جامعهشناسان هنر، به خصوص هنرهفتم، اعتقاد دارند فیلمها و جریانهای سینمایی را نمیتوان در دوران بروز و ظهورشان مورد بررسی قرار داد. این فیلمها و جریانها نیاز دارند شامل مرور زمان شوند تا در گسترهای بازتر مورد ارزیابی واقع شوند، زیرا همزمانی با تحولات اجتماعی شوری در انسان ایجاد میکند که برای دوری از این شور و هیجان نیاز به زمانی گاه به طول یک دهه و یا حتی بیشتر از یک دهه است.
جامعهشناسی ستارهسازی در سینما نیز از این نگاه دور نیست. همانگونه که پیشتر گفتیم ستارهسازی با خواست مردم شکل گرفت و زمانی که تهیهکنندگان هالیوودی دریافتند از این موقعیت نه به عنوان یک تهدید که به عنوان فرصت میتوان استفاده کرد، بسیار سریع شروع به ساختن ستارهها کردند.
حالا این ستارهها نه تنها در اختیار کمپانیهای فیلمسازی که به نشانههای فرهنگی دوران خود بدل شده بودند که جامعهشناسان هنری میتوانستند از طریق تفاوت شمایل آنها روح اجتماعی یک دوران را مورد بررسی قرار دهند. برای مثال اگر قهرمان شیکپوشی همچون همفری بوگارت روح دوران خود را بازتاب میداد، مارلون براندو بعدها با شمایلی دیگر به نمادی از روح سرکش و عصیان زده مردم آمریکا بدل شد یا سال ها بعد که آمریکا قصد تسلط بر جهان را داشت و میکوشید از طریق سینما این استیلا را به نمایش گذارد ستارهای همچون سلیوستر استالونه را عرضه کرد.
سینمای ایران هیچگاه نتوانسته در این زمینه همپای مناسبی برای سینمای هالیوود محسوب شود، گرچه در برخی شرایط از آن تبعیت کرده است. برای مثال در ابتدای حیات سینما در ایران مردم با تئاتر آموخته بودند. بازیگرانی در تئاتر اوایل قرن چهاردهم هجری شمسی روی صحنه بودند که مردم به خاطر حضور آنها به سالنها میرفتند، اما این شیوه حضور در سینما چندی به درازا کشید.
سینمای ایران در مقابله با جریان نمایش فیلمهای خارجی نیاز به قهرمان هایی داشت که بتواند مردم و تماشاگر وطنی را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین حرکت ستارهسازی در سینمای ایران نه از درون اجتماع که از درون خود جریان سینما صورت گرفت.
این نیاز با حضور فردی به منصه ظهور رسید که ورزشکار بود و مردم او را نه به دلیل ویژگیهای سینمایی که به دلیل حضور ورزشی دوست داشتند . گرچه بعدها همین فرد خود استودیو تاسیس کرد و در سینما نیز از خوشنامیاش سود جست.
درباره محمدعلی فردین سخن میگوییم که یکی از نخستین ستارههای سینمای ایران محسوب میشود. در یک چشمانداز کلی حضور فردین و کلاه مخملیها در سینمای ایران تا زمانی ادامه مییابد که بهروز وثوقی پا به عرصه میگذارد و ظاهر قهرمان آرمانی را که فردین آن را نمایندگی میکرد از میان بر میدارد.
گرچه وثوقی نیز در فیلمی همانند «قیصر» از آرمانهای مردانگی، دفاع از ناموس و خلاصه هر آنچه آموخته جامعه سنتی ایران است سخن میگفت، اما شیوه بیان و شمایل او با امثال فردین تفاوت داشت و همین تفاوت سبب شد دوره دیگری در ستارهسازی سینمای ایران ایجاد شود. چیزی نزدیک به شمایلسازی که درمورد بوگارت و براندو گفتیم.
این جریان در سینمای ایران به تناوب تکرار شد. در سینمای پس از انقلاب ابتدا جمشید هاشمپور بنا بر روح دوران به عنوان یک ورزشکار رزمی در سینما درخشید و مردم برای او به سالنهای سینما رفتند و بلیت خریدند، اما پس از دوران دفاع مقدس ناگهان خسرو شکیبایی پا به عرصه گذارد که شمایل یک فرد عاصی را داشت، اما این بار او از جامعه روشنفکر میآمد که نیاز به حق اعتراض داشت.
ابوالفضل پورعرب برای دورهای کوتاه این شمایل را حفظ کرد تا اینکه در ابتدای دهه 70 دوباره هاشمپور با سینمای اکشن توانست مردم را به سینما بکشاند. بعدتر دوباره همین جریان اعتراضی با حضور فردی همچون محمدرضا فروتن تکرار شد، اما چون سینمای ایران دارای گسستهای مختلف اجتماعی بوده، این جریانشناسی با پارازیتهایی روبهروست.
آنچه در این روند مشاهده میشود نوعی درهمآمیزی بازیگری با ستارهسازی است. حتی جمشید هاشمپور با فیلمی همانند «پرده آخر» نشان داد توان بازیگری را میداند و این مسئله با حضور مرحوم شکیبایی به اوج خود رسید. جریانی که در سینمای جهان نیز اندک اندک ایجاد شد که از ستارهسازی صرف آرام آرام به حضور ستاره-بازیگر ها رسیدیم.
البته صاحب این قلم قصد ندارد ارزشهای بازیگری افرادی همچون براندو، بوگارت را نادیده بگیرد، بلکه منظور بررسی از منظر جنس نگاه به ستاره است؛ اگر نه هریک از این افراد دارای سبکی خاص در بازیگری نیز بودهاند.
اما این جریان در سینمای ایران معکوس شد. محمدرضا گلزار نشانه یک سینمای سرمایهسالار است. او ستارهای به شمار میآید که به ابعاد صنعتی سینما فکر میکند و تاکنون نیز خدمات شایسته ای به این سینما عرضه داشته، اما دائم از تعاریف بازیگری فاصله میگیرد. بنابراین این بار تنها به یک شمایل میرسیم که در دورانهای بعدی میتواند روحی کلی از دوران خود را به نمایش بگذارد و شاید نشانه خوبی برای بررسی جزئیات نباشد.البته در این نوشتار نقش ستارههای زن و بازیگران کمدی نادیده گرفته شده که میتوان آن را در مقالی دیگر مورد بررسی قرار داد.
خبرآنلاین