قیصر بخواب! این کریم دیگه اون کریم نیست، خواب که بودی زور بر داشته، زورِ پُرزور می خواد. بعدِ فرمون خیلیا رو زدن: صالح، سید، قدرت، نوری، امیرعلی، سلطان...کسی با تاوون خواهشون همراه نشد، اونارم زدن، تو هم می زنن. "حالا دیگه ده تا آدم زرنگ نوکر ی آدم فراخه. زرنگی زیر کرسیه. من اگه زرنگ بودم اینجا چیکار می کردم؟"..."ی عکس مولا، جاش اون رو به رو خالیه، بالای نارنجک" "کجاست اون چاقوی دسته سفید خوش دست کار زنجونت؟"..."ولی سه دفه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفه که اذون مغربو بگن، همه یادشون میره چی بودی و واس چی مُردی"..."اصلش خبر بد شده فیت ما...نمی دونم...ی لقمه خبر خوب چند؟"...