کتاب آخرین دوئل (The Last Duel) در سال 2004 به چاپ رسید و از آن زمان زمزمههای مختلفی برای ساخت یک اثر سینمایی بر اساس آن به گوش میرسید اما این تلاشها به نتیجه نرسید تا اینکه پای ریدلی اسکات و بازیگران مطرح به میان آمد و این بار حق اقتباس سینمایی آن به سازندگان رسید تا ساخت فیلم آغاز شود. بحران بزرگ اما اکران فیلم بود که «آخرین دوئل» را تبدیل به یکی از شکستخوردهترین آثار گیشه کرد. اثری که بودجه ساخت آن به 100 میلیون دلار رسیده بود اما در گیشه بهسختی فروش 30 میلیون دلاری رسید. این اتفاق باعث خشم اسکات شد بهطوریکه در مصاحبه ای عنوان کرد عامل شکست فیلمش تماشاگران تنبلی هستند که ترجیح میدهند فیلمها را در موبایلهایشان ببینند و نه بر پرده بزرگ سینما!
داستان «آخرین دوئل» در دوران قرونوسطی جریان دارد. جایی که دو مبارز به نام دو کاروژ (مت دیمون) و لگریس (آدام درایور) در کنار یکدیگر در ارتش پادشاه میجنگند و دوستی عمیقی میان آنها برقرار است. اما نزدیکی لگریس به اطرافیان دربار رابطه این دو را متشنج کرده و سبب بروز اختلافاتی میشود که…
روایت “راشومون وار” ریدلی اسکات برای روایت قصه «آخرین دوئل» تا میانههای داستان کارساز بوده است و بهخوبی توانسته فضای قصه و جزئیاتی که منجر به بروز اختلاف میان دو شخصیت اصلی داستان میشود را شرح دهد. اسکات در 84 سالگی، با تسلط کامل توانسته رابطه میان لگریس و دوکاروژ را از یک دوستی صمیمی و احترامآمیز به یک خصومت تمامعیار که سبب کاشت بذر کینه در دل هر دو طرف میشود را شکل دهد. روندی که اسکات با زیرکی، سازوکار سیاسی غرق در فسادِ فرانسه را نیز در آن دخیل کرده تا بخشی از سرنوشت تلخ این دو متأثر از شرایط عجیبوغریب دربار و اطرافیانش در آن دوران باشد.
«آخرین دوئل» به سبب ارزش سینمایی در رده بهترین آثار سال قرار میگیرد. فیلمی که در آن جزئیترین مسائل در طراحی صحنه و لباس لحاظ شده و دوربین نیز در بهترین جایگاه ممکن قرار دارد. اثر جدید اسکات سرشار از لحظات تأثیرگذار و اغلب ناخوشایند است و فضای سردی را ترسیم کرده که کاملاً باحال و هوای فرانسه آن دوران انطباق دارد. در مجموع میتوان با قاطعیت گفت که «آخرین دوئل» به سبک و سیاق آثار کلاسیک سینما ساخته شده که در آن خبری از جلوههای ویژه کامپیوتری نیست و تمام شکوه و بزرگی فیلم محصول هنر اسکات و تیم سازندگان وی بوده است.
بااینحال، «The Last Duel» از ناحیهای آسیبدیده که معضل اغلب آثار امروز سینمای هالیوود است و آن شعارزدگی است که تبدیل به پاشنه آشیل فیلم شده است. هرچقدر که فیلم تا میانه اثری خوب و مسنجم بوده و بهآرامی مراحل تغییر یک رابطه دوستانه به یک دشمنی تمامعیار را ترسیم میکند، در پرده سوم این زنجیره پاره شده و فیلم درگیر شعارزدگی در باب حقوق زنان در دوران قرونوسطی میگردد. جایی که فیلم تاریخ مورد اشاره خود را فراموش میکند و شخصیت مارگریت را مانند یک زن امروزی ترسیم میکند که میخواهد یکتنه به دل سیستم زده و حق خود را طلب کند!
به طور واضح میتوان گفت که «The Last Duel» اصلیترین ضربه را در پرده سوم و روایت قصه از دیدگاه مارگریت دریافت کرده است. جایی که در ابتدا مکررات دو بخش ابتدایی فیلم در پرده سوم تکرار شده (مخصوصاً سکانس تجاوز که تماشاگر بدون دلیل مشخص، دو بار به تماشای آن مینشیند و در این دو بار تغییری هم در زاویه دید به وجود نمیآید) و پس از آن ما با شخصیتی از مارگاریت روبرو میشویم که در بخش زیادی از فیلم حضور مؤثری نداشت و اسکات به یکباره در پرده سوم از او زنی جسور، دلسوز و مبارز ترسیم میکند تا تمام آنچه فیلم پیش از آن ساخته بود فروبریزد و مسیر قصه تغییر کند.
بااینحال، همانطور که اشاره شد، «The Last Duel» در بخشهای فنی اثری ستایش برانگیز است و در بازیگری نیز اثری درخشان محسوب میشود. مت دیمون در نقش شوالیهای که برای کسب احترام به آبوآتش میزند، بهاندازه کافی ترحم برانگیز است و کار خود را بهخوبی انجام داده است. آدام درایور نیز در ادامه مسیر موفقیتآمیزش در بازیگری، در نقش لگریس بازی راحتی ارائه داده است. بن افلک هم با آن ظاهر بیتفاوتش در نقش یک درباری فاسد، انتخاب هوشمندانه اسکات بوده است. جودی کامر نیز در نقش مارگریت قابلباور است.
«The Last Duel» اگر روایت یکدستی میداشت و پرده سوم را متأثر از شرایط اجتماعی امروز زنان پس از جنبش #Metoo ترسیم نمیکرد، میشد تا آن را بهعنوان یکی از تماشاییترین آثار سال معرفی کرد اما این اتفاق نیفتاده و متأسفانه فیلم به ورطه شعارزدگی میافتد. اسکات در نیمه ابتدایی فیلم در ترسیم دنیای مردان در «آخرین دوئل» کاملاً موفق بوده است. مردانی که به دنبال شرف و قدرت هستند و زمانی که طعم قدرت را بچشند، فساد برایشان امری عادی تلقی شده و جنایتهایشان بخشی از روند زندگی عادی محسوب میشود. (ادامه پاراگراف بخشی از داستان را لو میدهد) شاید بتوان مهمترین صحنه فیلم را لحظهای دانست که دو کاروژ از لگریس میخواهد اعتراف کند که مرتکب تجاوز شده اما حتی لگریس در لحظه مواجه با مرگ نیز از پذیرش تجاوز امتناع میکند چراکه معتقد بوده باید با زنان ارتباط برقرار کرد و حتی اگر آنها مایل به انجام این کار نباشند، تجاوزی محسوب صورت نگرفته، بلکه یک ناز زنانه است! تفکر حماقتآمیزی که میتوانیم ردپای آن را در دنیای مدرن امروز هم شاهد باشیم.
منتقد: میثم کریمی
این مطلب بهصورت اختصاصی برای سایت ” مووی مگ ” به نگارش درآمده و برداشت از آن جز با ذکر دقیق منبع و اشاره به سایت مووی مگ، ممنوع بوده و شامل پیگرد قانونی میگردد.
به صفحه اینستاگرام مووی مگ بپیوندید