگفت: «حال که من رفتنی هستم، به شما میگویم که سیگار نکشید. هر کاری میکنید، فقط سیگار نکشید. اگر میتوانستم سیگار را از گذشتهام حذف کنم، مطمئنام که امروز مجبور نبودیم راجع به سرطان صحبت کنیم».
این آگهی بعدها در نمایشگاه سیار دنیاهای تن به نمایش گذاشته شد. پس از درگذشت او، انجمن ریه آمریکا مجموعهای به یاد ماندنی از فیلمهای تبلیغی را پخش کرد که در آن برینر مشرف به مرگ از تمام کسانی که سیگار میکشند تمنا میکرد تا از این عادتی که به قیمت جان او تمام شده بود دست بردارند.
یول برینر 10 اکتبر سال ۱۹۸۵، درست همان روزی که اورسون ولز از دنیا رفت، در سن 65 سالگی بر اثر بیماری سرطان ریه در شهر نیویورک آمریکا درگذشت.
منبع : همشهری جوان
اینگرید برگمن : او را اغلب با نگاه های معنادارش بخاطر می آورند. برگمن در سینما به نماد زنانی رنج کشیده تبدیل شد که بجای آه و ناله، با چشمانش تمام رنجهایش را منتقل می کرد. برگمن را باید ستاره بی رقیب دهه ی 40 آمریکا به حساب آورد. وی اصلاً یک سوئدی بود و به لطف بازسازی یکی از فیلمهایش به نام اینترمتسو در آمریکا، که توسط دیوید سلزنیک معروف صورت گرفت، توانست ورودی مقتدرانه به هالیوود داشته باشد. برگمن بعد از دیده شدنش به لطف اینترمتسو بود که توانست در کازابلانکا و در روبروی همفری بوگارت ایفای نقش کند و تبدیل به چهره ایی دست نیافتنی شود. چهره ذاتاً زیبای برگمن در آن دوران ، مورد علاقه بسیاری از فیلمسازان و چهره پردازان قرار داشت. چهره پردازان در آن دوران بر این اعتقاد بودند که چهره برگمن به حدی زیباست که احتیاج به گریم ندارد! یکی از نکات جالب درباره او در فیلم کازابلانکا این بود که همسر بوگارت در آن مقطع ، نسبت به رابطه ی بین او و بوگارت مشکوک بود و اعتقاد داشت که برگمن و بوگارت بصورت پنهانی با یکدیگر رابطه دارند! که البته تمام اینها شایعه بود و این دو تنها در هنگام فیلمبرداری همدیگر را ملاقات می کردند. برگمن در طول دوران بازیگری اش توانست 6 بار کاندید دریافت اسکار بهترین بازیگر زن برای فیلمهای زنگ ها برای که به صدا در می آید ، چراغ گازی ، ناقوس های کلیسای سنت مری ، ژاندارک ، آناستازیا ، قتل در قطار سريع السير شرق و سونات پاییزی شود که از این بین برای فیلمها چراغ گازی ، آناستازیا و قتل در قطار سریع السیر شرق توانست اسکار را تصاحب کند. برگمن سرانجام در روز 29 آگوست سال 1982 که روز تولد او محسوب می شد ، در سن 67 سالگی بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
نکاتی که درباره « آناستازیا » نمی دانید :
عوامل سازنده « آناستازیا » در حین فیلمبرداری خبر نداشتند که آنا اندرسون واقعی هنوز در قید حیات است ! به همین دلیل فوراً با یک پرواز به آلمان که محل سکونت او بود رفتند تا بتوانند اجازه رسمی خودشان را برای ساخت فیلم « آناستازیا » از وی بگیرند.
در هنگام اکران فیلم « آناستازیا » از شعار ” بازگشت انگرید برگمن ” استفاده شد. این شعار به این دلیل استفاده شد که نام برگمن در سال 1949 به لیست سیاه هالیوود راه پیدا کرده بود و دلیلش هم رابطه عاشقانه و نامشروع وی با کارگردان روبرتو روسلینی بود که فرزندی هم از این رابطه حاصل شده بود.
گفته شده بود که فیلم براساس داستان واقعی آنا اندرسون ساخته شده است. زنی که ادعا می کرد دوشسی بزرگ به نام آناستازیاست. اما بعدها مشخص شد که وی برخلاف چیزی که ادعا می کند، اصلا چنین فردی نبوده و این حقیقت به وسیله تست DNA برملا شد!
مدت زمان هر شات در این فیلم 15 ثانیه هست!
دوست صمیمی انگرید برگمن به جای او در مراسم اسکار سال 1957 ، مجسه اسکارش را دریافت کرد!
نمایش « آناستازیا » در سال 1954 بر روی صحنه بروادوی آغاز شد و 272 اجرا را به خود دید.
دیالوگ های فراموش نشدنی :
آناستازیا : فقیرها یک برتری مطلق دارند و اون هم اینه که می دانند چه موقع باید عاشق خودشان بشوند!
امیر گلسفیدی
این مطلب بصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگیرد قانونی می شود.
به جمع طرفداران مووی مگ در فیس بوک بپیوندید
آناستازیا : Anastasia
کارگردان : آنتول لیتواک
نویسنده : آرتور لاورنتس ، مارسل ماورت
بازیگران :
یول برینر / ژنرال سرگی پاولویچ بونین
انگرید برگمن / آنا کورف
هلن هایس / مریا فئودورونا
آکیم تامیروف / بوریس آدرویچ چنوف
محصول 1956
جوایز : جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای انگرید برگمن ، کاندید دریافت جایزه اسکار بهترین موسیقی